#پارت194
اقای دکتر، برگه را رو به حامی دراز میکند و لبخندش، یک جورهای بوی شیطنت میدهد. حامی با اخمهای درهم میخواهد برگه را از دست دکتر بگیرد که دکتر با تک خندی برگه را عقب میکشد:
- شیرینی نمیدین؟
حامی بیحوصله از روی صندلی بلند میشود:
- اگه ارزش داشته باشه چرا که نه.
و بیدرنگ برگه را...
هٌوالحق!
#پارت194
#واژگون
*** Hidden text: You do not have sufficient rights to view the hidden text. Visit the forum thread! ***
#صبا_نصیری
#رمان_واژگون
#انجمن_تک_رمان