خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

متفرقه سیره امام سجاد (ع)

  • نویسنده موضوع hasti
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 26
  • بازدیدها 825
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

hasti

مدیر بازنشسته دین و مذهب
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-24
نوشته‌ها
1,991
کیف پول من
458
Points
7
12. واقعه ای حیرت آور
امام صاق علیه السّلام می فرمایند: حضرت سجّاد در سفرهای خود با کسانی همراه می شدند که آن حضرت را نشناسند، و با آنان شرط می کرد در تمام امور قافله را خدمت کند!
همراه با قافله به سفر رفت; از هیچ خدمتی نسبت به آنان مضایقه نفرمود. شخصی در برخورد به کاروان حضرت را شناخت. از اهل قافله پرسید، این انسان والا را می شناسید؟ گفتند: نه!
گفت: او حضرت علی بن الحسین علیه السّلام است. به جناب حضرت هجوم بردند و دستو پایش را غرق ب*وسه کردند و آن مقام بزرگ عرضه داشتند: می خواستی دچار عذاب حقّ شویم! اگر ترا نمی شناختم وخدای ناخواسته با دست و زبان به آزارت بر می آمدیم چه می کردیم! بی شک به هلاکت ابدی دچار می شدیم.
حضرت سجّاد فرمودند: من یک بار با قافله ای همفسر شدم; آنان مرا می شناختند; محض رسول خدا به آنچه شایسته آن نبودم از من پذیرائی و احترام کردند; من به آن خاطر از کار خیر باز ماندم; اینبار با شما آمدم که مانند گذشته گرفار نشوم، که اینگونه سفر برای من محبوب تر است!!

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

hasti

مدیر بازنشسته دین و مذهب
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-24
نوشته‌ها
1,991
کیف پول من
458
Points
7
13. این است محبّت و عدالت
حضرت زین العابدین به وقت وفات، به فرزندش حضرت باقر علیه السّلام فرمود: باشتری که دارم بیست مرتبه به حجّ خانه حقّ رفتم، و برای یک باراین حیوان را تازیانه نزدم.چون شتر بمیرد، او را در زمینی دفن کن تا پیکرش نصیب درندگان نشود، که رسول الهی صلّی اللّه علیه و آله فرمود: شتری که هفت بار در سفر حجّ به موقف عرفات قرار بگیرد، از نعمت های بهشت است و خداوند در نسلش برکت قرار می دهد. چون شتر مُرد، حضرت باقر بر اساس وصیّت پدر عمل کرد.
14. این است نهایت جود و کرم
امام صادق علیه السّلام می فرماید: حضرت زین العابدین علیه السّلام روزی که روزه می گرفتند، امر می فرمودند گوسپندی را ذبح کنند و آن را قطعه قطعه کرده در دیگ بریزند تا پخته شود بوی لذّت بخش آبگوشت به مشامش می خورد در حالیکه نزدیک افطار بود; دستور می داد چند عدد سینی حاضر کنند;
غذای پخته را قسمت قسمت می کرد و می فرمود: این غذاها را در خانه فلان و فلان برسانید. آنگاه حخود حضرت با قطعه ای نان و مقداری خرما افطار می کردند

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

hasti

مدیر بازنشسته دین و مذهب
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-24
نوشته‌ها
1,991
کیف پول من
458
Points
7
15. رسیدگی به نیازمندان
امام باقر علیه السّلام می فرماید: چون تاریکی شب همه جا را فرا می گرفت پدرم حضرت سجّ اد انبانیاز چرم به دوش می گرفت، در حالیکه در آن انبان مایحتاج نیازمندان را قرر داده بود، آنگاه خانه به خانه می رفت و هر کس را به مقدار نیازش کمک می فرمود، ولی به خاطر اینکه صورت مبارکش را می پوشاند او را نمی شناختند!!
به وقت غسل ب*دن شریفش، آثار به دوش کشیدن آن انبان را به صورت سیاهی پو*ست بر شانه مبارکش مشاهده کردند.
16 بی اعتنایی به زر و زیور دنیا
امام صادق علیه السّلام می فرماید: لباسش از پشم بود، و چون قصد نماز می کرد لباسی خشن می پوشید، و از نماز روی فرش و تشک و جانماز خاص پرهیز داشت، سجاده اش بر زمین بود. به کوه جَبّان که در ن*زد*یک*ی مدینه قرار داشت می آمد و بر سنگی سوزان قیام و قعود می نمود. آنچنان از عشق و خوف خدا در سجده های عاشقانه اش می گیریست که چون سر بر می داشت گوئی چهره مبارکش را در آب فرو برده!!

