#پارت_هشتاد_پنج
با تموم کردن پوشهی دومی از جام بلند شدم. پوشه رو از روی میز برداشتم و به سمت سیاوش رفتم، با گذاشتن پوشهها روی میز، سیاوش نیم نگاهی به پوشهها کرد و بعد نگاهی به ساعت مچیش کرد. ابرویی بالا پروند و گفت:
- گفتم تا ساعت سه وقت داری. الان که ساعت پنج و نیم هستش خانوم توکلی!
ل*بهام...