#پارت_دویست_بیست_یک
با شنیدن آهنگ، با خستگی هندزفریهام رو گوشهی عسلی کنار تخت پرت کردم. به سقف اتاقم خیره شدم که بیاراده دستم روی شکمم رفت. نمیدونم چرا امّا وجود این بچّه بهم امید به زندگی میده و بیاراده لبخند رو روی ل*بهای پر از غم من میاره. با این که من روزهاست با لبخند زدن غریبه بودم...