- تاریخ ثبتنام
- 2023-05-26
- نوشتهها
- 37
- لایکها
- 81
- امتیازها
- 18
- سن
- 27
- محل سکونت
- خوزستان . اهواز
- کیف پول من
- 3,354
- Points
- 171
نام داستانک:#جنین
نام نویسنده:#مهوش-محمدی
ژانر:#عاشقانه
صدای کلید چرخید
از روی زمین بلند شد می دانست فرداد است :
-به به ..خانمِ خوشکل خودم
-سلام خسته نباشی
-بفرما این سفارشاتِ شما خانم گُل
روی هوا برایش ب*و*س فرستاد مشغول باز کردن درب جعبه شد:
-إإإ...فَرداد این چیه؟ من گفتم :نقره ای این که خالاش آبیه؟
-خال مال چیه عشقم؟ اونی که شما گفتی با اون رنگ؛ مارکش خوب نبود بده؟! یه مارک داره خوب شو گرفتم واسه شازده پسرم!
-چه پسرم ؛ پسرمی می کنی ؟
-اووف شیرین یه پسر باشه عینهو خودت البته این هم بگم ؛مامان میگه: یه کوچه از دستم اسیر بوده شانس بیاری شبیه باباش بشه ؛ از الان بگم بهت که اماده باشی یه کشتی بگیرم با شاه پسرم ؛فیتیله پیچ کنیم همدیگر توام کیف ببری.
پا بندازی رو پا رو مبل ریسه بری از کارامون!
-فَرداد خوب نمی خریدی؟ سِت وسایل کودکم بهم می خوره؛ با این رنگ خالاش؟
-شیرین خال مالو ولش کن ؛خان پسرمُ قِرتی می خوای؛ بار بیاری مثل خودت؟
-دوهفته دیگه تا تعیین جنسیتش مونده اصلا از کجا معلوم پسر باشه؟
با پسر گفتنش استرسی به جان شیرین افتاده بود؛ که هرلحظه احساس خطر می کرد ؛احساس داغی داشت :
-یعنی چی؟نکنه دختر باشه؟ فَرداد نخواهدش؛ در دل می گفت: خدایا اگر دختر باشد !ان وقت چه گِلی بر سر بریزم ؛ فرداد بچه نمی خواست ! خودش خواسته بود ؛ حالا که راضی به نگه داشتن جنین در بطنش شده بود ؛استرس داشت نکند: فرزند ش دختر باشد؟ فرداد پسش بزند !
ان قدر درگیر خواستن و نخواستن کودک در وجودش شده بود که پاک فرداد را از یاد برده :
- شیرین حواست کجاست؟ دارم سه ساعته صدات می زنم :
-جان حواسم پیش شماست فرداد خان
-ژووووون به این فرداد خان گفتنت اصلا یه جوری منو صدا میزنی که عاشق اسمم می شم ؛ اصلا تو بگی فقط قشنگه.
زیر ل*ب با لحن ِصدای شیرین ادایش را در اورد:
" فرداد خان"
هر دو خنده یشان گرفته بود ؛فرداد به چشم های اطلسی شیرین نگاهی انداخت:
-پسر باشه یا دختر مهم نیست شیرین مهم اینه یکی باشه؛ مثل مامانش مردونه بجنگه! درست شبیه خودت که مردونه ایستادی به پام؛ پشتم بودی.
برای رسیدنمون؛ جنگیدی!
برای عشقمون !
- اووه ... اووه .. عجله نکن تا چند دقیقه پیش که قرتی بودم ؛فرداد خان
دست هایش را جلو می اورد موهای مجعد روی پیشانی شیرین را پریشان می کند .
-من تمام قد نوکرتم قرتی خانم!
شیرین اقایش را می خواست ؛ همین که سخت برای زندگی شان تلاش می کرد همان دم که عطر تلخ فرداد با نم خستگی عرق ش هم بو میشد؛ این که صبح تا پاسی از شب سرکار برای اینده و رفاه و ارامش همسر وفرزندش خستگی ها را به جان می خرید.
با یک لبخند از سر شوق و عشق نگاهی به فرداد انداخت :
- فرداد خان ما بیشتر خاطرتون می خوایم !
فرداد مجال نداد
سرش را جلو اورد ؛جایی نزدیک به شقیقه ش را ب*و*سید!
شیرین به قول مولانا :
از مُلک جهان و عیش عالم
من عشق تو اختیار دیدم!
نام نویسنده:#مهوش-محمدی
ژانر:#عاشقانه
صدای کلید چرخید
از روی زمین بلند شد می دانست فرداد است :
-به به ..خانمِ خوشکل خودم
-سلام خسته نباشی
-بفرما این سفارشاتِ شما خانم گُل
روی هوا برایش ب*و*س فرستاد مشغول باز کردن درب جعبه شد:
-إإإ...فَرداد این چیه؟ من گفتم :نقره ای این که خالاش آبیه؟
-خال مال چیه عشقم؟ اونی که شما گفتی با اون رنگ؛ مارکش خوب نبود بده؟! یه مارک داره خوب شو گرفتم واسه شازده پسرم!
-چه پسرم ؛ پسرمی می کنی ؟
-اووف شیرین یه پسر باشه عینهو خودت البته این هم بگم ؛مامان میگه: یه کوچه از دستم اسیر بوده شانس بیاری شبیه باباش بشه ؛ از الان بگم بهت که اماده باشی یه کشتی بگیرم با شاه پسرم ؛فیتیله پیچ کنیم همدیگر توام کیف ببری.
پا بندازی رو پا رو مبل ریسه بری از کارامون!
-فَرداد خوب نمی خریدی؟ سِت وسایل کودکم بهم می خوره؛ با این رنگ خالاش؟
-شیرین خال مالو ولش کن ؛خان پسرمُ قِرتی می خوای؛ بار بیاری مثل خودت؟
-دوهفته دیگه تا تعیین جنسیتش مونده اصلا از کجا معلوم پسر باشه؟
با پسر گفتنش استرسی به جان شیرین افتاده بود؛ که هرلحظه احساس خطر می کرد ؛احساس داغی داشت :
-یعنی چی؟نکنه دختر باشه؟ فَرداد نخواهدش؛ در دل می گفت: خدایا اگر دختر باشد !ان وقت چه گِلی بر سر بریزم ؛ فرداد بچه نمی خواست ! خودش خواسته بود ؛ حالا که راضی به نگه داشتن جنین در بطنش شده بود ؛استرس داشت نکند: فرزند ش دختر باشد؟ فرداد پسش بزند !
ان قدر درگیر خواستن و نخواستن کودک در وجودش شده بود که پاک فرداد را از یاد برده :
- شیرین حواست کجاست؟ دارم سه ساعته صدات می زنم :
-جان حواسم پیش شماست فرداد خان
-ژووووون به این فرداد خان گفتنت اصلا یه جوری منو صدا میزنی که عاشق اسمم می شم ؛ اصلا تو بگی فقط قشنگه.
زیر ل*ب با لحن ِصدای شیرین ادایش را در اورد:
" فرداد خان"
هر دو خنده یشان گرفته بود ؛فرداد به چشم های اطلسی شیرین نگاهی انداخت:
-پسر باشه یا دختر مهم نیست شیرین مهم اینه یکی باشه؛ مثل مامانش مردونه بجنگه! درست شبیه خودت که مردونه ایستادی به پام؛ پشتم بودی.
برای رسیدنمون؛ جنگیدی!
برای عشقمون !
- اووه ... اووه .. عجله نکن تا چند دقیقه پیش که قرتی بودم ؛فرداد خان
دست هایش را جلو می اورد موهای مجعد روی پیشانی شیرین را پریشان می کند .
-من تمام قد نوکرتم قرتی خانم!
شیرین اقایش را می خواست ؛ همین که سخت برای زندگی شان تلاش می کرد همان دم که عطر تلخ فرداد با نم خستگی عرق ش هم بو میشد؛ این که صبح تا پاسی از شب سرکار برای اینده و رفاه و ارامش همسر وفرزندش خستگی ها را به جان می خرید.
با یک لبخند از سر شوق و عشق نگاهی به فرداد انداخت :
- فرداد خان ما بیشتر خاطرتون می خوایم !
فرداد مجال نداد
سرش را جلو اورد ؛جایی نزدیک به شقیقه ش را ب*و*سید!
شیرین به قول مولانا :
از مُلک جهان و عیش عالم
من عشق تو اختیار دیدم!