- تاریخ ثبتنام
- 2021-07-26
- نوشتهها
- 324
- لایکها
- 161
- امتیازها
- 43
- محل سکونت
- رگـخآکستری
- کیف پول من
- 65
- Points
- 0
الکس کید توسط کوتارو هایاشیدا خلق شد؛ مردی که بعدها دو عنوان موفق در ژانر RPG یعنی سری Grandia و Phantasy Star را آفرید که البته امروزه از هر دو فرنچایز تقریبا خبری نیست. در سالهای اخیر ناشران سعی کردند با عرضه ریمستر Grandia دوباره نام آن را بر سر زبانها بیندازند و این اتفاق میسر نشد و حالا بازسازی الکس کید، دیگر بازی ساخته هایاشیدا تلاش دوبارهای است برای احیا شدن یکی از مخلوقین این بازیساز قدیمی که سالهاست کاری عرضه نکرده است.
الکس کید که بحث مورد نظر ما در این مطلب است در اواخر دهه هشتاد ظاهر شد و عمرش کمی بیشتر از یک دهه شد. آخرین باری که الکس را دیدیم در بازی با نام Shinobi World بود که چندان هم مورد استقبال قرار نگرفت. یک سال پس از شینوبی ورد بود که سونیک وارد عرصه شد و الکس به خاطرهها پیوست و از آن پس تا امروز به عنوان نقش افتخاری در برخی بازیهای سگا و البته کپکام حضور دارد.
اینکه چرا سگا دوباره به احیای الکس کید دست زده مشخص نیست اما در هر حال به نظر میرسد با رشد بازیهای ایندی و مستقل و همچنین استقبال گیمرهای امروزی از عناوین ریمستر و ریمیک، سگا به کاراکتر قدیمی خود شانس دوبارهای داده و این کار را با بهترین بازی این سری یعنی همان نسخه اول آغاز کرده است. ماموریتی دوباره که باید دید مثل سری پیش شکست خورده محسوب میشود یا نه. بخصوص که این ماموریت به دوش تیم Megre games گذاشته شده که توانسته در چند سال اخیر ثابت کند میتواند عناوین قدیمی و نوستالژیک را به زیبایی هرچه تمامتر مدرن سازی کند. این تیم با عنوان Sonic Mania توانست اثری کاملا مدرن در کالبد بازیهای کلاسیک این سری بسازد و همچنین با ساخت Streets Of Rage 4 در سال گذشته (همان شورش در شهر خودمان) یک فرنایز قدیمی را به زیبایی هرچهتمامتر احیا کرد.
جالب است بدانید که الکس کید در سال ۱۹۸۴ که ساخته میشد تحت لایسنس سری دراگون بال بود و قرار بود یک اسپین آف از این سری باشد اما در طول پروسه ساخت بازی این موضوع منتفی شد و مدیر سگا دستور داد که بازی به طور مجزا ساخته شود و دیگر ربطی به جهان دراگون بال نداشته باشد (هرچند رگههایی از این جهان در آن هنوز هم به چشم میخورد).
الکس کید هم مانند بسیاری از بازیهای پلتفرمر داستان سرراست و سادهای دارد ولی انصافا از داستان نجات دادن یک پرنسس توسط معشوقش داستان پیچیدهتری است. الکس کید جوانکی استاد در هنرهای رزمی است که با جانکن کبیر در میافتد، مردی که پادشاه شهر راداکسیان را شکست داده و پسرش یعنی پرنس ایگل را دزدیده است و در کنار او «لورا» یعنی نامزد ایگل را نیز با خود برده است. الکس متوجه میشود که پسر گمشده پادشاه است و تصمیم میگیرد خانواده و پادشاهی خودشان را نجات دهد. جانکن کاری کرده که تمامی مردم شهر تبدیل به سنگ بشوند و الکس باید آنها را نیز از این طلسم منحوس نجات دهد.
الکس مشتهای سهمگینی دارد و تقریبا هر چیز و هرکس را میتواند با مشتهای خود خرد کند. او برخلاف ماریو روی دشمنانش نمیپرد و وجه تمایز اصلی که با او دارد در همین نهفته است. او آیتمهای مختلفی در طول بازی به دست میآورد که با آنها میتواند مشتهایش را اثربخشتر کند و همچنین برخلاف ماریو که کمتر سوار وسایل نقلیه میشود! الکس میانه خوبی با این وسایل دارد و از هلیکوپتر گرفته تا اسکیت و موتور و… را سوار میشود و برای خود جولان میدهد.
گیمپلی بازی زمانی که از آیتمها استفاده میکنید ریتمی سریعتر به خود میگیرد ولی این موارد بسیار کوتاه است و زمانشان آنقدری کم است که بازی را از منجلابی که در آن گیر کرده نجات نمیدهند.
