کامل شده دلنوشته دخترم | فاطمه تاجیکی کاربر تک رمان

[فاطمه تاجیکی✾]

​

نام دلنوشته: دخترم
نویسنده: فاطمه تاجیکی کاربر انجمن تک رمان
ژانر: عاشقانه، تراژدی
سطح دلنوشته: ارزشمند
تقدیم به روح پاک دختر شش ماه‌ام نفس

دلتنگ که می‌شوم مات دیوار می‌مانم اشک در چشمانم حلقه می‌زند، نفسم در س*ی*نه حبس می‌شود! تو نیستی و من هر روز دلتنگ تر می‌شوم؛ تو نیستی و من هر روز بی تابتر می‌شوم.
" نفس " جانم دخترم نبودنت مرا تا مرز دیوانگی می‌برد، نبودنت خار چشم است...

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[فاطمه تاجیکی✾]

تو آمده‌ای آرام صدایت می کنم "نفس" به سمتم باز می‌گردی لبخند زیبایی بر ل*ب داری، اشک شوق از چشم هایم جاری می‌شود! بار دگر می‌گویم "نفس" چهار دست و پا به سمتم میایی و خودت را در آغوشم می‌اندازی.
می‌بویم عطر تنت را خودت را برایم لوس می‌کنی و صدای خنده ات در گوشم می‌پیچد، چشم های پر اشکم را ازهم باز می‌کنم! لعنتی ای کاش خواب نبود ای کاش می‌ماندی و من پرعشق تورا در آ*غ*و*ش می‌گرفتم....

نکته: این دلنوشته رو بر اساس خوابی که دیدم نوشتم...

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[فاطمه تاجیکی✾]

چند روز می شود که به خوابم نیامده‌ای؟
یک روز؟ دو روز؟ یا بیش از یک هفته؟!
نمی‌دانی به همین که تو را در خواب دارم دل خوشم؟
هرشب به خیال خواب تو چشم روی هم می گذارم اما همین را از مادرت دریغ می کنی؟
من بی تاب دیدن روی تو بی تاب عطر تنتم پس امشب بازم به خوابم بیا، بیا ای شیرین من.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[فاطمه تاجیکی✾]

مثل همیشه اشک هایم جاریست.
یادم می رود که دیگر نیستی! به رسم عادت دستم را روی شکمم می گذارم و صدایت می کنم"نفسم" مثل همیشه منتظر واکنشت می مانم اما؛ وای بر من که ناگهان یادم می‌آید دیگر نیستی!
جای خالی ات شروع سیلاب اشک هایم هست چه کسی درد مرا درک می کند؟ وقتی با دست های خودم تورا به خاک سپردم؟
قلبم تیر می‌کشد تو در زیر خاکی و من روی خاک ؛ لباس هایت را می‌بویم بوی تو را می‌دهند من دلتنگم دلتنگ و اشک هایم جویباری خشک نشدنی...

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[فاطمه تاجیکی✾]

تو نیستی و هدیه ات را فرستادی!
چه کسی گفته است تو فراموش می‌شوی؟! همه‌اش دروغی بیش نیست به خدا نیست؛ من هنوزم با وجود دلبرک جدیدم دلتنگ توام!
هنوز هم وقتی که یادت در ذهنم زنده می‌شود، جایی میان س*ی*نه ام دقیقا همان جایی که قلبم می‌زند می‌سوزد نبودت درد است اشک است!
فراموش نمی‌شوی ای همه هستی من...

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[فاطمه تاجیکی✾]

دل تنگ تر از همیشه با چشم هایی غرق از اشک به سوگ نبودنتان نشسته‌ام جان دل های مامان!
نمی‌دانم با این درد قلبم چه کنم؟ اما خیالم راحت است نفس جانم تو دگر تنها نیستی! اما؛ من اینجا بی‌تاب تر از همیشه چشم به آسمان دوخته‌ام و جز حسرت بودنتان هیچ چیز در من نیست دوستتان دارم تا ابد...

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[فاطمه تاجیکی✾]

این روزها لبخند از ل*ب هایم پرکشیده است!
هر روز به گونه‌ای چشم هایم غرق در اشک می‌شوند که گویی همین حالا تو را از دست داده ام و زمان چه بی رحمانه با سرعت جلو می‌رود.
دقیقا چهار روز دیگر 98/10/14 سه ماه می‌شود! سه ماه است که ندارمت! نمی‌دانم چرا از غم نبودنت قلبم نمی‌ایستد؟!
جز تحمل کاری ازم برنمی‌آید نفس جانم آرام بخواب جان دلم، آرام بخواب ای همه هستی مادر من این‌جا تا ابد به یادت هستم.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[فاطمه تاجیکی✾]

نام تو بر روی قلبم حکاکی شده است.
تو را هر روز بیشتر از دیروز دوستت دارم!
قلبم بر این باور است که تو اینجایی! آی قلب لعنتی باور کن نفست دگر نیست او میان آسمان هاست، او تو را تنها گذاشته است...

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[فاطمه تاجیکی✾]

لعنت به من که این‌گونه بی‌قرارم!
همه می‌گویند: چیزی نیست!
بقیه بدترش را تجربه کرده‌اند! لعنت به آن‌ها که می‌خواهند این‌گونه بی‌رحمانه قلب عزادار مرا آرام کنند!
لعنتی من دخترم را، ماه زیبایم را، نفسم را از دست داده‌ام، این قلب دگر قلب نمی‌شود آخر من دخترم را از دست داده‌ام نفسم را...

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[فاطمه تاجیکی✾]

نفس جانم، ماه تابانم، زیبای بی‌همتای مادر تو این‌جایی درست میان قلبم.
قلبم اختصاصی توست چه باز هم بچه‌دار شوم، چه نشوم.
تو جان و ایمان منی، یوسف گم‌گشته منی، منم یعقوب در انتظار با این تفاوت که تو دگر باز نمی‌گردی جان من، دیدار ما روزیست که خدا بخواهد!
روزی که زمان فراخوان روح من رسد تا آن زمان منتظر تو می‌مانم زندگی من.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان