خاقانی

ساعت تک رمان

  1. Zahra jafarian

    اشعار خاقانی

    ای آتشِ سودایِ تو خون کرده جگرها بر باد شده در سرِ سودایِ تو سرها در گلشنِ امّید به شاخِ شجرِ من گل‌ها نشکفتند و برآمد نه ثمرها ای در سرِ عشّاق ز شورِ تو شغب‌ها وی در دلِ زهّاد ز سوزِ تو اثرها آلوده به خونابهٔ هجرِ تو روان‌ها پالوده ز اندیشهٔ وصلِ تو جگرها وی مهرهٔ امّیدِ مرا زخمِ زمانه در ششدرِ...
بالا