Usage for hash tag: رمان_آشوبگر_شطرنج

ساعت تک رمان

  1. Roxana

    درحال تایپ رمان آشوبگر شطرنج | Roxana کاربر انجمن تک رمان

    ...بهت نگفتم هیچ‌ پسری لیاقت تو رو نداره؟ پی بُرد. - بابا ببخشید. من... من واقعاً متاسفـ... . - خفه شو! صدبار بهت گفتم شغل ما یعنی ریسک! گفتم به کسی اعتماد نکن و حالا شبونه با پسری که حتی نمی‌دونی کیه و چیه، قرار می‌ذاری؟ اون‌ هم تو عمارت من؟! #انجمن_تک_رمان #اثر_مبینا_زارع_مویدی...
  2. Roxana

    درحال تایپ رمان آشوبگر شطرنج | Roxana کاربر انجمن تک رمان

    ...خارج کرد. سیگار را انداخت و پایش را رویش گذاشت؛ اما ناگاه سایه‌ای را پشت درختان عمارت دید. به‌خاطر اینکه شب بود، درست تشخیص نمی‌داد‌ که چه‌چیزی است. پلک‌هایش را ریز کرد و بادقت بیشتری نگاه کرد. دستش را زیر کتش برد و کُلت طلایی‌اش را در آورد. #انجمن_تک_رمان #اثر_مبینا_زارع_مویدی...
  3. Roxana

    درحال تایپ رمان آشوبگر شطرنج | Roxana کاربر انجمن تک رمان

    ...به سرپرستی قبولش کرد و رفته‌رفته همه‌ی فوت و فن‌های رزمی را یادش داد. از حق نگذریم، باهوش بود و سریع راه افتاد. هیچ‌وقت از او نپرسید که چه بلایی بر سرش آمده بود که شبانه به خیابان‌های استانبول پناه آورده بود؛ ولی حدس آن برایش سخت نبود. #انجمن_تک_رمان #اثر_مبینا_زارع_مویدی #رمان_آشوبگر_شطرنج
  4. Roxana

    درحال تایپ رمان آشوبگر شطرنج | Roxana کاربر انجمن تک رمان

    ...خودش به خوبی می‌دانست که برایش چقدر عزیز است. - مشکلی پیش اومده رئیس؟ تازه متوجه شد که مدتی‌ست مشغول حلاجی وی شده است. قبل از اینکه متوجه حس او شود، اخم‌هایش را درهم تنید و با اقتدار جوابش را داد. - به تو‌ ربطی نداره، سرت توی کار خودت باشه. #انجمن_تک_رمان #اثر_مبینا_زارع_مویدی #رمان_آشوبگر_شطرنج
  5. Roxana

    درحال تایپ رمان آشوبگر شطرنج | Roxana کاربر انجمن تک رمان

    ...را سد می‌کردند. یکی‌یکی جان می‌گرفت و آن‌ها را از میان بر می‌داشت. بیهوده به این‌ همه مقام و منزلت دست نیافته بود. تا نامش بر سر زبان‌ها جاری میشد، لرز بر اندام حریفانش می‌افتاد. به راستی که وی آشوب این کشور است. ابلیس واقعی کسی نبود، جز او! #انجمن_تک_رمان #اثر_مبینا_زارع_مویدی...
بالا