...جنگل مخوف کارِ درستی باشد.
اِدوارد که غذا دادن به اسبِ لورا را به اتمام رسانده بود به طرف آنا حرکت کرد. سپس هویج را به سمت اسب گرفت و آرام او را نوازش کرد، اکنون سرش را بالا آورد و همانطور که مشغول به نوازشِ اسب بود با صدای گرمش گفت:
- نگران نباش!
#پارت56
#ناطور_نبات
#نگین_شرافت
#انجمن_تک_رمان