چهارم: نظریة طولی
همچنین از نظریهای که مناسب است آن را نظریة طولی بنامیم چنین مطرح شده است که تا به حال، اشکال ما این بود که منافع ملی را در عرض اهداف آرمانی قرار دادهایم. در صورتی که اگر اینها در طول هم قرار دهیم، مشکل حل میشود. به عبارت دیگر، برای نظاممان یک سلسله اهداف بلند مدت (اهداف آرمانی)، کوتاه مدت (منافع ملی درجة دوم) و اهداف کوتاهمدت (منافع ملی درجة اول) داریم که مصداق آنها عبارتند از: صدور انقلاب، شکوفایی اقتصادی و تمامیت ارضی.
پنجم: نظریة سطح تحلیل منطقهای و سطح تحلیل جهانی
بر اساس نظریهای دیگر، باید بین دو سطح تحلیل منطقهأی و تحلیل جهانی، تمایز قائل شویم.
یکی سلسله ارزشها و اهداف آرمانی مثل: صلح، عدالت و بشر دولتی در عرصة جهانی مطرح است. در عرصة منطقهای، شاهد توجه به مسائل اقتصادی و ارتباطی هستیم. یعنی، مباحثی واقعگرایانه در عرصة منطقهای، بیشتر مورد توجه است. اگر ما منافع ملی را در عرصة منطقهای و اهداف آرمانی را عرصة جهانی مطرح کنیم به شرط اینکه در منطقهگرایی هدف را همگرایی قرار دهیم و نه واگرایی میتوانیم در ایجاد سازش بین منافع ملی و اهداف آرمانی موفق بشویم.
ششم: نظریة آرمانگرایی واقعبینانه[35]
این نظریه معتقد است که هدف اصلی، تقدم آرمانها و اصول اخلاقی و اعتقادی است. البته، این آرمانها مادامی حق تقدم دارند، که در جامعه ضرورتی پیش نیامده باشد. در صورت پیش آمدن ضرورتی، براساس قواعدی همچون تزاحم یا اهم و مهم، موقتاً آرمانها و اصول کنار گذاشته میشوند و منافع ملی لحاظ میگردند. تا به محض برطرف شدن ضرورت، باز همچنان تقدم با اهداف و آرمانها خواهد بود.
هفتم: نظریة آرمانگرایی واقعبین
نظریة دیگری که شاید بتوان به نظریات فوق افزود، نظریة آرمانگرایی واقعبین است. چنانکه درباره نظریة آرمانگرایی واقعبینانه گفته شد، آن نظریه همان تلفیق آرمانگرایی و واقعگرایی است که البته آرمانها را اصل قرار میدهد و در مواقع لزوم بدون در نظر گرفتن اصولی که برای این هدف و آرمان متصور است، دست به اعمالی میزند که گاهی متضاد با اهداف آرمانی نیز میباشد. البته، درتوجیه این مطلب، معتقدند که این موارد متضادی که به وجود میآید، در مواقعی که ضرورت ایجاب میکند مانند سوپاپ اطمینان به کار میآید. پس، این طور نیست که دائمی باشد، بلکه موقتی است و با از بین رفتن ضرورت، دوباره آرمانها تقدم مییابند. اما در مورد نظریة آرمانگرایی واقعبین باید گفت که اصول آرمانگرایی، به صورت صددرصد اجرا میشوند، بدون اینکه ضرورتی بتواند این اصول را تغییر دهد، و قواعدی برخلاف این قواعد به اجرا درآورد. پس، واقعبینی هم بدین معناست که در این بینش، فرد به همة جریانهای که دور و بر او اتفاق میافتد، آگاه باشد. این طور نیست که حوادث و وقایع از چشم او دور بماند بلکه با آگاهی از اوضاع و احوال جامعه در جهت آرمانها و اهداف گام برمیدارد. پس، تفاوت این دو بدین ترتیب شد که در اولی، اهداف و اصول آرمانی به طور صددرصد اجرا نمیشود و ممکن است براساس ضرورتهای فقهی و سیاسی موقتاً این اصول و اهداف تعطیل شوند، در حالی که در دومی، اهداف و اصول آرمانی به طور صددرصد اجرا میشود و ضرورتها نمیتوانند مانع از انجام شدن آنها شوند.
