• خرید مجموعه دلنوشته دلدار فاطمه یادگاری کلیک کنید
  • رمان مسخ لطیف اثر کوثر کاربر انجمن تک رمان کلیک کنید

متفرقه سیره حضرت علی(ع)

  • نویسنده موضوع hasti
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 38
  • بازدیدها 1K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

hasti

مدیر بازنشسته دین و مذهب
مقامدار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-24
نوشته‌ها
1,992
لایک‌ها
2,969
امتیازها
93
سن
27
کیف پول من
458
Points
7
چهارم: نظریة طولی
همچنین از نظریه‎ای که مناسب است آن را نظریة طولی بنامیم چنین مطرح شده است که تا به حال، اشکال ما این بود که منافع ملی را در عرض اهداف آرمانی قرار داده‎ایم. در صورتی که اگر اینها در طول هم قرار دهیم، مشکل حل می‎شود. به عبارت دیگر، برای نظاممان یک سلسله اهداف بلند مدت (اهداف آرمانی)، کوتاه مدت (منافع ملی درجة دوم) و اهداف کوتاه‎مدت (منافع ملی درجة اول) داریم که مصداق آنها عبارتند از: صدور انقلاب، شکوفایی اقتصادی و تمامیت ارضی.

پنجم: نظریة سطح تحلیل منطقه‎ای و سطح تحلیل جهانی
بر اساس نظریه‎ای دیگر، باید بین دو سطح تحلیل منطقه‎أی و تحلیل جهانی، تمایز قائل شویم.

یکی سلسله ارزشها و اهداف آرمانی مثل: صلح، عدالت و بشر دولتی در عرصة جهانی مطرح است. در عرصة منطقه‎ای، شاهد توجه به مسائل اقتصادی و ارتباطی هستیم. یعنی، مباحثی واقع‎گرایانه در عرصة منطقه‎ای، بیشتر مورد توجه است. اگر ما منافع ملی را در عرصة منطقه‎ای و اهداف آرمانی را عرصة جهانی مطرح کنیم به شرط اینکه در منطقه‎گرایی هدف را همگرایی قرار دهیم و نه واگرایی می‎توانیم در ایجاد سازش بین منافع ملی و اهداف آرمانی موفق بشویم.

ششم: نظریة آرمانگرایی واقع‎بینانه[35]
این نظریه معتقد است که هدف اصلی، تقدم آرمانها و اصول اخلاقی و اعتقادی است. البته، این آرمانها مادامی حق تقدم دارند، که در جامعه ضرورتی پیش نیامده باشد. در صورت پیش آمدن ضرورتی، براساس قواعدی همچون تزاحم یا اهم ‎و مهم، موقتاً آرمانها و اصول کنار گذاشته می‎شوند و منافع ملی لحاظ می‎گردند. تا به محض برطرف شدن ضرورت، باز همچنان تقدم با اهداف و آرمانها خواهد بود.

هفتم: نظریة آرمانگرایی واقع‎بین
نظریة دیگری که شاید بتوان به نظریات فوق افزود، نظریة آرمانگرایی واقع‎بین است. چنانکه درباره نظریة آرمانگرایی واقع‎بینانه گفته شد، آن نظریه همان تلفیق آرمانگرایی و واقعگرایی است که البته آرمانها را اصل قرار می‎دهد و در مواقع لزوم بدون در نظر گرفتن اصولی که برای این هدف و آرمان متصور است، دست به اعمالی می‎زند که گاهی متضاد با اهداف آرمانی نیز می‎باشد. البته، درتوجیه این مطلب، معتقدند که این موارد متضادی که به وجود می‎آید، در مواقعی که ضرورت ایجاب می‎کند مانند سوپاپ اطمینان به کار می‎آید. پس، این ‎طور نیست که دائمی باشد، بلکه موقتی است و با از بین رفتن ضرورت، دوباره آرمانها تقدم می‎یابند. اما در مورد نظریة آرمانگرایی واقع‎بین باید گفت که اصول آرمانگرایی، به صورت صددرصد اجرا می‎شوند، بدون اینکه ضرورتی بتواند این اصول را تغییر دهد، و قواعدی برخلاف این قواعد به اجرا درآورد. پس، واقع‎بینی هم بدین معناست که در این بینش، فرد به همة جریانهای که دور و بر او اتفاق می‎افتد، آگاه باشد. این طور نیست که حوادث و وقایع از چشم او دور بماند بلکه با آگاهی از اوضاع و احوال جامعه در جهت آرمانها و اهداف گام برمی‎دارد. پس، تفاوت این دو بدین ترتیب شد که در اولی، اهداف و اصول آرمانی به طور صددرصد اجرا نمی‎شود و ممکن است براساس ضرورتهای فقهی و سیاسی موقتاً این اصول و اهداف تعطیل شوند، در حالی که در دومی، اهداف و اصول آرمانی به طور صددرصد اجرا می‎شود و ضرورتها نمی‎‎توانند مانع از انجام شدن آنها شوند.

