#پارت_دویست_سینزده
با پاهای سنگینم وارد اتاقم شدم و آروم در رو محکم پشت سرم بستم. بالاخره این جشن مزخرف هم تموم شد امّا چرا من اینقدر حالم بد بود؟ حس میکنم دارم به ته خط میرسم. بند بند وجودم داره توسط امیرحسین حبس میشه و این یعنی اوج بدبختی من.
آه، امشب اینقدر غمگینم که دلم میخواد همهی...