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

hasti

مدیر بازنشسته دین و مذهب
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-24
نوشته‌ها
1,991
کیف پول من
458
Points
7
17. در کنار قرآن
امام سجّاد حضرت زین العابدین علیه السّلام می فرمود:
لَوْماتَ مَنْ بَیْنَ الْمَشرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ أنْ یَبی تربیتیَ الْقُرْآنُ مَعی:
اگرتمام انسانهای مشرق و مغرب یکجاب بمیرند، و جز من کسی در روی زمین نماند، به خاطر اینکه اهل قرآنم و اُنس
با این منبع فیض حقّ شدید است، وحشتی نخواهم کرد.
18. برنامه ای حیرت آور
یکی از پسرعموهای زین العابدین از نظر معیشت در سختی و مشقّت بود.
امام چهارم شبانه بدون اینکه شناسائی شود برای او پول می برد، او هر کجا می نشست می گفت: علی بن الحسین اهل صله رحم نیست، خداوند جزایش را از وی دریغ کند. امام چهارم می شنید و برای حفظ آبروی او تحمّل می کرد.
چون از دنیا رفت، پسر عمّش متوجّه داستان شد، از شدّت غصّه کنار قبر حضرت می آمد و مدّتها بر آنجناب ناله و ندبه داشت!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

hasti

مدیر بازنشسته دین و مذهب
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-24
نوشته‌ها
1,991
کیف پول من
458
Points
7
19. اخلاق الهی حضرت سجّاد
روزی با غلامانش از راهی می گذشت، مردی به آن حضرت ناسزا گفت. غلامان به سوی او هجوم کردند، حضرت فرمود: دست نگاه دارید. خودش روبروی آن مرد آمد و فرمود: آنچه از ما بر تو پوشیده است خیلی بیش از آنست که می دانی، اگر نیازی داری بگو تا برآورده کنم. آن شخص خجالت کشید، حضرت عبای خود را به او داد، و دستور داد هزار درهم به او بپردازند. آن مرد پس از آن می گفت: شهادت می دهم که تو از اولاد انبیائی.
20. نمونه ای از عظیم ترین بردباری
برای حضرت زین العابدین مهمان رسیده بود. غلامان حضرت درآوردن غذای گرم در یک سینی بزگر عجله کرد، سینی از دستش رها شد و از بالای پلّه ها به سر یکی از فرزندان حضرت فرود آمد و او را از بین برد. امام در حالی که غلام در اضطراب سختی قرار داشت فرمودند: برو در راه خدا آزادی، تو در این برنامه عمدی نداشتی!


 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

hasti

مدیر بازنشسته دین و مذهب
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-24
نوشته‌ها
1,991
کیف پول من
458
Points
7
21. بهترین اُسوه فضیلت
امام باقر علیه السّلام می فرماید: پدرم خادمش را دنبال کاری فرستاد، و او در آن کار، کندی به خرج داد; حضرت یک تازیانه غلام زد، غلام گفت: اللّه، ای پسر حسین به من کار رجوع می کنی، تازیانه هم می زنی! حضرت گریه کرد و فرمود: ای محمّد بن علی پسر عزیزم، کنار قبر رسول خدا برو و دو رکعت نماز بخوان و بگو: خدایا در روز قیامت از علی بن الحسین بگذر. آنگاه رو به غلام کرد و فرمود: برو در راه خدا آزادی. ابو بصیر می گوید: به حضرت عرضه داشتم: آیا آزادی کفّاره یک ضربه تازیانه است؟ امام پاسخ نگفتند.

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

hasti

مدیر بازنشسته دین و مذهب
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-24
نوشته‌ها
1,991
کیف پول من
458
Points
7
هر چند مأموريت تمامي امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ احياء و بر پايي سنت خدا و رسول او در جامعه اسلامي است و لحظه لحظه حيات امام سجاد ـ عليه السلام ـ نيز گوياي اين مسئله است، ولي اين بزرگوار يك مأموريت يژه اي هم داشت و آن ترويج، ترغيب و تبليغ پيام وفرهنگ عاشورا بود كه در موقعيت هاي مختلف، امام ـ عليه السلام ـ از فرصت استفاده كرده و فرهنگ و پيام عاشورا را تبليغ و گسترش مي دادند.
امام سجاد ـ عليه السلام ـ فرهنگ دعا را نيز در بين مسلمانان بنياد نهاد و دعاهايي كه از اين بزرگوار نقل شده است هر چند چهارده قرن از اين مطالب و دعاها مي گذرد ولي هنوز هم براي هر انساني از عمق احساس و طراوت خدايي برخوردار است. وبالاخره همه حيات اين بزرگوار فقط و فقط برپايي سنت نبوي به اشكال مختلف مي باشد كه به نمونه هايي از اين سيره عملي اين امام بزرگوار ـ عليه السلام ـ اشاره مي كنيم.
يكي از غلامان امام سجاد ـ عليه السلام ـ باغستاني را براي آن حضرت ساختمان مي كرد. روزي امام ـ عليه السلام ـ براي خبر گيري تشريف آورد، مشاهده كرد آنطور كه به او دستور داده بود انجام نداده وضع ساختمان را خ*را*ب كرده و از پيش خود كارهاي بيهوده نموده است از ديدن آن كار افسرده و عصباني شدند با تازيانه اي كه در دست ايشان بود يكي به او زدند، بعد از اين پيشامد آنجناب پشيمان شد، هنگامي كه به منزل مراجعت كرد يك نفر از پي غلام فرستاد غلام كه وارد شد، ديد حضرت همان تازيانه را پيش روي خود گذارده، ترسيده از اينكه خيال كيفر او را داشته باشد. امام زين العابدين ـ عليه السلام ـ او را پيش خود خواند و فرمود: اين تازيانه را بگير وهمانطور كه من به تو زدم بر من بزن. غلام گفت مولاي من به خدا سوگند خيال كردم شما اراده تنبيه مرا و كيفر مرا داريد چگونه مي توانم قصاص كنم؟! حضرت فرمود: بايد تلافي آن تازيانه را بكني! غلام عرض كرد از من چنين عملي سر نخواهد زد و مرا جرأت اين كار نيست و هم بر شما چيزي نيست زيرا ستمي روا نداشتيد تا قصاص كنم. زين العابدين ـ عليه السلام ـ اصرار ورزيد و چندين مرتبه تكرار فرمود. غلام مرتب پوزش مي طلبيد و از بزرگي چنين كاري خود را برحذر مي داشت. امام ـ عليه السلام ـ همينكه ديد غلام به هيچوجه نمي پذيرد فرمود اكنون كه نمي پذيري آن باغ را به تو بخشيدم و با غستان را در اختيار او وا گذاشت

