#پست_پنجم
#آخرین_شبگیر
#مهدیه_سیفالهی
خندهی کوتاهی سر داد و با دست به سالن اشاره کرد.
- بریم داخل دفتر من که خیلی حرف دارم.
نیم نگاهی روانهی سالن نیمه تاریکی که در سمت راست و بعد از پیشخوان بود، انداختم و ل*ب زدم:
- ممنون میشم اگه توی سالن و روی همون میز همیشگی ازم پذیرایی کنی.
رنگ که از...