Zahra jafarian
صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
جورج اورول در کتاب هوای تازه داستان زندگی مردی میانسال را در آستانهی جنگِجهانی دوم روایت میکند. مردی که سعی دارد برای فرار از زندگی کابوسوارش به کودکیاش پناه ببرد و آن را بازیابد. این کتاب داستانی اجتماعی، سیاسی و البته بدبینانه از برههای پرآشوب در حدفاصل دو جنگِجهانی در انگلستان است.
دربارهی کتاب هوای تازه
جورج بولینگ فروشندهی بیمه، مردی 45ساله و از طبقهی متوسط است که با همسرش هیلدا و بچههای خردسالش بیلی و لورنا در حاشیهی بیهویت لندن زندگی میکنند. جورج غمگین و از زندگیاش خسته است: هیلدا زنی افسرده، پژمرده و جدی است که دائماً غصهدار است و برایش مسائل خانه بیشتر از هر چیزی اهمیت دارد. رفتار و شیطنت بچهها هم آزارش میدهد. سال 1938 است و جورج حدس میزند تا دو، سه سال دیگر انگلستان درگیر جنگ خوهد شد. داستان تازه از اینجا آغاز میشود که جورج برای گرفتن دندانهای مصنوعیاش به دندانپزشکی میرود. در راه پوستری روی دیوار میبیند که او را به کودکی و دوران خوشی که در روستای کودکیاش داشته میبرد. یکبار که روی اسبی شرط میبندد و کمی پول برنده میشود، با خود فکر میکند که باید با این پول چه کند؟ بهجای خوشگذرانی یا هر چیز دیگری، تصمیم میگیرد با این پول، بدون همسر و بچههایش، به خانهی کودکیاش برود تا از این هیاهو و زندگی برای مدتی فاصله بگیرد و آرامتر شود. اما آنجا چیز دیگری در انتظارش است...
دربارهی کتاب هوای تازه
جورج بولینگ فروشندهی بیمه، مردی 45ساله و از طبقهی متوسط است که با همسرش هیلدا و بچههای خردسالش بیلی و لورنا در حاشیهی بیهویت لندن زندگی میکنند. جورج غمگین و از زندگیاش خسته است: هیلدا زنی افسرده، پژمرده و جدی است که دائماً غصهدار است و برایش مسائل خانه بیشتر از هر چیزی اهمیت دارد. رفتار و شیطنت بچهها هم آزارش میدهد. سال 1938 است و جورج حدس میزند تا دو، سه سال دیگر انگلستان درگیر جنگ خوهد شد. داستان تازه از اینجا آغاز میشود که جورج برای گرفتن دندانهای مصنوعیاش به دندانپزشکی میرود. در راه پوستری روی دیوار میبیند که او را به کودکی و دوران خوشی که در روستای کودکیاش داشته میبرد. یکبار که روی اسبی شرط میبندد و کمی پول برنده میشود، با خود فکر میکند که باید با این پول چه کند؟ بهجای خوشگذرانی یا هر چیز دیگری، تصمیم میگیرد با این پول، بدون همسر و بچههایش، به خانهی کودکیاش برود تا از این هیاهو و زندگی برای مدتی فاصله بگیرد و آرامتر شود. اما آنجا چیز دیگری در انتظارش است...