2. آرمانگرایی واقع‎بینانه در اندیشه و سیرة حضرت علی ع
با توجه به مطالب ذکر شده در صفحات قبل و شاخصهای آرمانگرایی و واقع‎بینی حضرت، می‎توان نظریه‎‎ای با عنوان «آرمانگرایی واقع‎بینانه» به دست آورد. البته، این نظریه با نظریة قسمت «ه» همان‎طور که بیان شد متفاوت است. حضرت علی (ع) را بایدآرمانگرایی واقع‎بین دانست. یعنی امام (ع) در عین حرکت در مسیر اهداف و آرمانها و انعطاف‎ناپذیر بودن دربارة آنها، از شرایط جامعة خود نیز آگاهی کامل دارند. حضرت، در عین برقراری عدالت در جامعه، کاملاً به این نکته نیز آگاهی دارند که اوضاع اجتماع به گونه‎أی است، که ممکن است در این راه خونش ریخته شود و به شهادت برسند. اما در عین حال، امام(ع) ذره‎أی حاضر نیستند از هدفی که برای او مقرر شده است، دست بردارند حضرت علی(ع) به پایبندی به اصل عهد و پیمان کاملاً معتقد‎ند، افراد پیمان‎شکن را نکوهش می‎نمایند و همواره به ترک از پیمان‎شکنی و وفای به عهد توصیه و سفارش می‎کنند. هنگامی که امام (ع) با دشمنانشان عهد و پیمانی حتی با اکراه‎ می‎بستند، به عهد و پیمان خود کاملاً پایبند بودند و بندبند آن را اجرا می‎کردند؛ هر چند امام (ع) کاملاً به این نکته نیز واقف بودند که اگر پیمان را بشکنند و عهد خود را زیر پا بگذارند، ممکن است به موفقیتهایی این دنیایی نیز برسند و بر دشمنان خود فایق آیند. امام علی(ع) ، علی(ع) است. علی(ع) را به پایبندی به عهد و پیمان خود می‎شناسند، نه با پیمان شکنی. حضرت‎ در رعایت مساوات و برابری‎، لحظه‎ای فرو‎گذار نکردند. هدف تشکیل حکومت امام (ع) همین بود؛ چنانکه از اول تا با آخر هم همین‎طور رفتار و عمل کردند. ولی، آیا می‎توان ادعا کرد که علی (ع) سیاست نداشتند و نتوانستند عد‎ه‎ای را برعده‎ای دیگر برتری دهند و بدین صورت، حکومت را برای مدت بیشتری تمدید کنند؟ حضرت کاملاً از این قضایا آگاهی داشتند و می‎دانستند با تطمیع عده‎ای، می‎توانند مدت بیشتری بر مسند خلافت تکیه بزنند. ولی، هیهات که علی(ع) چنین راهی را برگزینند و عده‎ای را بردیگران برتری دهند. در نگاه علی(ع) همه با هم برابرند و کسی بر دیگری برتری ندارد. فقط عامل برتری انسانها، تقوای آنان است.

