به تاراج بردند
دنیایم را،
آنهایی که قول
ساختنش را
به من داده بودند.
دنیایی که
صدای خندهام
گوش فلک را کر کند!
افسوس،
سقف خیالی این دنیا
آوار شد
بر سر آرزوهایم؛
لبریز درد شدم و
پربغض.
که صدای هقهق گریههای شبانهام
آزار میدهد
گوش فلک را،
و من حتی
فراموش کردهام
زمان آخرین خندهی
از تهِ دل را!
انجمن رمان نویسی
دانلود رمان