#پارت۵۴
کمی بعد، رهام با زدن راهنما کنار زد و همزمان خطاب به من گفت:
_ دیگه رسیدیم... پیاده شو!
درِ ماشین رو باز کردم و کنجکاو به ساختمون روبهروم خیره شدم. دوباره ما رو آورده بود یه جای گرون که پولِ هر سفارشش اندازهی دیهی آدمیزاد بود. آروم پیاده شدم و چند قدمی از ماشین فاصله گرفتم. نمای...