علی (ع) است که با وجود آگاهی از نیت واقعی طلحه و زبیر، قصاص قبل از جنایت نمی‎کنند و به آنان اجازة خروج از مدینه را به قصد مکه می‎دهند. و آنان نیز می‎روند، و جنگ جهل را به راه می‎اندازند، در چنین شرایطی، اگر کسانی همچون معاویه بودند و به نیت آنان نیز علم داشتند، آیا قصاص پیشی از جنایت نمی‎کردند؟

علی (ع) است که وقتی ابن ملجم مرادی را در کوچه و خیابان می‎دیدند، به یاران خود می‎گفتند: این فرد، همان کسی است که مرا با شمشیر زهردار خواهد کشت. وقتی اصحاب امام (ع) در صدد اقدام برمی‎آمدند، آنان را منع می‎کردند.

علی (ع) است که در جای‎جای نهج‎البلاغه، از علم داشتن خودبه جریانهای دوروبرشان، خبر می‎دهند. اما این مسائل، لحظه‎ای باعث نمی‎شود که علی (ع) ا زمسیر خود منحرف شوند و راهی را که در تقدیر او قرار داده شده بود، طی نکنند. در جایی می‎فرمایند: «همانا پس از من، مردی بر شما چیره می‎شود که گلویی گشاده دارد و شکمی فراخ و برون افتاده. بخورد هر چه یابد و بجوید آنچه نیابد. اگر توانید او را بکشید و نتوانیدش کشت. او فرمان دهد تا مرا دشنام گویید و از من بیزاری جویید. اما دشنام، مرا دشنام دهید که برای من زکات است و برای شما نجات. اما بیزاری، از من بیزاری مجویید که من بر فطرت مسلمانی‎ زادم و در ایمان و هجرت از همه پیش افتادم.»[36]

در جای دیگری، امام (ع) با درایت کامل از وجود جریان خوارج، این‎گونه از آن یاد می‎کنند: [و چون خوارج کشته شدند، گفتند، ای امیرمؤمنان! همگی کشته شدند، فرمودند.] هرگز! به خدا نطفه‎هایند در پشتهای مردان و زهدانهای مادران هرگاه مهتری از آنان سر برآرد، از پایش در اندازند؟ چندانکه آخر کار مال مردم ربایند و دست به دزدی یازند.»[37]

از این مثالها، در سیرة حضرت علی (ع) فراوان دیده می‎شود. پس، علی (ع) را نمی‎توان به آگاه نبودن از اوضاع جامعة خود متهم کرد. او نه تنها از جامعة خود مطلع و برآن کاملاً آگاه است، بلکه بر گذشته و آینده نیز تسلط کامل دارد.

نتیجه‎گیری
حضرت علی(ع) را باید آرمانگرایی واقع‎بین دانست. حضرت در هیچ شرایطی، از اهداف عالیة اسلام برنگشتند، و همیشه و تحت هر شرایطی بندبند آن را اجرا کردند دلایلی چون: مکتب‎سازی و ایجاد یک جریان فکری خالص و ناب، سازگاری آرمانها و واقعیات با یک دید عاقبت‎اندیشانه، و در نهایت کلان‎نگری حضرت علی(ع) به قضایای اطرافش، سبب شده تا حضرت علی(ع) یک آرمانگرای کامل باشند و به اصولی همچون: عدالت، مساوات و برابری، وفای به عهد، جوانمردی و صفات نیک دیگری کاملاً پایبند باشند و همة آنها را در بالاترین درجة خود انجام دهند از طرف دیگر، باید علی(ع) را آگاه به شرایط، اوضاع واحوال اجتماع دانست؛ کسی که خوب می‎بیند، خوب فکر می‎کند، خوب تحلیل می‎نماید؛ و نه‎تنها به اوضاع جامعة هم‎عصر خود آگاهی دارد، بلکه از گذشته و آینده نیز خبر می‎دهد. در یک جمله، امام (ع) کسی است که هم به شرایط جامعة خود واقع‎بین است و هم مسیر تعالی را نیز طی می‎کند و به سوی اهداف و آرمانها گام بر می‎دارد. جای جای نهج‎البلاغه و سیرة عملی آن حضرت، این مدعا را ثابت می‎کند.

