#پارت_2
#توده های زمان
#هستی_حاجی_زاده
صدای بعدی از سمت راه پله ها بود و من مثل احمقا دنبال صدا رفتم،همه طبقات رو بالا رفتم تا به در پشت بوم رسیدم.
اینجا که درش قفل بود !
اروم لای در رو باز کردم،وارد شدم یکم جلو رفتم که یه چاقو زیر گلوم گذاشته شد و صدای اشنایی گفت
_ کافیه سعی در فرار،یا داد...