#پارت_۱۲
ساعت از یازده شب گذشته بود که به آتلیه رسیدند. حسین رو به علی میگوید:
- کرکره مغازه رو درست نبستی؟
علی حین باز کردن کمربند ایمنی میگوید:
- چرا بستم؛ چطور؟
نگاهش تا مغازه کشیده میشود. رو به حسین میگوید:
- چراغ مغازه روشنه یا من اشتباه میبینم؟
حسین دستگیره درب را میگیرد و...