هیچگاه، به دلیل مصلحتی، بیشتر حکومت کردن، دفع شر دشمنان یا به دست آوردن دل دیگران، حضرت به خود اجازه ندادند که اصلی از اصول را معلق بگذارند، و از ضرورتها و قواعد فقهای و سیاسی استفاده کنند. همچنین، حضرت علی (ع) برخلاف نظریة آرمانگرایی واقع‎بینی که معتقد به تعطیل کردن بعضی از اصول و اهداف است، در نظریه‎‎ای جدید با عنوان «آرمانگرایی واقع‎بین»، هم اهداف را اجرا می‎کنند و همیشه به اصول پایبندند، و هم از اوضاع و احوال جامعه غافل نیستند. در نهایت، هیچ‎گونه ضرورتی اعم از ضرورتهای سیاسی و فقهی، نمی‎تواند باعث تعطیل شدن بخشی از اصول و اهداف آرمانی از سوی ایشان شود.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

hasti

مدیر بازنشسته دین و مذهب
مقامدار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-24
نوشته‌ها
1,992
لایک‌ها
2,969
امتیازها
93
سن
27
کیف پول من
458
Points
7
/
روابط و ضوابط در سیره و سخن علی علیه السلام



آغاز:
پس از گذشت دو دهه مقابله و اعمال فشار از طرف افراد نالایق و قدرت طلب برای منزوی کردن عبد صالح خدا و جانشین پیامبرش، سرانجام ارکان این مقابله فرو ریخت و آن حصار آهنینی که اطراف علی علیه السلام را کاملا گرفته بود، درهم شکست و بار دیگر امیرمؤمنان علیه السلام در صح*نه سیاست و رهبری مردم تجلی یافت اما چون ماهیت بسیاری از مردم عوض شده بود و دیگر از آن صفای دل و ساده زیستی و اخلاق اسلامی خبری نبود، حضرت را برآن داشت تا با پیش گرفتن روش فراموش شده پیامبر صلی الله علیه و آله و با اعلام موضع جدید خود در اداره حکومت و مملکت اسلامی، نخست از بستگان و خویشاوندان خود آغاز کند تا دیگران حساب کار خود را در حکومت علی علیه السلام داشته باشند. بدین جهت آن حضرت برخلاف حکومت های قبل که پست های مهم و کلیدی و یا تقسیم اموال مسلمانان را به بستگان و خویشان خود اختصاص داده بودند، حضرت علی علیه السلام دست همه آن ها را، جز افراد لایق و با کفایت، از این گونه مناصب کوتاه کرد و در تقسیم بیت المال فرقی بین خویشان و غیر خویشان نگذارد و همه را برابر یکدیگر دانست.
حضرت علی علیه السلام تا آخرین لحظات زندگی بر این سیاست پافشاری می کرد، هرچند بسیاری از نزدیکانش از این رفتار رضایت نداشتند.
اینک به بهانه سال علی بن ابی طالب علیه السلام که از طرف مقام معظم رهبری اعلام شد، مروری کوتاه و گذرا بر سیره و روش علی علیه السلام نسبت به نزدیکان خود در ایام حکومت چند ساله اش، خواهیم داشت.
1- برابری در تقسیم بیت المال
حکومت های گذشته، به ویژه حکومت عثمان بیت المال مسلمانان را حیف و میل کردند و با واگذاری اموال کلان به خویشان و فامیل های وابسته به بنی امیه، خشم بسیاری از مسلمانان را برانگیختند. عثمان 100 هزار درهم به ابوسفیان، 300 هزار درهم به عبدالله بن اسیدبن ابی العیص، 300 هزار درهم به عبدالله بن خالد بن اسید اموی، 100 هزار درهم به سعید بن العاص، خمس غنائم آفریقا را به مروان بن حکم و 300 هزار (1) درهم به حارث بن الحکم، بخشید. همچنین به عبدالرحمن بن عوف، داماد خویش آن قدر از بیت المال بخشش کرد که پس از مرگ وی، طلای به جا مانده را برای تقسیم با تبر می شکستند.
عثمان در برابر عکس العمل عماربن یاسر و برخی دیگر، سخت موضع گرفت و اظهار داشت: ما نیازهای خود را از بیت المال برطرف می کنیم، گرچه بر خلاف میل بعضی باشد. (2)
گویا عثمان و بنی امیه مالک بیت المال مسلمانان بودند، به گونه ای که احدی حق دخالت و تصرف و اعمال نظر در آن نداشت.
حضرت علی علیه السلام از همان ابتدا با تعیین یک سیاست کلی در اموال مسلمانان، دقیقا حساب خود را از حکومت عثمان جدا ساخت و روی تمام آن نابرابری ها و بی عدالتی های گذشته خط بطلان کشید. در سیاست مالی علی بن ابی طالب علیه السلام بین فرزندان و خویشان، همچنین بین خویشان علی علیه السلام و سایر مسلمانان از نظر سهم بیت المال هیچ گونه فرقی وجود نداشت. همه با هم برابر بودند و به یک اندازه سهم می بردند.
