Usage for hash tag: مهدیه_نوشت

ساعت تک رمان

  1. MAHTA☽︎

    کامل شده رمان آخرین شبگیر| مهدیه سیف‌الهی کاربر انجمن تک‌رمان

    ...صورت دو رگه‌اش کرد و لعنت به رستا که از جمله‌های گرشا فقط همین را برداشت کرد. صورتم را با محبت و لطافت قاب کرد و ‌سرش را جلوتر ‌کشید و ل*ب زد: -من اومدم عزیزم. نمی‌ذارم بازم اذیتت کنه. ***** #مهدیه_نوشت اصلا نمی‌دونم چرا این بشر (آوش) این همه برام خاصه🤤 یه ورژن اروپایی_ایرانی ترکیبی پررو!😂🤩
  2. MAHTA☽︎

    کامل شده رمان آخرین شبگیر| مهدیه سیف‌الهی کاربر انجمن تک‌رمان

    ...می‌شم حرفای بدی می‌زنم. چشمان خوش رنگش را بار دیگر در تمام اجزای صورتم گرداند و با صدای بم و مردانه‌اش نیشخند زد: - باید باور کنم؟ #مهدیه_نوشت یه موزیک خوب بذارم که یکی از مخاطبام برام فرستاده. یه قسمتایی از ترجمه‌اش حرف دل رستاست🥲...
  3. MAHTA☽︎

    کامل شده رمان آخرین شبگیر| مهدیه سیف‌الهی کاربر انجمن تک‌رمان

    ...با رسیدن در یک قدمی‌اش، هوف کلافه‌ای کشیدم و چشمان طلبکارم را روانه‌ی صورت خندانش کردم. قبل از آن که لیچار درشتی بارش کنم، صدای بشاش مژده در سرم پیچید و به اجبار نگاه دزدیدم: - سلام رستا جان. خیلی خوش اومدی عزیزم! #مهدیه_نوشت بریم به یه مهمونی‌ جنجالی!🤤🖐️ رستا معلوم نیست دوست هانیه است یا...
  4. MAHTA☽︎

    کامل شده رمان آخرین شبگیر| مهدیه سیف‌الهی کاربر انجمن تک‌رمان

    ...همین که با صورتی برافروخته به سمتم خم شد، جیغ خفیفی کشیدم و به سرعت پا به فرار گذاشتم. صدای فحش‌های آبدار و سخاوتمندانه‌اش پشت سرم ردیف شد که خنده‌ای سر دادم و در را پشت سرم بستم. #مهدیه_نوشت این روی رستا رو هم دوست دارم🤤 همش که نمیشه عین گربه‌ی وحشی پنجول بکشه! یه‌بارم گربه‌ی خونگی مامانی...
  5. MAHTA☽︎

    کامل شده رمان آخرین شبگیر| مهدیه سیف‌الهی کاربر انجمن تک‌رمان

    ...فشرد و تنش را سایه‌بان صورتم کرد. - نمی‌دونی چه‌قدر دلم برات له‌له می‌زد! لبخندی عمیق و زیبا به زیبایی گل‌های رز هلندی روی صورتم شکوفه زد. دستانم را بند لباسش کردم و میان مشت کشیدم و با صراحت تمام ل*ب زدم: - منم. #مهدیه_نوشت پ.ن: یکم فضا رو عاشقونه کنیم اون سم پست‌های قبلی‌ رو‌ بشوره ببره!
بالا