#پارت_3
#توده های زمان
#هستی_حاجی_زاده
نمیدونم چه ساعت از روز بود که بیدار شدم ؛ اما وقتی بیدار شدم و خودم رو تو یه کلبه جنگلی تنها دیدم ترسیدم. فکر کردم اون الهه یونانی تنهام گذاشته ومن تو این جای نا شناخته باید تنها بمونم! اما لحظه ای که کاملا امیدمو از دست داده بودم اومد.
وقتی دید دارم گریه...