اعلام سیاست کلی از طرف امیرمؤمنان علیه السلام
امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامی که حضرت علی علیه السلام زمام امور را به دست گرفت، بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی، فرمود: «به خدا سوگند! تا زمانی که درختی در یثرب (مدینه) دارم، حتی یک درهم ازاموال شما مسلمانان را استفاده نخواهم کرد... . آنچه را که می گویم، باور کنید.... آیا می پندارید خودم را از این اموال منع کنم و از شما در تقسیم آن فرمان برم...؟» عقیل - که از این سیاست سخت نگران شده بود. - از جای برخاست و گفت: «... (یاعلی!) می خواهی مرا با یکی از سیاهان مدینه یک سان بدانی؟» حضرت فرمود: «بنشین! خدا تو را رحمت کند! آیا غیر از تو کسی دیگر نیست که سخن بگوید... تو چه برتری برآن سیاه داری، مگر به یک سابقه یا تقوای در دین؟» (3)
پاسخ به اعتراض طلحه و زبیر
ابن شهرآشوب، از ابوالهیثم بن تیهان و عبدالله بن رافع نقل کرده است: طلحه و زبیر نزد امیرمؤمنان علیه السلام آمدند و عرضه داشتند: هرگز عمر نسبت به تقسیم بیت المال با ما چنین رفتار نمی کرد. حضرت فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله چه مقدار به شما می داد؟ آن دو ساکت شدند و چیزی نگفتند. حضرت فرمود: آیا پیامبر صلی الله علیه و آله به طور مساوی بین مسلمانان قسمت نمی کرد؟ گفتند: آری. امام علی علیه السلام فرمود: آیا به نظر شما پیروی کردن از سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله برتر است یا از سنت عمر؟
گفتند: از سنت رسول خدا، سپس گفتند: ای امیرمؤمنان! سابقه ما از دیگران بیش تر است، ر*اب*طه خویشاوندی هم داریم. حضرت فرمود: سابقه شما بیش تر است یا سابقه من؟ پاسخ دادند: سابقه شما. حضرت فرمود: ر*اب*طه خویشاوندی شما نزدیک تر است یا خویشاوندی من؟ گفتند: ر*اب*طه خویشاوندی شما. حضرت فرمود: آیا تحمل مشکلات شما بیش تر و عظیم تر است یا من؟ گفتند: شما. حضرت فرمود: به خدا سوگند که من و این اجیرم هردو برابر هستیم. (4)
با خویشان دور و نزدیک
حضرت علی علیه السلام علاوه بر برخورد قاطع باخویشان و فامیل های وابسته و دور; بادختر، پسر، خواهر، برادر، داماد و همسر خود نیز چنین رفتار می کرد که نمونه های زیر بیانگر این خط و مشی می باشد:
1- برخورد باخواهر خود، ام هانی
روزی ام هانی، خواهر علی علیه السلام نزد حضرت علی علیه السلام آمد و آن حضرت مبلغ 20 درهم از بیت المال به او داد. ام هانی از کنیز غیر عرب خود پرسید: امیرمؤمنان با تو چگونه رفتار کرده و چه قدر به تو داده است؟ کنیز پاسخ داد: 20 درهم. ام هانی که از برخورد علی علیه السلام به خشم آمده بود، برخاست و بیرون رفت. حضرت به او فرمود: برو! خدا تو را رحمت کند! ما در کتاب خدا برتری برای فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق ندیدیم. (5)
2- برخورد با داماد خود، عبدالله بن جعفر
روزی عبدالله بن جعفر طیار، برادر زاده و داماد آن حضرت براثر مشکلات اقتصادی و تنگدستی به امیرمؤمنان روی آورد و عرضه داشت: «یاامیرمؤمنین! لوامرت لی بمعونة او نفقة فوالله مالی نفقة الا ان ابیع دابتی، فقال علیه السلام له: لا والله ما اجد لک شیئا الا ان تامر عمک ان یسرق فیعطیک » ; یا امیرمؤمنان! اگر صلاح می دانید، دستور دهید تا مقداری از بیت المال به من کمک شود. به خدا سوگند که نفقه زندگی ام را ندارم، مگر این که مرکب سواری خود را بفروشم.
حضرت در پاسخ فرمود: نه، به خدا سوگند! چیزی ندارم که به تو بدهم، جز این که دستور دهی تا عمویت دست به سرقت و دزدی بزند و به تو بدهد! (6)
3- با ام عثمان، همسر خود
ام عثمان، همسر حضرت علی علیه السلام روزی در رحبه نزد آن حضرت آمده، در حالی که پیش روی او مقداری قرنفل (گل میخک) بود. ام عثمان به آن حضرت عرض کرد: شاخه ای از این گل به دخترم هدیه کن، تا گردنبندی برای او بشود. حضرت یک درهم به او داد و فرمود: این که می بینی، سهم تمام مسلمانان است. صبرکن تا سهم ما از این قرنفل به دستمان برسد تا آن را به دخترت هبه کنیم.

