#پست4
در خود مچاله میشود و با چشمانی وقزده از روی ترس و تعجب نگاهش میکند. هیچ چیزی؛ دقیقاً هیچ چیزی از حرفهای او متوجه نمیشود. کسی ریحانه را فرستاده باشد؟ توضیح بدهد؟!
به لکنت میافتد وقتی که با صدای رنگ بهتگرفتهاش میپرسد:
- چـ...چی میگی آقا؟ م.. من...نمیفهمم.
صدای خندهی بیاندازه...