- تاریخ ثبتنام
- 2020-08-18
- نوشتهها
- 182
- لایکها
- 1,979
- امتیازها
- 73
- محل سکونت
- از میون ابرها...
- کیف پول من
- 410
- Points
- 5
نام رمان: خاطرات نوجوانی
نام نویسنده: Hnnaneh (حنانه سادات میرباقری)
ناظر: م.صالحی
ژانر رمان: اجتماعی
خلاصه:
زندگی میگذرد؛ پس بخندیم تا خوش بگذرد.
خاطرههای شیرین، همیشه چاشنی لبخندت میشوند، مثل قصه ما که سر دراز داشت و داستانمان هم که پر از حرف بود.
داستان ما از جایی شروع شد که مهاجرت من برایم خوشآیند شد. خوشآیند شد؛ چون با چهار نفر درست شبیه خودم آشنا شدم. قرار بود تو قصه من و اون چهار نفر اتفاقات زیادی رقم بخوره، اتفاقاتی که شروعشون از مدرسه بود!
خلاصه سه جلد:
داستان بچههای این گروه هم طولانی بود و هم خیلی پر ماجرا ولی شروع سادهای داشت؛ مهاجرت چند باره یکی از بچهها!
اما این بار این مهاجرت، فقط برای گذروندن زندگی نبود، بلکه برای زندگی کردن بود...
زندگی اون با زندگی چند نفر دیگه گره خورد و مشکل این جا بود که این گره آن قدر کور شد که اگر اونها میخواستند نجات پیدا کنند، باید دخترانه، مرد میشدند و میجنگیدند. میجنگیدند تا اتفاقاتی رو رقم بزنند که سالهای سال، زبانزد و نگهدار این عالم باشد.
مقدمه:
دو چیز هیچ وقت از یاد آدمها نمیره؛
دوستهای خوب و روزهای خوب
و یک چیز هم هیچوقت از دل آدم نمیره؛
روزهای خوبی که با دوستهای خوب گذشت.
به یاد روزهای خوبم با دوستهای خوبم،
این اثر تقدیم به «H.M5» که حضورش کمک شایانی به من کرد.
نام نویسنده: Hnnaneh (حنانه سادات میرباقری)
ناظر: م.صالحی
ژانر رمان: اجتماعی
خلاصه:
زندگی میگذرد؛ پس بخندیم تا خوش بگذرد.
خاطرههای شیرین، همیشه چاشنی لبخندت میشوند، مثل قصه ما که سر دراز داشت و داستانمان هم که پر از حرف بود.
داستان ما از جایی شروع شد که مهاجرت من برایم خوشآیند شد. خوشآیند شد؛ چون با چهار نفر درست شبیه خودم آشنا شدم. قرار بود تو قصه من و اون چهار نفر اتفاقات زیادی رقم بخوره، اتفاقاتی که شروعشون از مدرسه بود!
خلاصه سه جلد:
داستان بچههای این گروه هم طولانی بود و هم خیلی پر ماجرا ولی شروع سادهای داشت؛ مهاجرت چند باره یکی از بچهها!
اما این بار این مهاجرت، فقط برای گذروندن زندگی نبود، بلکه برای زندگی کردن بود...
زندگی اون با زندگی چند نفر دیگه گره خورد و مشکل این جا بود که این گره آن قدر کور شد که اگر اونها میخواستند نجات پیدا کنند، باید دخترانه، مرد میشدند و میجنگیدند. میجنگیدند تا اتفاقاتی رو رقم بزنند که سالهای سال، زبانزد و نگهدار این عالم باشد.
مقدمه:
دو چیز هیچ وقت از یاد آدمها نمیره؛
دوستهای خوب و روزهای خوب
و یک چیز هم هیچوقت از دل آدم نمیره؛
روزهای خوبی که با دوستهای خوب گذشت.
به یاد روزهای خوبم با دوستهای خوبم،
این اثر تقدیم به «H.M5» که حضورش کمک شایانی به من کرد.
?کامل شده - خاطرات نوجوانی | Hnnaneh کاربر انجمن تک رمان
نام رمان: خاطرات نوجوانی نام نویسنده: Hnnaneh (حنانه سادات میرباقری) ناظر: م.صالحی ژانر رمان: اجتماعی ویراستار: Aby_Z خلاصه: زندگی میگذرد؛ پس بخندیم تا خوش بگذرد. خاطرههای شیرین، همیشه چاشنی لبخندت میشوند، مثل قصه ما که سر دراز داشت و داستانمان هم که پر از حرف بود. داستان ما از جایی شروع...
forums.taakroman.ir