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

hasti

مدیر بازنشسته دین و مذهب
مقامدار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-24
نوشته‌ها
1,992
لایک‌ها
2,969
امتیازها
93
سن
27
کیف پول من
458
Points
7
4- با دختر خود، ام کلثوم
یحیی بن مسلمه می گوید: عمرو بن مسلمه - که از طرف علی علیه السلام زمامداری ولایت اصفهان را برعهده داشت. - روزی در حالی که با خود اموال زیاد و مشک های پر از عسل و روغن به همراه آورده بود، نزد آن حضرت آمد. ام کلثوم، دختر حضرت علی علیه السلام که از عسل و روغن با خبر شد، مقداری از آن ها را از عمرو درخواست کرد که برای او بفرستد. عمرو ظرفی از عسل و ظرفی از روغن را برای ام کلثوم فرستاد. روز دیگر علی علیه السلام آن اموال را جهت تقسیم بین مسلمانان حاضر کرد، اما با شمردن مشک های عسل و روغن ملاحظه کرد که دو ظرف از آن ها کم است. علتش را از عمرو پرسید. وی ضمن این که واقعیت را کتمان کرد، اظهار داشت ما آن دو را برای شما حاضر می سازیم. حضرت از او درخواست کرد تا واقعیت را بگوید. او ماجرا را برای علی علیه السلام بازگو کرد. امیرمؤمنان علیه السلام به دنبال دخترش، ام کلثوم فرستاد تا ظرف عسل و روغن را برگرداند. وقتی که آن دو ظرف را برگرداند، آن حضرت متوجه شد که مقداری از آن ها کم شده است. فورا دستور داد تا آن مقداری که کم شده بود را اهل خبره قیمت گذاری کنند. آن ها مبلغ سه درهم را تعیین کردند. امیرمؤمنان علیه السلام کسی را فرستاد تا سه درهم را از ام کلثوم بگیرد. او نیز سه درهم را خدمت پدر فرستاد. حضرت آن سه درهم را روی پول ها اضافه کرد و سپس همه را بین مسلمانان قسمت کرد. (8)

چرا گوهر را به دخترش نداد؟
گوهری از بصره برای حضرت علی علیه السلام آوردند که از دریا به دست آمده و قیمت آن معلوم نبود.... ام کلثوم از پدرش درخواست کرد که این گوهر را به او بدهد تا زینت خود کند و به گر*دن بیاویزد. حضرت به ابورافع، خازن بیت المال فرمود: این گوهر را به بیت المال اضافه کن. سپس به دخترش فرمود: هرگز به چنین چیزی نخواهی رسید، مگر آن که هیچ زنی از زنان مسلمان نباشند که شبیه آنچه را که می خواهی، داشته باشند. (9)

هوای نفس تو را از حق دورنگرداند
علی بن رافع، خزانه دار بیت المال می گوید: یکی از دختران علی علیه السلام گردنبند مرواریدی را از من به صورت عاریه مضمونه گرفت تا در ایام عید قربان استفاده کند و پس از سه روز آن را برگرداند. علی علیه السلام آن گردنبند را که دخترش به گر*دن آویخته بود، شناخت (با نگاه تندی که به او کرد.) به من فرمود: به مسلمانان خیانت می کنی؟ ماجرا را به حضرت علی علیه السلام بازگو کردم و گفتم: این را خودم ضمانت کردم (که اگر تلف شود، عوضش را از اموال خودم بپردازم) . حضرت فرمود: همین امروز آن را پس بگیر و به جای خود بازگردان و از این پس سعی کن که دیگر این گونه کارها از تو تکرار نشود، که سخت مورد مؤاخذه و عقوبت من قرار خواهی گرفت.

سپس فرمود: اگر دخترم این گردنبند را به غیر از عاریه مضمونه گرفته بود، هرآینه اولین زن هاشمی بود که دستش به خاطر سرقت از بیت المال بریده می شد. هنگامی که دختر علی علیه السلام گفتار پدر را شنید، سخن ناخوشایندی گفت. حضرت علی علیه السلام فرمود: ای دختر علی! هوای نفس تو را از حق دور نگرداند! آیا به نظر تو تمام زنان مهاجرین در چنین روزی همانند آن چه که تو به گر*دن آویختی، زینت می کنند؟ ! (10)

به گمانم ظرف عسل باز شده است!
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می نویسد: روزی میهمانی نزد حسین بن علی علیه السلام آمد. آن حضرت یک درهم قرض گرفت و نانی خرید. چون نیاز به خورش پیدا کرد، از قنبر خواست تا مشکی از مشک های عسلی که از یمن آورده بودند، را باز کند. آن حضرت مقدار یک رطل (48 مثقال) از آن را برای میهمان خود برداشت. روز دیگر که حضرت علی علیه السلام خواست آن عسل را قسمت کند، به قنبر فرمود: به گمانم این ظرف عسل دست خورده است! قنبر ماجرا را بازگو کرد. علی علیه السلام از کم شدن عسل به خشم آمد و فرمود: حسین را خبر کنید تا بیاید. حضرت علی علیه السلام به پسرش فرمود: چرا پیش از قسمت کردن، مقداری از عسل را برداشتی؟ امام حسین علیه السلام اظهار داشت: ماهم در آن حقی داریم و به موقع گرفتن حق خود از بیت المال، همین مقدار را باز می گردانیم. علی علیه السلام فرمود: درست است که تو هم حقی داری اما چنین حقی نداشتی که پیش از آن که دیگران از حق خودشان استفاده کنند، تو از حق خودت استفاده کنی. سپس به قنبر یک درهم - که در گوشه ای از پیراهنش بسته شده بود. - سپرد و به او فرمود: با این یک درهم بهترین عسل را خریداری کن و بیاور. (11)

