Usage for hash tag: مأموریت_یک_جانبه

ساعت تک رمان

  1. .ARNI

    درحال تایپ رمان ماموریت یک جانبه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...یک دانه پفیلا به دهانش نزدیک کرد. لبخند ملیحی مزین ل*ب‌های باریکش ش. - مگه نگفتی خانواده‌ت رو از بچه‌گی توی تصادف از دست دادی؟ پس این مامان گفتن‌هات از کجا در اومد؟ دنیز، به نقطه‌ی کور و مبهمی خیره شد و ل*ب زد: - به خاله‌ام مامان و به شوهر خاله‌ام بابا میگم. #مأموریت_یک_جانبه #زری #انجمن_تک_رمان
  2. .ARNI

    درحال تایپ رمان ماموریت یک جانبه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...همراه دنیز به آپارتمان نقلی‌اش رفت، ترجیح داد امشب را در کنار او بماند تا کمتر احساس تنهایی کند. دنیز هنگامی که کودک بود پدر و مادرش را بر اثر تصادف از دست داد. از آن روز به بعد در کنار خانواده‌ی بوراک زندگی می‌کرد. تا این‌که این آپارتمان کوچک را برای خود خرید. #مأموریت_یک_جانبه #زری...
  3. .ARNI

    درحال تایپ رمان ماموریت یک جانبه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...وای خدای من! دنیز: حقته، وقتی که من ازش بد می‌گفتم تو بدت می‌اومد و می‌گفتی سلین دختر خوبیه. حالا خوب بودنش رو ببین! به عشق اشتباهت تبریک میگم بوراک‌خان. خیلی خوش‌حالم، کاری رو که با من کردی سر خودت اومد. بوراک عصبی فریاد زد: - خفه شو، خفه‌شو دنیز. #مأموریت_یک_جانبه #غزل_کاظمی_نیا #انجمن_تک_رمان
  4. .ARNI

    درحال تایپ رمان ماموریت یک جانبه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...وحشتناک ببینتش. اورهان که انگار قانع شده بود. تلخندی زد و گفت: - بگذریم، بیا بریم کارت دارم. دنیز، به خوبی توانست اورهان را مغلوبش کند. نگاهی به پشت سرش انداخت و بلافاصله پشت سر اورهان، گام برداشت. سلین، نفس آسوده‌ای کشید و بلافاصله از سرویس‌ بهداشتی خارج شد. #مأموریت_یک_جانبه #زری #انجمن_تک_رمان
بالا