#PART213
#غوغای_سرنوشت
. . .
لیوان رو از دستش گرفتم و به ل*بم نزدیک کردم، تمام مدتی که در حال آشپزی بود من روی میز نشسته بودم و گاهی یه نظر میدادم.
غذا بلد بودم ولی متاسفانه خیلی کُند بودم برخلاف سرعت و نوشتنم! اگه قرار بود غذایی برای ناهار درست کنم از ساعت نُه شروع میکردم.
این اولین باری بود...