2. آرمانگرایی واقعبینانه در اندیشه و سیرة حضرت علی ع
با توجه به مطالب ذکر شده در صفحات قبل و شاخصهای آرمانگرایی و واقعبینی حضرت، میتوان نظریهای با عنوان «آرمانگرایی واقعبینانه» به دست آورد. البته، این نظریه با نظریة قسمت «ه» همانطور که بیان شد متفاوت است. حضرت علی (ع) را بایدآرمانگرایی واقعبین دانست. یعنی امام (ع) در عین حرکت در مسیر اهداف و آرمانها و انعطافناپذیر بودن دربارة آنها، از شرایط جامعة خود نیز آگاهی کامل دارند. حضرت، در عین برقراری عدالت در جامعه، کاملاً به این نکته نیز آگاهی دارند که اوضاع اجتماع به گونهأی است، که ممکن است در این راه خونش ریخته شود و به شهادت برسند. اما در عین حال، امام(ع) ذرهأی حاضر نیستند از هدفی که برای او مقرر شده است، دست بردارند حضرت علی(ع) به پایبندی به اصل عهد و پیمان کاملاً معتقدند، افراد پیمانشکن را نکوهش مینمایند و همواره به ترک از پیمانشکنی و وفای به عهد توصیه و سفارش میکنند. هنگامی که امام (ع) با دشمنانشان عهد و پیمانی حتی با اکراه میبستند، به عهد و پیمان خود کاملاً پایبند بودند و بندبند آن را اجرا میکردند؛ هر چند امام (ع) کاملاً به این نکته نیز واقف بودند که اگر پیمان را بشکنند و عهد خود را زیر پا بگذارند، ممکن است به موفقیتهایی این دنیایی نیز برسند و بر دشمنان خود فایق آیند. امام علی(ع) ، علی(ع) است. علی(ع) را به پایبندی به عهد و پیمان خود میشناسند، نه با پیمان شکنی. حضرت در رعایت مساوات و برابری، لحظهای فروگذار نکردند. هدف تشکیل حکومت امام (ع) همین بود؛ چنانکه از اول تا با آخر هم همینطور رفتار و عمل کردند. ولی، آیا میتوان ادعا کرد که علی (ع) سیاست نداشتند و نتوانستند عدهای را برعدهای دیگر برتری دهند و بدین صورت، حکومت را برای مدت بیشتری تمدید کنند؟ حضرت کاملاً از این قضایا آگاهی داشتند و میدانستند با تطمیع عدهای، میتوانند مدت بیشتری بر مسند خلافت تکیه بزنند. ولی، هیهات که علی(ع) چنین راهی را برگزینند و عدهای را بردیگران برتری دهند. در نگاه علی(ع) همه با هم برابرند و کسی بر دیگری برتری ندارد. فقط عامل برتری انسانها، تقوای آنان است.
علی (ع) است که با وجود آگاهی از نیت واقعی طلحه و زبیر، قصاص قبل از جنایت نمیکنند و به آنان اجازة خروج از مدینه را به قصد مکه میدهند. و آنان نیز میروند، و جنگ جهل را به راه میاندازند، در چنین شرایطی، اگر کسانی همچون معاویه بودند و به نیت آنان نیز علم داشتند، آیا قصاص پیشی از جنایت نمیکردند؟
علی (ع) است که وقتی ابن ملجم مرادی را در کوچه و خیابان میدیدند، به یاران خود میگفتند: این فرد، همان کسی است که مرا با شمشیر زهردار خواهد کشت. وقتی اصحاب امام (ع) در صدد اقدام برمیآمدند، آنان را منع میکردند.
