• رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

بیوگرافی زندگی‌نامه ابراهیم ادهم|عارف

  • نویسنده موضوع L A D Y
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1
  • بازدیدها 262
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

L A D Y

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-12
نوشته‌ها
1,764
لایک‌ها
23,345
امتیازها
138
سن
17
کیف پول من
7,817
Points
117
ابواسحاق ابراهیم بن ادهم بن منصور زید بن جابر بلخی از عرفا و زهّاد نیمه اول قرن دوم هجری از طبقه اول صفویه به شمار می آید.





تولد او را حدود سال 100 هجری روایت کرده‌اند. وی از امیر زادگان بلخ بود که متحول شده و قدم به دایره سیر و سلوک نهاده بود. مورخین او را از اهالی قبیله بنی عجل در قبیله بنی تمیم می‌دانند و نسب او از این جهت مهم است که این طایفه در التزام به تشیع مشهور بود و به همین دلیل اکثر مورخان ابراهیم ادهم را شیعه می دانند.





وی پس از ترک سلطنت ظاهری، رو به صحرا نهاد. به گفته عطار نیشابوری، پس از ترک بلخ به نیشابور رفت و مدت 9 سال در غاری به عبادت و ریاضت پرداخت، سپس به مکه رفت و مجاورت خانه خدا را برگزید، آن‌گاه به شام رفت.





در برخی از منابع تاریخی آمده است که ابراهیم ادهم در مکه به خدمت امام زین العابدین و امام محمد باقر علیه السلام رسید و از برکات آنان بهره مند شد. بنا بر روایاتی، هنگامی که امام صادق علیه السلام از کوفه عازم مدینه بود، ابراهیم نیز همراه جمعی از علما به مشایعت امام رفت.





اغلب مورخان تاریخ وفات او را سال 160 یا 161 قمری و قبرش را در بغداد یا شام می‌دانند.


چگونگی ایجاد تحول در ابراهیم ادهم





دربارۀ علت و چگونگی پیوستن او به طریق زهد و تجرد داستانهای مختلف نقل شده است. بنا بر یکی از این روایات ابراهیم در قصر شاهی بر تخت خفته بود. نیمه شب سقف خانه جنبید و آواز پای کسی که بر بام بود، شنیده شد. ابراهیم پرسید، کیست؟ جواب آمد که شتر گم کرده‌ام و گم‌شدۀ خود را می‌جویم. ابراهیم گفت ای نادان شتر بر بام می‌جویی؟ پاسخ آمد: پس تو بر تخت زرین و در جامۀ اطلس چگونه خدای را می‌جویی؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

L A D Y

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-12
نوشته‌ها
1,764
لایک‌ها
23,345
امتیازها
138
سن
17
کیف پول من
7,817
Points
117
این سخن موجب دگرگونی درونی او شد و وی زندگانی زاهدانه پیش گرفت. بنا بر روایت دیگر، روزی به قصد شکار بیرون رفته بود، در بیابان در پی صیدی اسب می‌تاخت. ناگهان آوازی به گوشش رسید که آیا تو را برای این کار آفریده‌اند و آیا بدین کار مأمور شده‌ای؟ به اطراف خود نگریست و کسی را ندید. گمان برد که شیطان با او سخن گفته است. بر او نفرین فرستاد و در پی صید خود روان شد. بار دیگر همان آواز به گوشش رسید. باز بر شیطان نفرین فرستاد و همچنان اسب می‌تاخت تا بار سوم همان آواز را از کوهۀ زین اسب خود بشیند. این‌بار حال او دگرگون شد.





عنان باز کشید و به سوی شهر روان شد. در راه بازگشت به شبانی از شبانان پدر خود رسید. اسب و سلاح و جامۀ خود را به او داد و پوستین و کلاه او را پوشید و روی از دنیا برتافت و به زهد و تجرّد روی آورد. در روایت دیگری آمده است که روزی ابراهیم ادهم در قصر خود نشسته بود و ارکان دولت نزد او ایستاده بودند. ناگاه مردی با هیبت از در درآمد و به سوی تخت ابراهیم پیش رفت. ابراهیم از او پرسید که کیستی و چه می‌خواهی؟ گفت آمده‌ام تا در این رباط فرود آیم. ابراهیم گفت این رباط نیست، سرای من است. مرد پرسید که این سرای پیش از تو از آنِ که بود؟ گفت از آنِ پدرم. پرسید پیش از او از آنِ که بود؟ گفت از آنِ فلان کس. پرسید پیش از او؟ گفت از آن پدر فلان کس. پرسید آنان همه کجا رفتند؟ گفت همه مردند و رفتند، پرسید: آیا چنین جایی که در آن می‌آیند و می‌روند جز رباط است؟ مرد بیگانه پس از این سخن به شتاب از خانه بیرون رفت. ابراهیم در پی او دوید و از او پرسید تو کیستی؟ مرد گفت من خضرم و ناپدید شد. این واقعه موجب انقطاع او از دنیا شد.





دربارۀ ابتدای کار او داستانهای دیگری نیز نقل کرده‌اند که همگی حکایت از آن دارد که وی پیش از آنکه به طریق زهد و ریاضت درآید، از امیرزادگان بلخ بوده و پدر و یا جدّ مادریش، طبق روایتی که به ابن بطوطه رسیده در آن ناحیه جاه و مقامی داشته است. ولی چنین به نظر می‌رسد که که پدرش ادهم اهل علم و محدث بوده، زیرا ابراهیم خود احادیثی از او نقل کرده است. بعضی از مستشرقان داستان آغاز کار او را متأثر از داستان زندگی بودا دانسته‌‌اند که سلطنت و لذات دنیایی را ترک کرد و به تجرد و زندگی زاهدانه روی آورد.





گرچه این گونه مشابهتها لزوماً و همیشه برخاسته از تأثیر و تأثر نیست و می‌تواند «مشابهت نوعی» باشد، چنانکه داستانهایی از این گونه دربارۀ ابوالفوارس شاه بن شجاع کرمانی (صوفی سدۀ 3ق/9م) و بعضی ملوک دیگر نیز گفته شده است، لیکن در این مورد خاص احتمال اینکه روایات بودایی با داستان ابراهیم ادهم درآمیخته باشد، بی‌وجه نیست، زیرا بلخ در آن روزگار یکی از مراکز مهم تعلیمات و تبلیغات بودایی بوده و سرگذشت بودا، چنانکه از روایات سغدی و ترکی و فارسی و عربی داستان بلوهر و بوذاسف بر می‌آید، در شرق ایران و در میان بوداییان، مانویان و مسلمانان آن نواحی شهرت تمام داشته است. آنچه مؤید این احتمال است و تاکنون بدان توجه نشده، یکی داستان ملاقات ابراهیم با پسر خود در مکه است که عطار و دیگران آن را نقل کرده‌اند و آن نیز به داستانملاقات بودا با پسرش راهولا بی‌شباهت نیست. دیگری گفت و گوی او با ابلیس است که روبه‌رو شدن بودا را با مارا به یاد می‌آورد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا