نتایح جستجو

سلام خسته نباشید! درخواست تغییر نام کاربری به +unknown

خدایا می‌بری جان زتن من یا نور خانه را... عشق پدر یا نفس خانه را... مونس خواهرم ز ما چشم بسته است، شور این خانه دگر رفت است.

حرام کن خواب را به دیدگان خود که من خ*را*ب خرمان چشمان توام!

نالان و اشک ریزانم، برگرد بی تو سر به دیوار بی‌کسی نهادم، برگرد ای عزیزجان مادر جان زتنم رفت بیا و برگرد...

بی‌قراری‌هایم را به تحفه‌ آورده‌ام بپذیر از من، کمی آغوشت را به رویم باز کن!

چشم بستی ز ما و بی دردشدی... ما چاره چه‌کنیم زفراغ، پر درد شدیم!

در مخل آسایش نمی‌گنجد ترک ما کنی... رهی خانه تنگ‌وتاریک، هم آ*غ*و*ش خاک شوی... ای چلچراغ دل از چه تو این‌گونه خاموش شدی!

مجموعه شعر: این خاک سرد نیست! نویسنده: Obscure.H کاربر انجمن تک رمان ژانر: تراژدی مادرم... چشم‌هایت را به روی زندگیم نبند، بار دیگر آغوشت را باز کن و مرا به گرمای آغو*ش سردت جان بده...

دوستان نظرات زیادی دادن و فکر نکنم نظرمن لازم باشه. فقط توصیه من به این دوست عزیزمون اینه که تا جایی که می‌تونند فعالیت‌های پر محتوایی انجام ب*دن. نقاشی و داستان‌نویسی هم برای خالی کردن افکارشون مفیدهست. پیدا کردن دوست‌های جدید و داشتن روابط خوب و مفید(از تنهایی پرهیز کنن) در حین فعالیت‌های...

گل باران زده، چرا غمگینی! می دانم، زیر رگبار سهمگینی!‏ شاخه برگ هایت شكسته، تو اندوه داری. لیكن اِی گل؛‏ ساقه ات سبز و ریشه هایت در خاك اند،‏ لبخند بزن توهمچنان سرپایی. رخت بسته تیرگی ها، آسمان را بنگر!‏‏ گل باران زده، ‏ طلعت هور قریب است، بنگر!‏