بلاتکلیفی 8 ساله قاتل یک زن جوان

  • نویسنده موضوع مهاجر.
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 147
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

مهاجر.

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
5,677
لایک‌ها
27,888
امتیازها
128
محل سکونت
مادرید
کیف پول من
30,118
Points
217
سال ۹۲ جسد زنی جوان در خانه‌اش پیدا شد. خانواده این زن به مأموران گزارش دادند جسد او را در خانه پیدا کرده‌اند و به نظر می‌رسد او به قتل رسیده است.

با انتقال جسد زن که «تینا» نام داشت به پزشکی قانونی، تحقیقات در این زمینه آغاز شد. پلیس فهمید مقتول آخرین‌بار با جوانی به نام «آرین» تماس تلفنی داشته است. مأموران سراغ آرین رفتند و او را بازداشت کردند.

آرین در تحقیقات اولیه منکر همه‌چیز شد، اما در نهایت به قتل تینا اعتراف کرد و گفت: تینا مزاحم زندگی من شده بود و می‌خواست از من باج‌گیری کند، به‌همین‌دلیل هم او را کشتم.

آرین گفت: تینا مدتی بود که تلفنی مزاحم من می‌شد. من به این موضوع اهمیت نمی‌دادم تا اینکه به خواستگاری دختری رفتم و با او نامزد کردم. روزی که برای خرید حلقه ازدواج رفته بودیم، تینا دوباره زنگ زد و من برای اینکه ماجرا را حل کنم تصمیم گرفتم به خانه تینا بروم. در آنجا با هم درگیر شدیم و من با ضربه چاقو تینا را زدم.

با اعتراف متهم و تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و متهم پای میز محاکمه رفت.

در جلسه رسیدگی به این پرونده ابتدا نماینده دادستان کیفرخواست را علیه متهم خواند و سپس اولیای‌دم در جایگاه حاضر و خواستار صدور حکم قصاص شدند. مادر تینا گفت: دختر من مجرد بود و تنها زندگی می‌کرد. او بعد از جدایی از شوهرش خانه‌ای اجاره کرد و در خانه تنها بود؛ البته با هم رفت‌وآمد داشتیم؛ اما من در جریان زندگی شخصی او نبودم. روز حادثه چندین بار تماس گرفتم و دخترم تلفن را جواب نداد. او می‌دانست که اگر تلفن من را جواب ندهد، خیلی ناراحت و نگران می‌شوم؛ به‌همین‌دلیل همیشه تلفن‌های من را جواب می‌داد. بعد از چند ساعت که نتوانستم با او صحبت کنم، به خانه‌اش رفتم و با جسد دخترم مواجه شدم. من از قاتل او گذشت نمی‌کنم و درخواست قصاص دارم.

بعد از گفته‌های اولیای‌دم، متهم در جایگاه قرار گرفت و گفت: اتهام قتل عمدی را قبول ندارم، چون من به عمد این کار را نکردم. تینا مزاحم زندگی من شده بود. او می‌خواست من را تلکه کند و این موضوع من را ناراحت می‌کرد. تینا با من تماس می‌گرفت و برایم مزاحمت ایجاد می‌کرد. من نامزد کرده بودم و چند بار به او گفتم مزاحمم نشو، اما او توجهی نمی‌کرد. وقتی روز خرید حلقه نامزدی با من تماس گرفت و خواست به دیدارش بروم، قبول کردم. می‌خواستم این موضوع را یکسره کنم. وقتی وارد آدرسی که گفته بود، شدم دو مرد جلوی من را گرفتند و پرسیدند اینجا چه می‌کنم. من چیزی نگفتم و به سمت خانه تینا رفتم. در که زدم، در را باز کرد. به او گفتم چرا مزاحم من می‌شوی؟ او من را به داخل کشید و در را بست. من به خاطر این کار با او درگیر شدم و تینا با چاقو به من حمله کرد و من هم با همان چاقو او را زدم.

بعد از گفته‌های متهم با توجه به مدارک موجود در پرونده و اعترافات متهم، او به قصاص محکوم شد. رأی قصاص مورد تأیید هم قرار گرفت. آرین پای چوبه دار رفت. پیش از اجرای حکم، او برای جلب رضایت اولیای‌دم مهلت خواست و با مذاکراتی که انجام شد، اولیای‌دم از او درخواست دیه کردند، اما در مدت‌زمان تعیین‌شده آرین نتوانست پول را آماده کند و در زندان ماند تا اینکه در فروردین‌ماه سال جاری یک خیر قبول کرد مبلغ مورد درخواست اولیای‌دم را بپردازد، اما باز هم اولیای‌دم حاضر به حضور در جلسه‌ای که دادسرای جنایی ترتیب داده بود، نشدند تا اینکه متهم از دادگاه درخواست اعمال ماده ۴۲۹ را کرد.

او در نامه‌ای از دادگاه درخواست تعیین تکلیف کرد. در جلسه‌ای که در دادگاه کیفری استان تهران تشکیل شد، آرین یک‌بار دیگر در برابر قضات ایستاد و گفت: هشت سال از این ماجرا گذشته و من حالا ۳۸ ساله شده‌ام. آن زمان به‌تازگی نامزد کرده بودم، اما زن جوان مدام مزاحمم می‌شد. او چند بار با من تلفنی تماس گرفته بود. به او گفتم دست از سرم بردارد و اجازه بدهد زندگی‌ام را شروع کنم، اما دست‌بردار نبود. من قبلا هرگز او را ندیده بودم.

متهم گفت: وقتی زن جوان در را به رویم باز کرد، من را به داخل خانه کشید و یکباره در را بست. از او خواستم تا در خانه را باز کند و اجازه دهد در راه‌پله‌ها با هم صحبت کنیم، اما تینا فریاد زد. زن جوان چاقویی در دست گرفت و به سمت من حمله‌ور شد. من می‌خواستم چاقو را از دستش بگیرم که چاقو ناخواسته با پهلوی او برخورد کرد و موجب مرگش شد.

او ادامه داد: باور کنید من زن جوان را نمی‌شناختم و هیچ خصومتی با او نداشتم. به خاطر این ماجرا زندگی‌ام از هم پاشیده شد و هشت سال از بهترین روز‌های زندگی‌ام را در زندان سپری کردم. عید امسال خیری پیدا شد که حاضر شد مبلغ دیه را بپردازد، اما اولیای دم پیگیر پرونده نیستند. من تقاضا دارم دادگاه تکلیفم را روشن کند. من از این وضعیت خسته شده‌ام و از قضات کمک می‌خواهم.

قضات با توجه به شرایط پرونده برای تصمیم‌گیری وارد شور شدند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا