• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان ترسناک.فانتزی.عاشقانه‌ مَسخِ لَطیف به قلم کوثر حمیدزاده کلیک کنید

خوشبختی...

  • نویسنده موضوع Aseman♡
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 7
  • بازدیدها 315
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

Aseman♡

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-11-30
نوشته‌ها
2,756
لایک‌ها
16,680
امتیازها
114
محل سکونت
میان یه عالمه رویا
کیف پول من
1,806
Points
10

امضا : Aseman♡

Aseman♡

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-11-30
نوشته‌ها
2,756
لایک‌ها
16,680
امتیازها
114
محل سکونت
میان یه عالمه رویا
کیف پول من
1,806
Points
10
امضا : Aseman♡

Aseman♡

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-11-30
نوشته‌ها
2,756
لایک‌ها
16,680
امتیازها
114
محل سکونت
میان یه عالمه رویا
کیف پول من
1,806
Points
10
امضا : Aseman♡

Aseman♡

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-11-30
نوشته‌ها
2,756
لایک‌ها
16,680
امتیازها
114
محل سکونت
میان یه عالمه رویا
کیف پول من
1,806
Points
10
.
افتادنِ لبخندِ شیرینِت تو عکسامون،
چالِ قشنگِ گونه هات وقتی که میخندی؛
.
دورِ سرت هرروز گشتم تا بفهمونم بهت اینو،
خدا کنه خدا ببخشَتـم ولی خدای لبخندی؛
.
کنارم بودی و چیزی از این بودن نفهمیدم،
تو رفتی تازه فهمیدم چه سِحری با دلم کردی؛
.
کنارم بودی و این شاعرِ دیوونه ی احمق نفهمید،
تو شیرینی قبول،اما تو هم تلخی و هم دردی؛
.
ببین سرما گرفته کلِ دنیای منو بی تو،
ولی برگرد و گرما باش با اینکه تو هم سردی؛
.
یه دنیا حَدِ خوشبختی کنارم بود و اما تو،
کجاها رو که توی شهر،دنبالش نمیگردی؛
.
من اما پشت هم بارون و ابر و بغض همرامه،
تو اصلا حالتِ ابریِ یک جفت چشم میفهمی؟!
.
یه دریا شعر پُر کردم برات و پاره کردم هی،
تو اما حالِ داغونِ یه مرد اصلا چه میفهمی؛
.
بهت میگم که برگردی و اصلا هم حواسم نیست،
تو منظورمو از واژه ی برگرد هم نمیفهمی!
.
همینجا منتظر بودم نمیدونستم اما تو،
تو اما قدر
سنگینیِ
هر عقربه ای
بی رحمی!

انجمن تک رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Aseman♡

Aseman♡

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-11-30
نوشته‌ها
2,756
لایک‌ها
16,680
امتیازها
114
محل سکونت
میان یه عالمه رویا
کیف پول من
1,806
Points
10
یکی بود خیلی دوسم داشت. منم تو یه حال بدی پناه برده بودم به دوست داشته شدن توسطش. دلم گرم میشد میدیدم فکرمه. حواسش بهمه. ولی خب هرکار میکردم حواس دلم جای دیگه بود. نمیتونستم همونجور که اون منو میخواد، بخوامش. سرِ همین خیلی اذیتش کردم. حرفاش و مهربونیاش حالمو خوب میکردا. ولی خب من بیشتر بلد بودم حالشو بد کنم. مثلا دنبال بهونه بودم بگم یکی تو زندگیته با اینکه میدونستم نیست. دنبال بهانه بودم به کاراش شک کنم. دنبال بهانه بودم یه چی بگم. اونم یه وقتا توضیح میداد. یه وقتا کلافه میشد. یه وقتا میگفت بسه دیگه خسته شدم. آره خب، خسته‌ش کردم. از اینکه بود و من از تنهاییم حرف می‌زدم. از اینکه منو دوست داشت و من براش آرزوی رسیدن به یکی دیگه رو می‌کردم. از اینکه اون منو دوست داشت ولی من بهش میگفتم فلانی تو رو دوست داره و اون میگفت مهم نیست. خسته‌ش کردم بس که به روش آوردم دلم جای دیگه‌ست فکرم جای دیگه‌ست. خسته‌ش کردم از بس مقایسه‌ش کردم با آدمِ قبلیش و این حسو بهش القا کردم که چقدر کمه. کلافه و گیج و سردرگم و خسته، کم آورد و یهو رفت و گم و گور شد‌. نمیدونم تهش حرفایی که نتونست بزنه رو با کدوم آهنگ گریه کرد؟ نفهمیدم تهش تونست درداشو به کسی بگه یا نه؟ نفهمیدم وقتی عصبانی و دلخور و دلشکسته میخواست بزنه به جاده که همه چیزو یادش بره تا کجاها رفت؟ نفهمیدم چی شد چیا سرش اومد؟ فقط بعدها هربار بهش فکر کردم احساس کردم بدترین کاری که تو عمرم کردم این بود که واسه کسی که عاشقم بود آرزوی خوشبختی کردم درکنار کسی که خودم نبودم و اون از هیچی جز این آرزوی مسخره و بی‌رحمانه‌ی من نفرت نداشت. من آدمِ دوست داشته‌ شدن و کم کم دل دادن نبودم و اون بلاتکلیفیِ برزخیِ کشدارو تهش وصل کردم به یه جهنمِ بی‌انتها و حالا بزرگترین سوالم اینه وقتی یادم میفته تو ذهنش چه شکلیم؟ مث وقتی عاشقم شد خوب و مهربون و خوشگلم و با بقیه فرق دارم؟ یا از یه جایی به بعد شدم مادر فولادزره و از چشمش افتادم و دیگه جز به نفرت و حسرت نتونست تو چشمام نگاه کنه حتی تو عکسا؟

