خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!
  • 🌱فراخوان جذب ناظر تایید ( همراه با آموزش ) کلیک کنید
  • تخفیف عیدانه ۶۰ درصدی چاپ کتاب در انتشارات تک رمان کلیک کنید

ساعت تک رمان

  1. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    #پارت۱۷ با عصبانیت در جلو رو باز کرد و تقریباً منو پرت کرد داخل. اگه بگم از ترس کم مونده بود سکته بزنم دروغ نگفتم! یارو به قدری سگ شده بود که حتی دکترم جرأت نکرد به‌خاطر طرز رفتارش با من توی درمانگاه حرفی بزنه. الهی دستش از کتف خورد بشه! مر*تیکه یه جوری بازوم رو گرفته بود و می‌کشید که انگار...
  2. چکاوّک

    حرفه‌ای رمان زهم زردآلو | مهاجر کاربر انجمن تک رمان

    #زهم_زردآلو #پارت۱۷ - توار! میرا نیست. مهشادم رفت داخل؛ ولی بعد از نیم ساعت، نیومد بیرون. تو که می‌دونی مهشاد آن‌تایمه! برم دنبالش؟ به اوستا چشم می‌دوزم که ریز نگاهم می‌کند. انگار می‌خواهد کشف کند چه می‌شنوم. باید حالم از این‌که چشمانش را دو دستی به من چسبانده و در حال آنالیز من است، به‌هم...
  3. Mizzle✾

    VIP رمان بطن دالان تاریکی(جلداول) | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    #پارت۱۷ رفت سمت صندلیش نشست روش، منم رفتم صندلی رو به روش نشستم. با لحن غمگینی گفت: - خیلی دلم براشون تنگ شده ویو. با تعجب نگاهش کردم؛ پس فهمیده من داشتم به اون تابلو نگاه می‌کردم. نگاه متعجبم و که دید گفت: - همسر و فرزندم رو میگم. و بعد چشم‌هاش رو محکم بست. انگار که خاطراتی توی ذهنش یادآور...
  4. Mizzle✾

    در حال ویرایش رمان ساغر خونین | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    #پارت۱۷ سعی کردم آروم‌آروم بی‌سر و صدا بیام پایین، اما خب اگه می‌پریدم مطمئنن صدای پریدنم، از گوش‌های تیزش دور نمی‌موند. سعی کردم بپرم پشت سر سگ تا راحت بهش نزدیک باشم. یه شوکر برقی کوچیکی از جیبم بیرون آوردم و دکمه‌اش رو لمس کردم. با همین شوکر کارش تمومه! آروم از دیوار پریدم پایین درست پشت سر...
بالا