- تاریخ ثبتنام
- 2021-04-06
- نوشتهها
- 2,276
- لایکها
- 13,073
- امتیازها
- 243
- سن
- 15
- محل سکونت
- بیشهی فراموشی
- کیف پول من
- 354
- Points
- 472
نام دلنوشته: خزان
دلنویس: آیناز
ژانر: تراژدی
مقدمه: از پنجره اتاق چشمانام دوخته شدهاند به منظره پاییزی مقابل شیشههای خاکگرفته، دیگر نه نالههای مستانهی بلبل به گوشام میرسد؛ نه درختهای پرشکوفه دیدگانام را پر میکنند؛ نه بوی خوش بهار به مشامام میرسد و کرورها نه دیگر. تنها پشت این شیشههای غبارگرفته تماشا میکنم ریزش این برگهای قرمز، زرد و نارنجی را، گوش میدهم به قارقار کلاغها در این غروب دلگیر را که با چکهچکههای قطرههای باران بر آسفالت خیابانهای سرد همراه شده است و استشمام میکنم بوی تنهایی را دراین خزان. باران بهاری طراوت میداد برگ گیاهان را و رنگین کمان میبخشید به فلک، اما باران خزان بیرحم است.
دلنویس: آیناز
ژانر: تراژدی
مقدمه: از پنجره اتاق چشمانام دوخته شدهاند به منظره پاییزی مقابل شیشههای خاکگرفته، دیگر نه نالههای مستانهی بلبل به گوشام میرسد؛ نه درختهای پرشکوفه دیدگانام را پر میکنند؛ نه بوی خوش بهار به مشامام میرسد و کرورها نه دیگر. تنها پشت این شیشههای غبارگرفته تماشا میکنم ریزش این برگهای قرمز، زرد و نارنجی را، گوش میدهم به قارقار کلاغها در این غروب دلگیر را که با چکهچکههای قطرههای باران بر آسفالت خیابانهای سرد همراه شده است و استشمام میکنم بوی تنهایی را دراین خزان. باران بهاری طراوت میداد برگ گیاهان را و رنگین کمان میبخشید به فلک، اما باران خزان بیرحم است.
کد:
نام دلنوشته: خزان
دلنویس: آیناز
ژانر: تراژدی
مقدمه: از پنجره اتاق چشمانام دوخته شدهاند به منظره پاییزی مقابل شیشههای خاکگرفته، دیگر نه نالههای مستانهی بلبل در تارهای صوتیام میپیچد؛ نه درختهای پرشکوفه دیدگانام را پر میکنند؛ نه بوی خوش بهار به مشامام میرسد و کرورها نه دیگر. تنها پشت این شیشههای غبارگرفته تماشا میکنم ریزش این برگهای قرمز، زرد و نارنجی را، گوش میدهم به قارقار کلاغها در این غروب دلگیر را که با چکهچکههای قطرههای باران بر آسفالت خیابانهای سرد همراه شده است و استشمام میکنم بوی تنهایی را دراین خزان. باران بهاری طراوت میداد برگ گیاهان را و رنگین کمان میبخشید به فلک، اما باران خزان بیرحم است.
آخرین ویرایش: