#پارت_دویست_نوزده
با حرفش، قطره اشکی از چشمم لغزید و با بغض گفتم:
- باور نمیکنم که ثمرهی عشق من و سیاوش الان توی وجود و خون منه.
ساحل با حرفم آهی کشید و گفت:
- از دست تو جانان! با این حرفها آخرش خودت رو به کُشتن میدی. تو دیشب به امیرحسین بله دادی، حواست هست دختر؟ پس دیگه حق نداری به سیاوش...