Usage for hash tag: پارت۴۰

ساعت تک رمان

  1. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    #پارت۴۰ به محض این‌که صدف حواسش از ما پرت شد، بهزاد با حرص نیشگونِ حقی از بازوم گرفت و گفت: _ یعنی حقته همین‌جا یه جوری بزنمت که از درد زوزه بکشی! آخه احمق، این چه شرط مضخرفی بود که قبول کردی؟ مگه فیلم هندیه که یه کاره از راه برسی و همه چی رو درست کنی؟ خودتو مسخره کردی یا این یارو رو؟ با درد،...
  2. mizzle✾

    VIP رمان بطن دالان تاریکی(جلداول) | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    #پارت۴۰ با لبخند نفس عمیقی کشید و گفت: - از این سطل آشغالی‌های بزرگ که خیلی جاداره و اکثرا تو خیابون‌ها می‌زارن، من رو بردن سمت سطل آشغال یه راست من و چپوندن توی همون سطل. با همین حرفش پقی زدم زیر خنده، شکمم رو گرفته بودم و فقط می‌خندیدم و اونم همراهم می‌خندید. دیگه رسیده بودم به جنگل. دوباره...
  3. mizzle✾

    در حال ویرایش رمان ساغر خونین | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    #پارت۴۰ عجیب بود که نازیلا دیگه سعی نداشت با دخترها دعوا و جر و بحث کنه و امروز همراه دخترها قهقهه میزد و می‌خندید و اشکان و عنایت و اردشیر هم به شوخی‌های این سه نفر لبخند می‌زدن، اما آیچا غرق دریای افکار خودش بود، کنجکاو قضیه چند دقیقه پیش بود، دو دل بود که به نقره بگه یا نه، اما بعد با خودش...
بالا