انجمن تک رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Aseman♡

Aseman♡

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-11-30
نوشته‌ها
2,756
لایک‌ها
16,680
امتیازها
114
محل سکونت
میان یه عالمه رویا
کیف پول من
1,806
Points
10
من که عادتِ زندگی ام شده جای خالی ات،
من که کمرنگ شده رنگِ حضورت کنارم؛
بیخیالِ من اصلا...
حواس دلت اما به آدمِ بعدِ منِ زندگی ات
جمعِ جمعِ جمع باشد!
بیخیالِ من اصلا...
پناه بی پناهی کسی اگر بعدِ من شدی،
امیدِ نا امیدی کسی،
قرارِ بی قراری های کسی اگر بعد من شدی،
مردانه بمان پای خوشبختی اش!
طوری کنار دلش باش که تمام این آدم ها
بفهمند مردانه پای احساس کسی
ماندن را خوب بلدی!
ثابت کن به تمامشان که پای تو درمیان اگر باشد،
دلچسب میشود دنیای هر مَردی کنار لبخندت...
بیخیالِ من اصلا؛
"دنیای بدون مَنَت قشنگ"
عزیزِ جانم...

انجمن تک رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Aseman♡

Aseman♡

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-11-30
نوشته‌ها
2,756
لایک‌ها
16,680
امتیازها
114
محل سکونت
میان یه عالمه رویا
کیف پول من
1,806
Points
10
قشنگ ترین اتفاق زندگی ام،
قرار بر افتادنت اگر هست
اینبار نه؛
لطفا اینجا نیفت،
اتفاقات خوب اینجا دوام نمی آورند،
یک عده اینجا منتظرند که
"بد ترین" اتفاق ممکنت کنند،
قشنگ ترین بهانه ی زندگی ام،
افتادنت را موکول کن به
جایی "دنج"
که دست هیچ کدام از
آدمها نرسد به سقف خوشبختی ام!
جایی درست بیفت
"وسط دست های بی پناهم"
میان تمام رفت و آمد های آدم ها
از قلب های هم،
میان تمام دلخوشی هایی که
توان دوامشان نیست،
میان تمام این نصفه و نیمه بودن ها،
تو اما اتفاق خوب من بمان!
تو اما
"قشنگ ترین بهانه باش برای زندگی"

انجمن تک رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Aseman♡

Aseman♡

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-11-30
نوشته‌ها
2,756
لایک‌ها
16,680
امتیازها
114
محل سکونت
میان یه عالمه رویا
کیف پول من
1,806
Points
10
همیشه وقتی کسی رو داری
که خیلی خوبه؛
درکت میکنه
بهت "بها" میده
و با بودنش حس آرامش رو
به قلبت تزریق میکنه
اوایلش از خوشبختی
میخوای بال دراری
انگار دنیا رو بهت دادن
وتو دنیا رو جز تو ب*غ*ل
عشقت نمیتونی جور دیگه ای تصور کنی
اما .....
بعد یه مدت ترس میاد سراغت
میادو وحشت نبودشو
برات به همراه میاره
میترسی از اینکه چشم واکنی
ببینی جای اون کنارت
یه ب*غ*ل تنهایی نشسته
و خاطراتش سایه انداخته
روی ذهنت
فراموش کردن خیلی سخته
پس چرا حالا که همو داریم
سعی نمیکنیم فراموش نشیم
باهم خاطره بسازیم
چرا همه وقت رفتن عزیز میشن
اصلا چرا میزاریم فکر رفتن
بزنه به سرشون
یاد بگیریم
قدر بدونیم
تا افسوس نخوریم
مگه بیشتر از یک بار به دنیا میایم
وزندگی میکنیم؟!'
مگه میشه بیشتر از یه بار
از ته قلب عاشق شد؟!،
اگه برای آروم جونت
احساس خرج نکنی
باید طاقت از دست دادنو هم داشته باشی
احساس ، عشق، دوست داشتن حتی لبخند؛
چیزایی نییستن که بشه پس اندازشون کرد
پس تا میتونی ببخششون
به این فکر کن
که لمس دستاش
و برق چشماش
با ارزش تر از اونه
که با غرور
داشتنشو از،خودت دریغ کنی!

انجمن تک رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Aseman♡
بالا