علی (ع) است که در جایجای نهجالبلاغه، از علم داشتن خودبه جریانهای دوروبرشان، خبر میدهند. اما این مسائل، لحظهای باعث نمیشود که علی (ع) ا زمسیر خود منحرف شوند و راهی را که در تقدیر او قرار داده شده بود، طی نکنند. در جایی میفرمایند: «همانا پس از من، مردی بر شما چیره میشود که گلویی گشاده دارد و شکمی فراخ و برون افتاده. بخورد هر چه یابد و بجوید آنچه نیابد. اگر توانید او را بکشید و نتوانیدش کشت. او فرمان دهد تا مرا دشنام گویید و از من بیزاری جویید. اما دشنام، مرا دشنام دهید که برای من زکات است و برای شما نجات. اما بیزاری، از من بیزاری مجویید که من بر فطرت مسلمانی زادم و در ایمان و هجرت از همه پیش افتادم.»[36]
در جای دیگری، امام (ع) با درایت کامل از وجود جریان خوارج، اینگونه از آن یاد میکنند: [و چون خوارج کشته شدند، گفتند، ای امیرمؤمنان! همگی کشته شدند، فرمودند.] هرگز! به خدا نطفههایند در پشتهای مردان و زهدانهای مادران هرگاه مهتری از آنان سر برآرد، از پایش در اندازند؟ چندانکه آخر کار مال مردم ربایند و دست به دزدی یازند.»[37]
از این مثالها، در سیرة حضرت علی (ع) فراوان دیده میشود. پس، علی (ع) را نمیتوان به آگاه نبودن از اوضاع جامعة خود متهم کرد. او نه تنها از جامعة خود مطلع و برآن کاملاً آگاه است، بلکه بر گذشته و آینده نیز تسلط کامل دارد.
نتیجهگیری
حضرت علی(ع) را باید آرمانگرایی واقعبین دانست. حضرت در هیچ شرایطی، از اهداف عالیة اسلام برنگشتند، و همیشه و تحت هر شرایطی بندبند آن را اجرا کردند دلایلی چون: مکتبسازی و ایجاد یک جریان فکری خالص و ناب، سازگاری آرمانها و واقعیات با یک دید عاقبتاندیشانه، و در نهایت کلاننگری حضرت علی(ع) به قضایای اطرافش، سبب شده تا حضرت علی(ع) یک آرمانگرای کامل باشند و به اصولی همچون: عدالت، مساوات و برابری، وفای به عهد، جوانمردی و صفات نیک دیگری کاملاً پایبند باشند و همة آنها را در بالاترین درجة خود انجام دهند از طرف دیگر، باید علی(ع) را آگاه به شرایط، اوضاع واحوال اجتماع دانست؛ کسی که خوب میبیند، خوب فکر میکند، خوب تحلیل مینماید؛ و نهتنها به اوضاع جامعة همعصر خود آگاهی دارد، بلکه از گذشته و آینده نیز خبر میدهد. در یک جمله، امام (ع) کسی است که هم به شرایط جامعة خود واقعبین است و هم مسیر تعالی را نیز طی میکند و به سوی اهداف و آرمانها گام بر میدارد. جای جای نهجالبلاغه و سیرة عملی آن حضرت، این مدعا را ثابت میکند.
هیچگاه، به دلیل مصلحتی، بیشتر حکومت کردن، دفع شر دشمنان یا به دست آوردن دل دیگران، حضرت به خود اجازه ندادند که اصلی از اصول را معلق بگذارند، و از ضرورتها و قواعد فقهای و سیاسی استفاده کنند. همچنین، حضرت علی (ع) برخلاف نظریة آرمانگرایی واقعبینی که معتقد به تعطیل کردن بعضی از اصول و اهداف است، در نظریهای جدید با عنوان «آرمانگرایی واقعبین»، هم اهداف را اجرا میکنند و همیشه به اصول پایبندند، و هم از اوضاع و احوال جامعه غافل نیستند. در نهایت، هیچگونه ضرورتی اعم از ضرورتهای سیاسی و فقهی، نمیتواند باعث تعطیل شدن بخشی از اصول و اهداف آرمانی از سوی ایشان شود.
