خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!
  • 🌱فراخوان جذب ناظر تایید ( همراه با آموزش ) کلیک کنید
  • تخفیف عیدانه ۶۰ درصدی چاپ کتاب در انتشارات تک رمان کلیک کنید

ساعت تک رمان

  1. چکاوّک

    حرفه‌ای رمان زهم زردآلو | مهاجر کاربر انجمن تک رمان

    #زهم_زردآلو #پارت۲۹ نفسش تند می‌شود و دودوتا چهارتا کردن‌هایش را از ابرو درهم‌کردن، می‌فهمم. انگار برایش سخت باشد به‌من اعتماد کند. منی که به او گفته بودم توی اتاقم بماند وقتی لباسم را عوض می‌کنم، منی که نیمه شب به او زنگ زده بودم و منی که از همان ابتدا که دیده بودم رُخش را انواع و اقسام...
  2. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    #پارت۲۹ رژ جیغ قرمزم رو روي ل*ب‌هام کشیدم برای آخرین بار نگاه کلی به خودم انداختم. یعنی یه جوری تیپ زده بودم که خود شیطان با دیدنم استغفرالله می‌گفت... مانتوی جلو باز کالباسی و شال و شلوار ذغالی پوشیده و کلی آرایش کرده بودم. نصف بیشتر موهای خرمایی و پرپشتم بیرون بود و شلوارم از هر طرف جر خورده...
  3. Mizzle✾

    VIP رمان بطن دالان تاریکی(جلداول) | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    #پارت۲۹ خدای من! برایان! پس برایان اون رو فرستاده. مرد با گریه گفت: - توی جنگل وقتی دنبال شکار بودم سر راهم سبز شدن می‌خواستن من رو بکشن؛ ولی گفتم که هرکاری بگن می‌کنم، اما نکشنم و برایان گفت که بیام و سیخ چوبی و تاج پادشاه رو براش بیارم وگرنه به طرز وحشتناکی کشته میشم منم مجبور شدم این کار و...
  4. Mizzle✾

    در حال ویرایش رمان ساغر خونین | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    #پارت۲۹ ل*ب باز کرد و گفت: - وقتی رفتم داخل، مرد غریبه‌ای رو توی خونم دیدم که غنچه من و ب*غ*ل کرده بود. دیگه همه چیز رو درموردش فهمیدم، فهمیدم که اون زنی که من می‌خوام نیست، اون زنی که معصوم و پاک می‌دونستم و مثل الماس برام ارزش داشت نبود! آیچا فقط هفت ماهش بود، اون یه مادر بود چطور می‌تونست با...
بالا