#پارت_پنجاه_دو
من از حرکت ساحل خانوم تعجّب کردم. یعنی چیشده که اینقدر این دختر ترسیده بود؟ از جام بلند شدم و رو به ساحل خانوم کردم، گفتم:
- چیزی شده خانوم راد؟
ساحل با ترس نگاهی بههم کردم و گفت:
- از مامانش سراغ جانان رو گرفتم؛ امّا مامانش گفت که صبح زود با ماشینش شرکت رفته.
با حرفش ابروی...