همچنین از نظریهای که مناسب است آن را نظریة طولی بنامیم چنین مطرح شده است که تا به حال، اشکال ما این بود که منافع ملی را در عرض اهداف آرمانی قرار دادهایم. در صورتی که اگر اینها در طول هم قرار دهیم، مشکل حل میشود. به عبارت دیگر، برای نظاممان یک سلسله اهداف بلند مدت (اهداف آرمانی)، کوتاه مدت (منافع ملی درجة دوم) و اهداف کوتاهمدت (منافع ملی درجة اول) داریم که مصداق آنها عبارتند از: صدور انقلاب، شکوفایی اقتصادی و تمامیت ارضی.
پنجم: نظریة سطح تحلیل منطقهای و سطح تحلیل جهانی
بر اساس نظریهای دیگر، باید بین دو سطح تحلیل منطقهأی و تحلیل جهانی، تمایز قائل شویم.
یکی سلسله ارزشها و اهداف آرمانی مثل: صلح، عدالت و بشر دولتی در عرصة جهانی مطرح است. در عرصة منطقهای، شاهد توجه به مسائل اقتصادی و ارتباطی هستیم. یعنی، مباحثی واقعگرایانه در عرصة منطقهای، بیشتر مورد توجه است. اگر ما منافع ملی را در عرصة منطقهای و اهداف آرمانی را عرصة جهانی مطرح کنیم به شرط اینکه در منطقهگرایی هدف را همگرایی قرار دهیم و نه واگرایی میتوانیم در ایجاد سازش بین منافع ملی و اهداف آرمانی موفق بشویم.
ششم: نظریة آرمانگرایی واقعبینانه[35]
این نظریه معتقد است که هدف اصلی، تقدم آرمانها و اصول اخلاقی و اعتقادی است. البته، این آرمانها مادامی حق تقدم دارند، که در جامعه ضرورتی پیش نیامده باشد. در صورت پیش آمدن ضرورتی، براساس قواعدی همچون تزاحم یا اهم و مهم، موقتاً آرمانها و اصول کنار گذاشته میشوند و منافع ملی لحاظ میگردند. تا به محض برطرف شدن ضرورت، باز همچنان تقدم با اهداف و آرمانها خواهد بود.
هفتم: نظریة آرمانگرایی واقعبین
نظریة دیگری که شاید بتوان به نظریات فوق افزود، نظریة آرمانگرایی واقعبین است. چنانکه درباره نظریة آرمانگرایی واقعبینانه گفته شد، آن نظریه همان تلفیق آرمانگرایی و واقعگرایی است که البته آرمانها را اصل قرار میدهد و در مواقع لزوم بدون در نظر گرفتن اصولی که برای این هدف و آرمان متصور است، دست به اعمالی میزند که گاهی متضاد با اهداف آرمانی نیز میباشد. البته، درتوجیه این مطلب، معتقدند که این موارد متضادی که به وجود میآید، در مواقعی که ضرورت ایجاب میکند مانند سوپاپ اطمینان به کار میآید. پس، این طور نیست که دائمی باشد، بلکه موقتی است و با از بین رفتن ضرورت، دوباره آرمانها تقدم مییابند. اما در مورد نظریة آرمانگرایی واقعبین باید گفت که اصول آرمانگرایی، به صورت صددرصد اجرا میشوند، بدون اینکه ضرورتی بتواند این اصول را تغییر دهد، و قواعدی برخلاف این قواعد به اجرا درآورد. پس، واقعبینی هم بدین معناست که در این بینش، فرد به همة جریانهای که دور و بر او اتفاق میافتد، آگاه باشد. این طور نیست که حوادث و وقایع از چشم او دور بماند بلکه با آگاهی از اوضاع و احوال جامعه در جهت آرمانها و اهداف گام برمیدارد. پس، تفاوت این دو بدین ترتیب شد که در اولی، اهداف و اصول آرمانی به طور صددرصد اجرا نمیشود و ممکن است براساس ضرورتهای فقهی و سیاسی موقتاً این اصول و اهداف تعطیل شوند، در حالی که در دومی، اهداف و اصول آرمانی به طور صددرصد اجرا میشود و ضرورتها نمیتوانند مانع از انجام شدن آنها شوند.
2. آرمانگرایی واقعبینانه در اندیشه و سیرة حضرت علی ع
با توجه به مطالب ذکر شده در صفحات قبل و شاخصهای آرمانگرایی و واقعبینی حضرت، میتوان نظریهای با عنوان «آرمانگرایی واقعبینانه» به دست آورد. البته، این نظریه با نظریة قسمت «ه» همانطور که بیان شد متفاوت است. حضرت علی (ع) را بایدآرمانگرایی واقعبین دانست. یعنی امام (ع) در عین حرکت در مسیر اهداف و آرمانها و انعطافناپذیر بودن دربارة آنها، از شرایط جامعة خود نیز آگاهی کامل دارند. حضرت، در عین برقراری عدالت در جامعه، کاملاً به این نکته نیز آگاهی دارند که اوضاع اجتماع به گونهأی است، که ممکن است در این راه خونش ریخته شود و به شهادت برسند. اما در عین حال، امام(ع) ذرهأی حاضر نیستند از هدفی که برای او مقرر شده است، دست بردارند حضرت علی(ع) به پایبندی به اصل عهد و پیمان کاملاً معتقدند، افراد پیمانشکن را نکوهش مینمایند و همواره به ترک از پیمانشکنی و وفای به عهد توصیه و سفارش میکنند. هنگامی که امام (ع) با دشمنانشان عهد و پیمانی حتی با اکراه میبستند، به عهد و پیمان خود کاملاً پایبند بودند و بندبند آن را اجرا میکردند؛ هر چند امام (ع) کاملاً به این نکته نیز واقف بودند که اگر پیمان را بشکنند و عهد خود را زیر پا بگذارند، ممکن است به موفقیتهایی این دنیایی نیز برسند و بر دشمنان خود فایق آیند. امام علی(ع) ، علی(ع) است. علی(ع) را به پایبندی به عهد و پیمان خود میشناسند، نه با پیمان شکنی. حضرت در رعایت مساوات و برابری، لحظهای فروگذار نکردند. هدف تشکیل حکومت امام (ع) همین بود؛ چنانکه از اول تا با آخر هم همینطور رفتار و عمل کردند. ولی، آیا میتوان ادعا کرد که علی (ع) سیاست نداشتند و نتوانستند عدهای را برعدهای دیگر برتری دهند و بدین صورت، حکومت را برای مدت بیشتری تمدید کنند؟ حضرت کاملاً از این قضایا آگاهی داشتند و میدانستند با تطمیع عدهای، میتوانند مدت بیشتری بر مسند خلافت تکیه بزنند. ولی، هیهات که علی(ع) چنین راهی را برگزینند و عدهای را بردیگران برتری دهند. در نگاه علی(ع) همه با هم برابرند و کسی بر دیگری برتری ندارد. فقط عامل برتری انسانها، تقوای آنان است.
علی (ع) است که با وجود آگاهی از نیت واقعی طلحه و زبیر، قصاص قبل از جنایت نمیکنند و به آنان اجازة خروج از مدینه را به قصد مکه میدهند. و آنان نیز میروند، و جنگ جهل را به راه میاندازند، در چنین شرایطی، اگر کسانی همچون معاویه بودند و به نیت آنان نیز علم داشتند، آیا قصاص پیشی از جنایت نمیکردند؟
علی (ع) است که وقتی ابن ملجم مرادی را در کوچه و خیابان میدیدند، به یاران خود میگفتند: این فرد، همان کسی است که مرا با شمشیر زهردار خواهد کشت. وقتی اصحاب امام (ع) در صدد اقدام برمیآمدند، آنان را منع میکردند.
