• رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

بیوگرافی بیوگرافی حسین منصور حلاج|عارف

  • نویسنده موضوع L A D Y
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 188
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

L A D Y

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-12
نوشته‌ها
1,764
لایک‌ها
23,371
امتیازها
138
سن
17
کیف پول من
7,902
Points
117
ابوالمغیث عبدالله بن احمد بن ابی طاهر مشهور به حسین بن منصور حلاج، در ۲۴۴ هجری به دنیا آمد. او از عارفان ایران در سدهٔ سوم و دهه اول قرن چهارم هجری است.



نام‌ها

برای وی کنیه‌های دیگری نیز چون «ابو عماره»، «ابو محمد» و «ابو مسعود» نیز آورده‌اند.

اهل فارس او را ابوعبدالله الزاهد، اهل خراسان ابوالمهر، اهل خوزستان حلاج الاسرار، در بغداد مصطلم، در بصره مخبر. اهل هند ابوالمغیث و اهل چین او را ابوالمعین می‌خواندند.





برای لقب او، «حلاج»، سه توجیه آورده‌اند:

1.پدرش پیشه حلاجی داشته است.

2.نیکو سخن می‌گفته و اسرار را حلاجی می‌کرده است.

3.معجزه‌ای در همین زمینه از خود نشان داده است. از کنار یک انبار پنبه می‌گذشت اشاره کرد و دانه از پنبه بیرون آمد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

L A D Y

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-12
نوشته‌ها
1,764
لایک‌ها
23,371
امتیازها
138
سن
17
کیف پول من
7,902
Points
117
زندگینامه

حسین بن منصور در سال ۲۴۴ هجری قمری در روستای تور از توابع بیضای فارس در خانواده‌ای تازه مسلمان و سنی مذهب متولد شد و در دارالحفاظ شهر واسط به کسب علوم مقدماتی پرداخت. او در ۱۲ سالگی حافظ قرآن شد. سپس برای درک مفاهیم قرآن نزد سهل بن عبدالله تستری رفت و راه و رسم تصوف را از او آموخت و خرقه پوشید. در ۱۸ سالگی به بغداد رفت و از آنجا راهی بصره شد و نزد عمرو بن عثمان مکی ۱۸ ماه همنشین شد. در این ایام شطحیات حلاج آغاز گشت و از این رو بود که عمرو بن عثمان از او رنجید و او را از خود راند. او نیز راهی بغداد شد و در حلقه درس جنید بغدادی وارد شد اما جنید او را به سکوت و خلوت نشینی فراخواند.





مدتی بدین سان در سکوت گذراند ولی تاب نیاورد و برای زیارت کعبه راهی مکه شد و یک سال مجاور بیت‌الحرام ماند. غذایش در هر روز سه لقمه نان و اندکی آب بود و جز برای قضای حاجت از آن خارج نمی‌شد. پس از مجاورت کعبه به بغداد بازگشت و دوباره به حلقه یاران جنید بغدادی پیوست اما به جهت دعوی «اناالحق» از جانب آنها طرد شد و ر*اب*طه خود را با صوفیه برید. بعد از سفر سوم خود به حج، پدر زنش ابویعقوب و استادش عمروبن عثمان نیز از او بیزاری جستند. جنید نیز پس از ایجاد اختلاف و شنیدن سخنان حلاج به او گفت: تو در اسلام رخنه ای و شکافی افکنده ای که سر جدا شده از پیکرت می تواند آن را مسدود کند.





پس از اایجاد اختلاف بین حلاج و اساتیدش او به سفرهایی به هند، خراسان، ماوراء‌النهر، ترکستان، چین و... پرداخت و طرفداران و پیروانی را نیز با خود همراه کرد. طوری که مردم هندوستان او را «ابوالمُغیث» مردم چین و ترکستان «ابوالمعین»، مردم خراسان و فارس «ابوعبدالله زاهد» و مردم خوزستان او را «شیخ حلاج اسرار» خطاب می‌کردند.





