#پارت۵۶
با حرص به جلو خم شدم و با قدرت هر چه تمامتر یه پس گردنیِ تپل به راوی زدم.
_ اَه، بسه دیگه! تو هم حالمون رو به هم زدی با این رِل پیدا کردنت، همهشون هم که یکی از یکی تو دیوارترن.
راوی یه لحظه با درد دستی به گ*ردنش کشید و لحظهای بعد با هیجان بیشتری ادامه داد:
_ نه، این یکی فرق داره...