• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان ترسناک.فانتزی.عاشقانه‌ مَسخِ لَطیف به قلم کوثر حمیدزاده کلیک کنید

وان شات وانشات میم مثل مرگ | FatiShoki کاربر انجمن تک‌رمان

  • نویسنده موضوع .VIDA.
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1
  • بازدیدها 938
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

ایا این وان‌ش*ات زیباست؟


  • مجموع رای دهندگان
    5

.VIDA.

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-02
نوشته‌ها
637
لایک‌ها
8,054
امتیازها
93
محل سکونت
شیراز
کیف پول من
12,414
Points
188
نام وانشات: میم مثل مرگ
ژانر: ترسناک
نویسنده: FatiShoki کاربر انجمن تک‌رمان

برگرفته از شب تولد هارلی که به اتفاق دوستانش دور هم جمع شده‌اند. هنگام فوت کردن شمع متوجه می‌شوند که...
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

امضا : .VIDA.

.VIDA.

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-02
نوشته‌ها
637
لایک‌ها
8,054
امتیازها
93
محل سکونت
شیراز
کیف پول من
12,414
Points
188
با لبخند و دست به س*ی*نه‌، ل*ب‌های غنچه‌ایم رو به لبخند باز می‌کنم و به قیافه‌ی متعجبشون خیره می‌شم. تک خنده‌ای می‌کنم و رو به جک می‌گم:
ـ تو دیگه چرا؟ مگه تو از چیزهای ترسناک خوشت نمی‌اومد؟
با تعجب چشم‌های سبز رنگش رو از دیوارهایی که سراسر از آینه‌های براق و قدی پوشونده شدن، می‌گیره و به چشم‌های عسلی رنگم خیره می‌شه:
ـ هارلی تو دیوونه شدی؟ اینجا دیگه کجاست؟! این آینه‌ها چی‌ هستن؟
چشمش رو از من می‌گیره و با ترسی که از چشم‌هاش بازتاب می‌شه، دوباره به آینه‌ها نگاه می‌کنه. می‌خندم و دست‌هام رو از هم باز می‌کنم. می‌ذارمشون روی میز چوبی رو به روم و همینطور که نگاهم رو از خط‌خطی‌هایی که روی میز کشده شدن می‌گیرم، با شیطنت می‌گم:
ـ خواستم واستون یه شب فوق‌العاده رو مهیا کنم که عشق کنین.
بعد هم دست‌هام رو مثل چنگال گربه جلوی صورت‌هاشون می‌گیرم و با صدای ترسناکی می‌گم:
ـ یه شب فوق‌العاده ترسناک!
نینا دستم رو پس می‌زنه و با اخمی که مهمون ابروهای باریک و هلالی رنگش می‌کنه، صدای ترسیده‌اش رو صاف می‌کنه و رو به من می‌گه:
ـ هارلی خیلی مسخره‌ای! می‌دونی که من خیلی می‌ترسم!
می‌خندم و دستی به کمرم می‌زنم. با غرور چشمم رو از نینا که ترسوترین عضو اکیپمون هست می‌گیرم و رو به چشم‌های آبی و مغرور مایکل می‌دوزم. قد بلند و اندام لاغرش رو از نظر می‌گذرونم و همینطور که به موهای سیاه رنگش که به زور تافت و چسب بالای سرش نگهشون داشته خیره می‌شم، بهش می‌گم:
ـ تو نظری نداری مایکی؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : .VIDA.
بالا