#پارت۴۱
با نشستنم، شهرام نگاهش رو از دو بلیط دستش کند و به من دوخت.
_ علیک سلام بانو! چته چرا اِنقدر پکری؟
_ با این همه ترافیک و شلوغی انتظار داری بشکن بزنم؟ پدرم دراومدم تا اینجا اومدم... چهقدر بد مسیره بیصاحاب.
شهرام لبخند بزرگی زد و با ل*ذت نگاهم کرد.
_ تا حالا کسی بهت گفته بود وقتی...