کامل شده آه سرد | طلا=*) کاربر تک‌رمان

  • نویسنده موضوع طلایه
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 383
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

طلایه

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-28
نوشته‌ها
959
لایک‌ها
13,995
امتیازها
104
کیف پول من
8,717
Points
174
سطح
  1. حرفه‌ای

|*| ز بسم الله چیزی نیست بهتر نهادم تاج بسم الله بر سر |*|
»| نام داستانک: آه سرد
»| نام نویسنده: طی‌فا
»| ژانر: تراژدی

ویراستار : هاووش راد‏

«| خلاصه:

داستان،داستان غرور خودپسندی است.
از صفات ناپسند و ناشایست آدمی، که باعث می‌شود ارزش های زندگی را نبینیم.
و بهترین دوستانی که داریم را از دست بدهیم!
ممکن است روزی از خواب غفلت بیدار شویم؛ اما اگر زود‌تر به خود نجنبیم؛
زمانی می‌رسد که دیگر دیر شده و ما کاری جز آهِ حسرت و افسوس نداریم!

چرا که قبل از آن؛ آه سردی گریبان گیر ما شده است... .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

طلایه

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-28
نوشته‌ها
959
لایک‌ها
13,995
امتیازها
104
کیف پول من
8,717
Points
174
سطح
  1. حرفه‌ای
آه ســـــــــــرد



در سوز و سرمای شدید زمستان، گلی زیبا و مغرور در دل خار و خاشاکی پیچیده قد علم کرده؛ دلبری می‌کرد.
رنگش آن چنان سرخ بود، که گویی خون از گلبرگ‌هایش می‌چکد!
خار هر روز از وقتی که خورشید چشم می‌گشود، تا زمانی که به خواب می‌رفت، به گل سلام می‌داد و با مهربانی و تواضع؛ بی‌آن‌که آسیبی به لطافت‌های این گل ظریف برساند. دور تا دور او می‌گشت و از او در مقابل سرما و خطراتی که جان گل را تهدید می‌کرد، محافظت می‌نمود.
در تمام این مدت، گل با تکبر و برتری خود نسبت به خار؛ بی‌آن‌که جواب سلامی به او دهد به مهربانیهای هم بی تفاوت بود!
خار روز به روز افسرده‌تر و غمگین‌تر از روز قبل، قدرت استقامت خود را از دست می‌داد.

تیغ های تیز و درنده‌‌ش، که روزی همگان از برخورد با آن وحشت داشتند؛ کم‌کم به استقبال فرسودگی می‌رفتند.
آهی از اعماق قلب فشرده شده‌ی خار پَر زد و بالآفاصله سرمای بی رحم او را، در چنگال خود اسیر کرده و به آهی سرد و یخ زده تبدیل کرد.
در آخر زخم‌هایی که گل بر تن خار نهاده بود، او را از پا درآورد؛ تا آن‌جایی که آخرین توان خود، برای مراقبت از گل در وجودش به یک‌باره فرو ریخت و روح آزرده و خسته‌دلش از جانش پر کشید و تنها، افشانه‌ای از دل ِشکسته‌ی خار بر پای گل ریخته شد.
گل زمانی متوجه شد که از سرما، چیزی که بی‌نهایت از آن واهمه داشت؛ به خود لرزید!
نگاهی ترسیده به خار انداخت، که دیگر جز افشانه‌ای بر پایش چیزی از او باقی نمانده بود.
باورش نمی‌شد! این ذرات ناچیزی که مقابل چشمانش قرار گرفته؛ همان خار مقتدری است که هیچ تجاوزگری از ترس وجودش جرأت دست اندازی به او را نداشت، باشد!
با ناباوری؛ در حالی که دلش هم نمی‌خواست خدشه‌ای هرچند کوچک بر غرور عزیزش وارد شود، خار را صدا می‌زد. اما گوش‌های نگران و منتظرش جوابی نمی‌شنید!
درست؛ مانند همان روز‌هایی که خار سلام می ‌کرد و جوابی نمی‌یافت.
اما آن روز‌ها، گل جان بر تن و اکنون خار دست از جان شُسته... .
و افسوس که دیگر، کار از کار گذشته بود و گل از غصه‌ی تنهایی و عذاب وجدانِ کاری که در حق خار کرده بود، نفس در س*ی*نه‌ی گرم و پُر تپشی که خار با عشق برای محافظت از آن جان سپرد، حبس شد.
فروغ از رویش رخت بست و گلبرگ‌های خون افشانش رنگ پریده، بی رمق، یکی پس از دیگری بر روی خار پرپر شدند و تن زخمی خار را، که دیگر توان مقابله با سرما را نداشت؛ پوشاندند و دست آخر آن آه سرد این بار، نوبت را به گل داده بود، تا زین پس از خار مراقبت کند.


و چه خداحافظی غمگینی است، وقتی که دیگر نه درخشش گل سرخی در کار است و نه سرور ابهت خار... .


پـایــــان =*)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

+unknown

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
503
لایک‌ها
7,320
امتیازها
110
محل سکونت
گورستان قلبها
کیف پول من
-271
Points
0
1242
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : +unknown
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا