#پارت_نود_چهار
با پیاده شدن از تاکسی زودی با آقای راننده حساب کردم که با رفتن تاکسی نگاهم به ماشین نازنینم افتاد. دیگه اینبار سوئیچ یدکم رو آورده بودم و برگشتنم به خونه با ماشینم بود.
نفس عمیقی کشیدم و به سمت در شرکت رفتم که یکهو نگهبانی جلوم سبز شد.
- آبجی، شما اجازه ورود رو ندارید.
با این...