الکس کید در همان زمان عرضه در سال ۱۹۸۶ هم بازی سختی بود. این درست که ماریو هم برخلاف ظاهر گول زننده خود بازی سختی است و در مراحل بالاتر دمار از روزگار گیمر در میآورد اما الکس کید دیگر سرسخت بودن را به حد نهایت خود رسانده بود. بازی هنوز هم همان سختی را در دل خود دارد و شاید بتوان گفت سختتر هم شده است. البته نصف این سختی بیشتر از آنکه به خاطر طراحی جانانه گیمپلی باشد به خاطر کنترل سخت و غیر روان بازی است. پرشهای روی اعصاب و سرعت کند بازی هم از دیگر علل سخت بودن بازی است. بخاطر همین موارد باید اعتراف کرد که بازی به صورت خودآگاه و غیرمنطقی سخت است. در واقع اگر از بازیهای سولزلایک و سخت و چالشی بودن آن میتوان ل*ذت برد از الکس کید و سختیاش لذتی به دست نمیآید بلکه فقط رژه رفتن سازندگان روی اعصاب گیمر حاصل میشود.
به تمام موارد بالا این را هم اضافه کنید که الکس کید با یک ضربه میمیرد و هیچ نوار سلامتی برای او در نظر گرفته نشده است. کلا هم سه «جان» برای گیمر در نظر گرفته شده است. البته خوشبختانه سازندگان اینجا را دل رحمی کردهاند و یک گزینه به عنوان «جان بینهایت» در بازی در نظر گرفتهاند که گیمر میتواند با انتخاب آن کمی برای خود مسکن فراهم کند و کمتر از دست بازی حرص بخورد.
یکی دیگر از موارد عجیب در بازی الکس کید مبارزه با باسها است. بازی در اینجا گیمر را به چالش جدیدی میکشاند که دیگر کاملا تنها بخت و اقبال است که همراه گیمر است و بس! شما باید با تک تک باسها یک بازی «سنگ کاغذ قیچی» بازی کنید و باید دوبار آنها را ببرید تا بتوانید آن را شکست دهید. هیچ راهنمایی و چیزی هم در اینجا وجود ندارد و تنها شانس است که همراه شماست! از این کشککیتر هم میشود؟ فکر نمیکنم!
بازی جدیدی که عرضه شده یک ویژگی جالب دارد که میتواند درسی برای بازیسازان باشد، کافیست با فشردن یک دکمه، کل جهان بازی به حالت کلاسیک (رترو) خود برگردد و همین اتفاق به صورت بالعکس هم رخ میدهد. این حرکت هم حس نوستالژی را برای گیمرهای قدیمیتر زنده میکند و هم گیمرهای جدید میتوانند با تغییرات حاصل شده در بازی جدید آشنا شوند. این موضوع برای بازیسازان نیز یک کیس استادی بینظیر است و میتوان فهمید که چطور میتوان از دل یک بازی با عمری بیش از سی سال، یک بازی مدرن ساخت و چه تغییراتی در آن اعمال داد.
گرافیک بازی و تغییرات آن در حالت مدرن کاملا مشهود است و موسیقی بازی نیز تغییرات چشمگیری پیدا کرده است. تیم سازنده سعی کرده از منظر بصری و سمعی بازی را به روز کند و از این حیث موفق بوده است.
الکس کید که بحث مورد نظر ما در این مطلب است در اواخر دهه هشتاد ظاهر شد و عمرش کمی بیشتر از یک دهه شد. آخرین باری که الکس را دیدیم در بازی با نام Shinobi World بود که چندان هم مورد استقبال قرار نگرفت. یک سال پس از شینوبی ورد بود که سونیک وارد عرصه شد و الکس به خاطرهها پیوست و از آن پس تا امروز به عنوان نقش افتخاری در برخی بازیهای سگا و البته کپکام حضور دارد.
اینکه چرا سگا دوباره به احیای الکس کید دست زده مشخص نیست اما در هر حال به نظر میرسد با رشد بازیهای ایندی و مستقل و همچنین استقبال گیمرهای امروزی از عناوین ریمستر و ریمیک، سگا به کاراکتر قدیمی خود شانس دوبارهای داده و این کار را با بهترین بازی این سری یعنی همان نسخه اول آغاز کرده است. ماموریتی دوباره که باید دید مثل سری پیش شکست خورده محسوب میشود یا نه. بخصوص که این ماموریت به دوش تیم Megre games گذاشته شده که توانسته در چند سال اخیر ثابت کند میتواند عناوین قدیمی و نوستالژیک را به زیبایی هرچه تمامتر مدرن سازی کند. این تیم با عنوان Sonic Mania توانست اثری کاملا مدرن در کالبد بازیهای کلاسیک این سری بسازد و همچنین با ساخت Streets Of Rage 4 در سال گذشته (همان شورش در شهر خودمان) یک فرنایز قدیمی را به زیبایی هرچهتمامتر احیا کرد.
جالب است بدانید که الکس کید در سال ۱۹۸۴ که ساخته میشد تحت لایسنس سری دراگون بال بود و قرار بود یک اسپین آف از این سری باشد اما در طول پروسه ساخت بازی این موضوع منتفی شد و مدیر سگا دستور داد که بازی به طور مجزا ساخته شود و دیگر ربطی به جهان دراگون بال نداشته باشد (هرچند رگههایی از این جهان در آن هنوز هم به چشم میخورد).