علی (ع) است که در جایجای نهجالبلاغه، از علم داشتن خودبه جریانهای دوروبرشان، خبر میدهند. اما این مسائل، لحظهای باعث نمیشود که علی (ع) ا زمسیر خود منحرف شوند و راهی را که در تقدیر او قرار داده شده بود، طی نکنند. در جایی میفرمایند: «همانا پس از من، مردی بر شما چیره میشود که گلویی گشاده دارد و شکمی فراخ و برون افتاده. بخورد هر چه یابد و بجوید آنچه نیابد. اگر توانید او را بکشید و نتوانیدش کشت. او فرمان دهد تا مرا دشنام گویید و از من بیزاری جویید. اما دشنام، مرا دشنام دهید که برای من زکات است و برای شما نجات. اما بیزاری، از من بیزاری مجویید که من بر فطرت مسلمانی زادم و در ایمان و هجرت از همه پیش افتادم.»[36]
در جای دیگری، امام (ع) با درایت کامل از وجود جریان خوارج، اینگونه از آن یاد میکنند: [و چون خوارج کشته شدند، گفتند، ای امیرمؤمنان! همگی کشته شدند، فرمودند.] هرگز! به خدا نطفههایند در پشتهای مردان و زهدانهای مادران هرگاه مهتری از آنان سر برآرد، از پایش در اندازند؟ چندانکه آخر کار مال مردم ربایند و دست به دزدی یازند.»[37]
از این مثالها، در سیرة حضرت علی (ع) فراوان دیده میشود. پس، علی (ع) را نمیتوان به آگاه نبودن از اوضاع جامعة خود متهم کرد. او نه تنها از جامعة خود مطلع و برآن کاملاً آگاه است، بلکه بر گذشته و آینده نیز تسلط کامل دارد.
نتیجهگیری
حضرت علی(ع) را باید آرمانگرایی واقعبین دانست. حضرت در هیچ شرایطی، از اهداف عالیة اسلام برنگشتند، و همیشه و تحت هر شرایطی بندبند آن را اجرا کردند دلایلی چون: مکتبسازی و ایجاد یک جریان فکری خالص و ناب، سازگاری آرمانها و واقعیات با یک دید عاقبتاندیشانه، و در نهایت کلاننگری حضرت علی(ع) به قضایای اطرافش، سبب شده تا حضرت علی(ع) یک آرمانگرای کامل باشند و به اصولی همچون: عدالت، مساوات و برابری، وفای به عهد، جوانمردی و صفات نیک دیگری کاملاً پایبند باشند و همة آنها را در بالاترین درجة خود انجام دهند از طرف دیگر، باید علی(ع) را آگاه به شرایط، اوضاع واحوال اجتماع دانست؛ کسی که خوب میبیند، خوب فکر میکند، خوب تحلیل مینماید؛ و نهتنها به اوضاع جامعة همعصر خود آگاهی دارد، بلکه از گذشته و آینده نیز خبر میدهد. در یک جمله، امام (ع) کسی است که هم به شرایط جامعة خود واقعبین است و هم مسیر تعالی را نیز طی میکند و به سوی اهداف و آرمانها گام بر میدارد. جای جای نهجالبلاغه و سیرة عملی آن حضرت، این مدعا را ثابت میکند.
هیچگاه، به دلیل مصلحتی، بیشتر حکومت کردن، دفع شر دشمنان یا به دست آوردن دل دیگران، حضرت به خود اجازه ندادند که اصلی از اصول را معلق بگذارند، و از ضرورتها و قواعد فقهای و سیاسی استفاده کنند. همچنین، حضرت علی (ع) برخلاف نظریة آرمانگرایی واقعبینی که معتقد به تعطیل کردن بعضی از اصول و اهداف است، در نظریهای جدید با عنوان «آرمانگرایی واقعبین»، هم اهداف را اجرا میکنند و همیشه به اصول پایبندند، و هم از اوضاع و احوال جامعه غافل نیستند. در نهایت، هیچگونه ضرورتی اعم از ضرورتهای سیاسی و فقهی، نمیتواند باعث تعطیل شدن بخشی از اصول و اهداف آرمانی از سوی ایشان شود.
تک رمان
دانلود رمان عاشقانه از طریق سایت تک رمان دانلود رمان جنایی برای دانلود رمان رایگان وارد شوید جهت چاپ رمان و نشر در انجمن رمان نویسی از طریق اورود به انجمن اقدام کنید
taakroman.ir