او پس از سفرهای طولانی و دیدار با مانویان، بودائیان به بغداد بازگشت و نقطه تمرکز فعالیتهای خود را در آنجا قرار داد. او در میان مردم میگشت و با انجام اموری خارق العاده آنها را به عقاید خویش دعوت می‌کرد و به آنان اینطور می‌گفت که مهدی موعود از طالقان ظهور خواهد کرد و ظهور وی نزدیک است.به همین جهت بزرگانی چون شیخ توسی ، ابن اثیر،و ابن ندیم او را در زمره مدعیان بابیت قرار داده‌اند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

L A D Y

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-12
نوشته‌ها
1,764
لایک‌ها
23,371
امتیازها
138
سن
17
کیف پول من
7,902
Points
117
پس از انزوا و دوری حلاج از اهل تصوف وی سعی کرد در میان امامیه برای خود طرفدارانی پیدا کند و با وجودی که حلاج اهل تسنن بود، با ارسال نامه‌هایی به بزرگان امامیه چون ابوسهل نوبختی و ابوالحسن بابویه خود را نائب امام زمان معرفی می‌کرد. حلاج پس از ادعای بابیت تصمیم گرفت ابوسهل اسماعیل بن علی نوبختی (متکلم امامی) را به مسلک خویش آورد که در نتیجه هزاران شیعه امامی که تابع او بودند را به عقاید حلولی خویش معتقد سازد. به ویژه آنکه جماعتی از درباریان خلیفه، به حلاّج حسن نظر نشان داده و جانب او را گرفته بودند. ولی ابوالحسن بابویه که پیری مجرّب بود، نمی‏توانست ببیند او با مقالاتی تازه، خود را معارض حسین بن روح نوبختی وکیل امام غایب معرفی می‏کند.


ابوسهل نوبختی در پاسخ به حلاج گفت: «وکیل امام زمان باید معجزه (گواهی بر مدعا) داشته باشد. اگر راست می‏گویی، موهای مرا سیاه کن. اگر چنین کاری انجام دهی، همه ادعاهایت را می‏پذیرم». حسین بن حلاج که می‌دید ناتوان است، با تمسخر مردم روبه‏رو شد و به قم شتافت و به مغازه علی بن بابویه (پدر شیخ صدوق) رفت و خود را نماینده امام زمان خواند. مردم قم نیز بر وی شوریدند و او را با خشونت از شهر بیرون افکندند. ابن حلاج، پس از آن‌که جمعی از خراسانیان ادعایش را پذیرفتند، دوباره به عراق رفت.





رفتار شطح‌گونه و رفتار عجیب و خارق‌العاده حلاج باعث شد که معتزلیان به حیله‌گری و شعبده محکوم کنند. سرانجام حلاج بر اثر فتوای ابوبكر محمد بن داوود مؤسس مذهب ظاهریه مبنی بر واجب بودن قتل او و اقامه دعوای سهل بن اسماعیل بن علی نوبختی و پيگيريهاي ابوالحسن علی بن فرات وزیر شيعی مقتدر عباسی در سال ۳۰۱ در بغداد به زندان افتاد و پس از هفت ماه محاكمه در سال ۳۰۹ به فرمان حامد بن عباس وزير وقت عباسی به دار آویخته شد.

آثار
از حلاج کتابهای فراوان نقل شده‌است از جمله: «طاسین الازل و الجوهر الاکبر»، «طواسین»، «الهیاکل»، «الکبریت الاحمر»، «نورالاصل»، «جسم الاکبر»، «جسم الاصغر»، و «بستان المعرفة». دیوان اشعاری نیز از او به زبان عربی به جای مانده که در اروپا و ایران به چاپ رسیده‌است.

حلاج در آثار دیگر بزرگان
بیشتر شاعران پس از او از یک بیت تا یک فصل از دیوان خود را به او اختصاص داده‌اند. فصلی از کتاب تذکرة الاولیا عطار به او اختصاص دارد. حافظ درباره او می‌گوید:

گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد





همچنین از ابوسعید ابوالخیر:

روزی که انالحق به زبان می‌آورد منصور کجا بود خدا بود خدا


همچنین سنایی، مولوی، فخرالدین عراقی، مغربی تبریزی، محمود شبستری، قاسم انوار و شاه نعمت الله ولی درباره او بیت‌هایی سروده‌اند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا