گزیده اشعار امیلی دیکنسون

ساعت تک رمان

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,541
لایک‌ها
18,486
امتیازها
143
کیف پول من
94,558
Points
10,599
پرنده‌ای دارم در بهار
که برایم می‌خواند
بهار به دامش می‌اندازد
اما همین که
تابستان سر برسد
و گل‌ها نمایان شوند
س*ی*نه سرخ می‌رود.
شِکوه نمی‌کنم، اما؛
می‌دانم پرنده از آن من است
با اینکه پریده و گریخته
از آن سوی دریاها
با نغمه‌ای نو، به سوی من
بازخواهد گشت
وفادار است به دستانی امن
و ماندگار در سرزمینی واقعی
که از آن من اند
گرچه حالا جدا افتاده‌اند
اما به قلب شکاکم می‌گویم
آنها از آن تواند
در روشنایی تابناک
و زیر نور درخشان می‌بینم
هرگونه شک و ترس
و هر ناسازگاری
از اینجا رخت بر بسته

شِکوه نخواهم کرد
می‌دانم پرنده از آن من است
گرچه پر کشیده
از درختی در دوردست
با نغمه‌ای امید بخش
به من بازخواهد گشت.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,541
لایک‌ها
18,486
امتیازها
143
کیف پول من
94,558
Points
10,599
آفتاب آرام آرام غروب کرد
و نشانی از ظهر نبود
برفراز ده به نظاره نشستم
نیمروز، خانه به خانه پیدا بود
غروب به آهستگی در تاریکی محو می‌شد
ردّی از شبنم بر چمن‌ها نبود
تنها قطرهای بر پیشانی‌ام فروافتاد
و بر صورتم غلتید
پاهایم، هنوزغرق خواب بودند
انگشتانم بیدار
اما جسمم
اینچنین کوچک چرا به نظر می‌آمد؟
پیشترها، روشنایی را خوب می‌شناختم
بهتر از این دم، که می‌دیدمش
این مرگ است که مرا در بر گرفته
اما دانستنش بی‌تابم نمی‌کند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,541
لایک‌ها
18,486
امتیازها
143
کیف پول من
94,558
Points
10,599
چه غرق بحر باشد زورق من
چه رویاروی طوفان‌ها؛
مسحور جزایر،
فرو افکنده بادبان ِ رام؛
کدام جادو مهار
گرفته ست او ؛
پیام چشم ِ مانده بر خلیج
این است
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا