#PART_193
#غوغای_سرنوشت
. . .
با ضربهی محکمی که به در خورد جیغ خفهای ناخواسته از دهنم خارج شد.
با دو دستم دهنم رو محکم گرفتم فایده نداشت.
اون همونطور مشت به در میکوبید و ناسزا میگفت.
به سمت گوشیم یورش بردم.
اولین کسی که به ذهنم رسید شمارهش رو گرفتم اما خاموش بود. لعنتی گفتم و چند بار دیگه...