#پارت۵۱
*نقره
توی خواب و بیداری حس کردم یکی داره تقهای به در میزنه و صدام میکنه، دقت که کردم دیدم صدای اشکانه، چشمهای خوابالودم رو از هم باز کردم و با دو انگشتم مالوندم و با صدای گرفته از خواب خش دار گفتم:
- بیدارم، بیا تو دیگه.
در باز شد و اشکان با اخمهای همیشه درهمش سرش رو آورد تو و...