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

hasti

مدیر بازنشسته دین و مذهب
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-24
نوشته‌ها
1,991
کیف پول من
458
Points
7
امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: امام زين العابدين ـ عليه السلام ـ مسافرت نمي كرد مگر با دوستاني كه او را نمي شناختند با آنها شرط مي كرد در كارهايي كه پيش مي آيد اجازه دهند ايشان خدمت كند و انجام دهد.
زماني با عده اي به سفر رفت در بين راه مردي آن جناب را شناخت به رفيقان گفت مي شناسيد اين آقا كيست جواب دادند نه گفت: علي بن الحسين زين العابدين ـ عليه السلام ـ است، آنها حركت كرده دست و پاي حضرت را مي بوسيدند، عرض كردند يا بن رسول الله آيا با اين عمل خيال داشتي براي هميشه ما را به آتش جهنم بسوزاني!
چنانچه خداي ناخواسته جسارتي از ناحيه دست و زبان ما نسبت به شما واقع مي شد چه مي كرديم، اي پسر رسول خدا چه باعث شد كه شما اينچنين كرديد؟
امام ـ عليه السلام ـ فرمود: من چندي پيش با عده اي كه مرا مي شناختند مسافرت كردم خداماتي به من مي كردند به واسطه حضرت رسول ـ صلي الله عليه و آله ـ كه سزاوار آن نبودم، ترسيدم شما هم مثل آنها رفتار كنيد
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

hasti

مدیر بازنشسته دین و مذهب
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-24
نوشته‌ها
1,991
کیف پول من
458
Points
7
يكي از بستگان حضرت زين العابدين ـ عليه السلام ـ خدمت آنجناب آمده ايشان را ناسزا گفت: حضرت در جواب او چيزي نفرمود، بعد از رفتنش به اصحاب روي نموده فرمود شنيديد چه گفت اينك مايلم با من بياييد تا پيش او برويم جواب مرا نيز بشنويد اصحاب عرض كردند حاضريم ما ميل داشتيم همانجا جوابش را بدهي، زين العابدين ـ عليه السلام ـ نعلين خود را برداشت و حركت كرد و در بين راه اين آيه را مي خواند.
و الكاظِمينَ الغَيظِ وَ الْعافِينَ عَنِ النّاسِ وَ اللهُ يُحِبُ المحُسِنينَ

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

hasti

مدیر بازنشسته دین و مذهب
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-24
نوشته‌ها
1,991
کیف پول من
458
Points
7
و فروبرندگان خشم و در گذرندگان از مردم، خداوند نيكو كاران را دوست مي دارد.
همراهان كه نخست گمان ديگري داشتند دريافتند امام براي تلافي نمي رود. به خانه آن مرد رسيدند و امام او را صدا زد و فرمود به او بگوييد «علي بن الحسين» آمده است. او به گمان آنكه امام ـ عليه السلام ـ براي تلافي آمده خود را آماده ستيز ساخت و بيرون آمد. امام ـ عليه السلام ـ فرمود: برادردم! تو چند دقيقه پيش نز من آمدي و حرفهايي زدي، اگر آنچه گفتي در من هست از خدا مي خواهم مرا بيامرزد... و اگر آنها در من نيست از خدا مي خواهم ترا بيامرزد. نرمش عظيم امام مرد را شرمنده ساخت، پيش آمد و پيشاني امام را بوسيد و گفت: آنچه گفتم در شما نبود و اعتراف مي كنم كه خود به آنچه كه گفتم سزاوارترم.
حضرت صادق ـ عليه السلام ـ مي فرمود: در شهر مدينه مرد دلقك و مسخره اي بود كه مردم را با كارهاي خويش مي خندانيد ولي خودش مي گفت تاكنون نتوانسته ام علي بن الحسين را بخندانم.
روزي به هنگام عبور امام ـ عليه السلام ـ عباي آن حضرت را از دوش او برداشت و رفت! امام ـ عليه السلام ـ به كردار زشت او توجهي نفرمود، همراهان امام ـ عليه السلام ـ عبا را گرفته آوردند امام ـ عليه السلام ـ پرسيد: او كه بود؟
گفتند دلقكي است كه مردم را مي خنداند.
امام ـ عليه السلام ـ فرمود: به او بگوييد: اِنَّ لِلهِ يَؤماً يَخْسرُ فِيهِ المُبْطِلُونَ، خداي را روزي است كه در آن روز ياوه سرايان و بيهوده كاران به زيانكاري خود پي مي برند
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا