خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!
  • 🌱فراخوان جذب ناظر تایید ( همراه با آموزش ) کلیک کنید
  • تخفیف عیدانه ۶۰ درصدی چاپ کتاب در انتشارات تک رمان کلیک کنید

ساعت تک رمان

  1. چکاوّک

    حرفه‌ای رمان زهم زردآلو | مهاجر کاربر انجمن تک رمان

    #زهم_زردآلو #پارت۲۸ *** ازکلافِ درهم‌پیچیده گذشته بیرون می‌پرم. نگاهم قفلِ او می‌شود که جاده را نگاه می‌کند و من، می‌فهمم که داتیس زیادی با اوستا فرق دارد؛ اما در هرصورت، من این چانهٔ تیز را می‌شناسم. با خطوط و چاله‌چوله‌هایش آشنا شدم، رصدشان کردم و حتی بوسیدمشان. نمی‌توانم به مغزی که توی داتیس...
  2. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    #پارت۲۸ با کمترین سروصدای ممکن شروع کردم به تندتند بالا و پایین پریدن. انقدر پریدم که کم‌کم صورتم د*اغ کرد و سر و صورتم خیسِ عرق شد. نفس عمیق و سنگینی کشیدم و به ساعت نگاه کردم... دیگه وقتش بود. سریع خودم رو روي تخت پرت کردم و پتو رو تا گردنم بالا کشیدم. دو تا سرفه برای کلفت شدن صدام کردم و...
  3. Mizzle✾

    VIP رمان بطن دالان تاریکی(جلداول) | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    #پارت۲۸ دوباره داد زد و فریادش لرز به جون هممون انداخت: - زود باش حرف بزن! مرد به گریه افتاد و گفت: - قسم می‌خورم بانوی من هیچ کس من و اجیر نکرده من رو عفو کنید. آرتمیس چشم‌هاش رو از حرص بست و دوباره باز کرد و آروم گفت: - پس حرف نمی‌زنی؟ که اینطور، منم می‌دونم باهات چیکار کنم و چجوری به حرف...
  4. Mizzle✾

    در حال ویرایش رمان ساغر خونین | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    #پارت۲۸ دوباره برگشت سمتش و با اخم و جدیت خیره شد به بیرون از پنجره و گفت: - منو گونش دختر عمو پسر عموییم، اون زمان‌ها که یه پسر جوون بودم، عاشق دختری شده بودم که بهترین دوست گونش بود و چون ما رفت و آمد زیادی به خونه عموم داشتیم، هر از گاهی که دوست گونش می‌اومد اونجا می‌دیدمش. غنچه! اسمش بود...
بالا