^# شعر ناب #^

["ASHOB"]

تمام زندگیم صرف شعر گفتن شد

از آن زمان که شنیدم تو شعر میخوانی ​

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

["ASHOB"]

آمدی، قصه ببافی که موجّه بروی . .

در نزن! رفته ام از خویش، کسی منزل نیست ​

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

["ASHOB"]

مثل شهری جنگی‌ام که سالها بعد از نبرد

بازسازی گشته اما باز هم آباد نیست!​

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

["ASHOB"]

مدرک معماريت امشب به دردم ميخورد،

حضرت معشوقه اين حال خرابم را بساز...​

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

["ASHOB"]

مثنوی هم شرح عشق و عاشقی کامل نگفت

یار نامنصف ز من تک بیت می خواهد چرا؟؟​

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

["ASHOB"]

شاعر شیرازی و چشمان بارانی و ابر

بین شهر و شاعران گاهی تبانی می شود​

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

["ASHOB"]

تا تو با لبهای شیرازی صدایم می کنی

لهجه ی چشمان من مازندرانی می شود .... ​

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

["ASHOB"]

انتظار خبری نیست مراقاصدک

قاصدک! هان، چه خبر آوردی؟

از كجا وز كه خبر آوردی؟

خوش خبر باشی، اما، ‌اما

گرد بام و در من

بی ثمر می‌گردی

انتظار خبری نیست مرا

نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری

برو آنجا كه بود چشمی و گوشی با كس

برو آنجا كه تو را منتظرند

قاصدک!

در دل من همه كورند و كرند

دست بردار ازین در وطن خویش غریب

قاصد تجربه‌های همه تلخ

با دلم می‌گوید

كه دروغی تو، دروغ

كه فریبی تو، فریب

قاصدک! هان، ولی… آخر… ای وای

راستی آیا رفتی با باد؟

با توام، آی! كجا رفتی؟ آی

اخوان ثالث​

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

["ASHOB"]

باغ بی برگی

آسمانش را گرفته تنگ در آ*غ*و*ش

ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش

باغ بی برگی،

روز و شب تنهاست،

با سکوت پاکِ غمناکش

سازِ او باران، سرودش باد

جامه اش شولای عریانی‌ست

ورجز،اینش جامه ای باید

بافته بس شعله زرتار پودش باد

گو بروید، هرچه در هر جا که خواهد، یا نمی‌خواهد

باغبان و رهگذران نیست

باغ نومیدان

چشم در راه بهاری نیست

گر ز چشمش پرتو گرمی نمی‌تابد،

ور برویش برگ لبخندی نمی‌روید؛

باغ بی برگی که می‌گوید که زیبا نیست؟

داستان از میوه‌های سربه گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می‌گوید

باغ بی برگی

خنده اش خونیست اشک آمیز

جاودان بر اسب یال افشان زردش می‌چمد در آن​

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

["ASHOB"]

لحظه ی دیدار نزدیک است

باز من دیوانه ام ، مستم

باز می لرزد ، دلم ، دستم

باز گویی در جهان دیگری هستم

های ! نخراشی به غفلت گونه ام را ، تیغ

های ، نپریشی صفای زلفکم را ، دست

و آبرویم را نریزی ، دل

ای نخورده م*ست

لحظه ی دیدار نزدیک است ​

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان