Usage for hash tag: پارت27

ساعت تک رمان

  1. .zeynab.

    حرفه‌ای رمان میقات | zeynab کاربر انجمن تک رمان

    #پارت27 دارد مسخره ام می‌کند! باورم نمی‌شود. پوف عصبی می‌کشم و چشم هایم را می‌بندم. شرم آور است! من تحمل این همه حقارت و خاری را ندارم. پدرم مانند گلی در میان پر قو، تک دخترش را بزرگ کرد_ دمپایی های مادرم هم جز همان پر های قو حساب می‌شوند، در جریان هستید دیگر؟ _ و حالا دست مایه ی خنده و شادی...
  2. .zeynab.

    کامل شده رمان مستعمره | امـیر والا؏ کاربر انجمن تک رمان

    #پارت27 هر روز که می‌گذرد و هر اتفاقی که می‌افتد من گیج تر می‌شوم. راز این خانواده چیست؟ برای چه زن و دختر خود را اسیر خانه می‌کنند؟ اصلا نگهبان های عمارت چه می‌گویند! هر که پول دارد انقدر فیس و افاده می‌اید؟ قطعا خیر. منتظر به اعتصام نگاه می‌کنم که هنوز هم با همان پوزخند نگاهم می‌کند. - وقتی...
  3. .zeynab.

    کامل شده رمان کوتاه سناريوی جایگزین | امـیر والا؏ کاربر انجمن تک رمان

    #پارت27 «یاس» خیلی مسخره است! به جد مسخره است... . تا به حال زنی که دو شوهر داشته باشد دیده‌اید؟ هر دو به صورتی هم باشند و هم نباشند! یکی به ص*ی*غه مسیحی و یکی به ص*ی*غه‌ی یک طالب تکفیری... . به خدا که نام من را باید در گینس ثبت کرد. به چشم‌های ستاره باران دنیل نگاه می‌کنم و جمعیتی که در کلیسا در...
  4. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    #پارت27 قلبم در دهانم می کوبد و سرم پر شده از هیاهوی سرمای ماشه ای که روی پیشانی ام قرار گرفته. چشم هایم را بر هم می فشارم و دست هایم را مشت می کنم تا نبینم سر خوردن دست هایش به روی ماشه را... - حــــامـــــــی! با شنیدن صدای شوکه و کشیده ی مهراد نگاهم را باز و خیره به چهار چوب کوچک در می دوزم...
  5. Saba.N

    کامل شده رمان واژگون | @Saba.N (صبا نصیری) کاربر انجمن تک رمان

    هُوالحق! #پارت27 #واژگون #صبا_نصیری #انجمن_تک_رمان *** Hidden text: You do not have sufficient rights to view the hidden text. Visit the forum thread! ***
  6. miladsardari

    کامل شده داستان کوتاه زندگی تا اطلاع ثانوی قطع می‌باشد|میلادسرداری کاربر تک رمان

    #پارت27 علی‌نیا دیرتر از همه به ملاقاتم آمد -آقای صداقت دوست یه بیست روزی برات مرخصی رد کردم تا خوب خوب شی و پر انرژی برگردی سرکار سری تکان دادم و تشکر کردم -عملت کِیِه؟ شعبان جواب داد -صبح رفت رادیولوژی، دکترش اومد معاینه اش کرد و احتمالا تا یک ساعت دیگه عملش می‌کنن لبخند زد و گفت -خوبه...
بالا