الکس کید هم مانند بسیاری از بازیهای پلتفرمر داستان سرراست و سادهای دارد ولی انصافا از داستان نجات دادن یک پرنسس توسط معشوقش داستان پیچیدهتری است. الکس کید جوانکی استاد در هنرهای رزمی است که با جانکن کبیر در میافتد، مردی که پادشاه شهر راداکسیان را شکست داده و پسرش یعنی پرنس ایگل را دزدیده است و در کنار او «لورا» یعنی نامزد ایگل را نیز با خود برده است. الکس متوجه میشود که پسر گمشده پادشاه است و تصمیم میگیرد خانواده و پادشاهی خودشان را نجات دهد. جانکن کاری کرده که تمامی مردم شهر تبدیل به سنگ بشوند و الکس باید آنها را نیز از این طلسم منحوس نجات دهد.
الکس مشتهای سهمگینی دارد و تقریبا هر چیز و هرکس را میتواند با مشتهای خود خرد کند. او برخلاف ماریو روی دشمنانش نمیپرد و وجه تمایز اصلی که با او دارد در همین نهفته است. او آیتمهای مختلفی در طول بازی به دست میآورد که با آنها میتواند مشتهایش را اثربخشتر کند و همچنین برخلاف ماریو که کمتر سوار وسایل نقلیه میشود! الکس میانه خوبی با این وسایل دارد و از هلیکوپتر گرفته تا اسکیت و موتور و… را سوار میشود و برای خود جولان میدهد.
گیمپلی بازی زمانی که از آیتمها استفاده میکنید ریتمی سریعتر به خود میگیرد ولی این موارد بسیار کوتاه است و زمانشان آنقدری کم است که بازی را از منجلابی که در آن گیر کرده نجات نمیدهند.
الکس کید در همان زمان عرضه در سال ۱۹۸۶ هم بازی سختی بود. این درست که ماریو هم برخلاف ظاهر گول زننده خود بازی سختی است و در مراحل بالاتر دمار از روزگار گیمر در میآورد اما الکس کید دیگر سرسخت بودن را به حد نهایت خود رسانده بود. بازی هنوز هم همان سختی را در دل خود دارد و شاید بتوان گفت سختتر هم شده است. البته نصف این سختی بیشتر از آنکه به خاطر طراحی جانانه گیمپلی باشد به خاطر کنترل سخت و غیر روان بازی است. پرشهای روی اعصاب و سرعت کند بازی هم از دیگر علل سخت بودن بازی است. بخاطر همین موارد باید اعتراف کرد که بازی به صورت خودآگاه و غیرمنطقی سخت است. در واقع اگر از بازیهای سولزلایک و سخت و چالشی بودن آن میتوان ل*ذت برد از الکس کید و سختیاش لذتی به دست نمیآید بلکه فقط رژه رفتن سازندگان روی اعصاب گیمر حاصل میشود.
به تمام موارد بالا این را هم اضافه کنید که الکس کید با یک ضربه میمیرد و هیچ نوار سلامتی برای او در نظر گرفته نشده است. کلا هم سه «جان» برای گیمر در نظر گرفته شده است. البته خوشبختانه سازندگان اینجا را دل رحمی کردهاند و یک گزینه به عنوان «جان بینهایت» در بازی در نظر گرفتهاند که گیمر میتواند با انتخاب آن کمی برای خود مسکن فراهم کند و کمتر از دست بازی حرص بخورد.
یکی دیگر از موارد عجیب در بازی الکس کید مبارزه با باسها است. بازی در اینجا گیمر را به چالش جدیدی میکشاند که دیگر کاملا تنها بخت و اقبال است که همراه گیمر است و بس! شما باید با تک تک باسها یک بازی «سنگ کاغذ قیچی» بازی کنید و باید دوبار آنها را ببرید تا بتوانید آن را شکست دهید. هیچ راهنمایی و چیزی هم در اینجا وجود ندارد و تنها شانس است که همراه شماست! از این کشککیتر هم میشود؟ فکر نمیکنم!
بازی جدیدی که عرضه شده یک ویژگی جالب دارد که میتواند درسی برای بازیسازان باشد، کافیست با فشردن یک دکمه، کل جهان بازی به حالت کلاسیک (رترو) خود برگردد و همین اتفاق به صورت بالعکس هم رخ میدهد. این حرکت هم حس نوستالژی را برای گیمرهای قدیمیتر زنده میکند و هم گیمرهای جدید میتوانند با تغییرات حاصل شده در بازی جدید آشنا شوند. این موضوع برای بازیسازان نیز یک کیس استادی بینظیر است و میتوان فهمید که چطور میتوان از دل یک بازی با عمری بیش از سی سال، یک بازی مدرن ساخت و چه تغییراتی در آن اعمال داد.
گرافیک بازی و تغییرات آن در حالت مدرن کاملا مشهود است و موسیقی بازی نیز تغییرات چشمگیری پیدا کرده است. تیم سازنده سعی کرده از منظر بصری و سمعی بازی را به روز کند و از این حیث موفق بوده است.