• رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

داستان ضرب المثل خودش را بیار ولی اسمش را نیار

  • نویسنده موضوع A_h
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 131
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

A_h

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
3,158
لایک‌ها
7,083
امتیازها
123
محل سکونت
میان یک عالمه رمان
وب سایت
forum.taakroman.ir
کیف پول من
65
Points
0
ضرب المثل فارسی, ضرب المثل های انگلیسی

داستان ضرب المثل خودش را بیار ولی اسمش را نیار



داستان ضرب المثل:

ملک علاء الدین از فرمانروای سلسله غوریان قصد بهرامشاه کرد و بهرامشاه با او در کنار آب باران مصاف داد. بهرامشاه با وجود این که دویست فیل جنگی داشت از علاء الدین شکست خورد و شب از شدت سرما به خانه دهقانی پناه برد.

گفت: طعام چه داری؟

مرد دهقان پنیر و پونه ل*ب جویی آورد. چون تناول کرد به استراحت مشغول شد و از دهقان روانداز طلب کرد.



نمدی به او دادند، و گفتند برو و آن گوشه‌ی چادر بخواب. بهرامشاه که توقع چنین رفتاری را نداشت و می‌خواست به واسطه‌ی موقعیت اش بهترین غذا و بهترین جای چادر بخوابد خیلی ناراحت شد و قبول نکرد که نمد را به دور خود بپیچد و بخوابد، مرد دهقان که خیلی خسته بود، نمد را به دو خود پیچید و خوابید.



ساعتی از شب که رفت، سرما بر او غلبه کرد و رفت نمد را به دور خود پیچید تا بخوابد، کمی خوابید ولی پس از مدتی دوباره از شدت سرما و لرز بیدار شد، هرچه نگاه کرد چیزی برای گرم کردن خود پیدا نکرد. شروع کرد به داد و بیداد که این چه رسم مهمان نوازی است.



دهقان گفت اگر می‌خواهی پالان خر آن گوشه هست آن را می‌خواهی برایت بیاورم. مرد ناراحت شد و هیچ نگفت و خواست بخوابد ولی نتوانست سرما به حدی بر او غلبه کرد که گفت: باشه خودش را بیار، ولی اسمش را نیار.


 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

امضا : A_h
بالا