انتظارات عقیل از رهبر مسلمانان
روزی عقیل نزد برادرش حضرت علی علیه السلام آمد. حضرت به فرزند خود، حسن علیه السلام فرمود: عمویت را بپوشان. امام حسن علیه السلام به دستور پدر عمل کرد و پیراهنی از پیراهن های امیرمؤمنان علیه السلام و جامه ای از جامه هایش را به او پوشاند. به هنگام فرا رسیدن شام، عقیل دید که چیزی جز نان ونمک بر سر سفره علی علیه السلام یافت نمی شود. علی علیه السلام را مخاطب قرار داد و گفت: غیر از آن چه که می بینم، چیزی دیگری نمی باشد؟

حضرت فرمود: آیا این ها از نعمت های خداوند نمی باشد؟

عقیل گفت: قدری از این اموال به من بده، تا قرضم را اداء کنم و زودتر مرا روانه کن تا از نزد تو بروم.

حضرت فرمود: مگر قرض تو چه مقدار است، ای ابایزید؟ !

عقیل گفت: 100 هزار درهم. حضرت فرمود: به خدا سوگند! نه این مقداری که تو می خواهی نزد من است و نه مالک این مقدار هستم، ولی صبر کن تا سهم من از بیت المال به دستم آید که بخشی از آن را در اختیار تو خواهم گذاشت و اگر نبود که اهل و عیال هم سهمی داشتند، من همه اش را در اختیار تو می گذاشتم.

عقیل گفت: بیت المال در دست توست و تو مرا به امید پرداختن سهم خودت معطل می گذاری، مگر سهم تو از بیت المال چه اندازه است و چه دردی را می تواند از من دواکند؟

حضرت فرمود: من و تو در این مال همانند فردی از مسلمانان می باشیم. (این گفت و گو وقتی بود که هردو بالای قصرالاماره بودند و مشرف بر صندوق های اموال تجارتی بازاریان کوفه.) سپس به عقیل فرمود: اگر غیر از این که به تو گفتم، می خواهی پس به طرف برخی از این صندوق ها برو و قفل آن را بشکن و آن چه که در او هست، بردار.

عقیل گفت: در این صندوق ها چه چیز است؟ حضرت فرمود: اموال تاجران و بازرگانان. عقیل گفت: آیا به من دستور می دهی که صندوق های مردمی که اموالشان را در آن گذارده اند و به خداسپرده اند، را بشکنم؟ ! حضرت فرمود: پس تو به من دستور می دهی که بیت المال مسلمانان راباز نمایم و اموالشان را که به خدا سپرده اند و بر آن قفل زده اند، بشکنم و به تو بدهم؟ ! !

آن گاه حضرت فرمود: می خواهی شمشیر خود را به دست بگیریم و به طرف حیره (12) برویم و ثروت تاجران ثروتمند آن جا را غارت کنیم؟

عقیل گفت: آیا من برای دزدی به این جا آمده ام؟ !

حضرت فرمود: این که از یکی از مسلمانان اموالش را بگیری، بسیار آسان تر است برای تو که از تمام مسلمانان دزدی کنی. (13)

برخورد شدید امیرمؤمنان علیه السلام با برادر خود
امیرمؤمنان علیه السلام با آگاهی تمام از حال برادرش، عقیل و فرزندان او، هیچ گاه به جهت ر*اب*طه و خویشاوندی، وی را در بیت المال بردیگران مقدم نداشت و با د*اغ کردن میله آهنی و ترساندن وی، او را از درخواست پول بیش تر از بیت المال منصرف ساخت.

آن حضرت در خطبه 215 نهج البلاغه چنین می فرماید: سوگند به خدا! عقیل را در فقر شدید و پریشان دیدم که یک من گندم - از بیت المال - شما را از من درخواست نمود، و کودکانش را از پریشانی دیدم که با موهای غبار آلوده و رنگ های تیره، مانند این بود که رخسارشان بانیل سیاه شده بود. عقیل برای درخواست خود اصرار کرد و سخنی را تکرار کرد. من گفتارش را گوش دادم. او گمان کرد که دین خود را به او فروختم و از روش خویش دست برداشتم. به دنبال او می روم و هرچه گوید، انجام می دهم. پس آهن پاره ای سرخ کردم و نزدیک او بردم تاعبرت بگیرد. از درد آن ناله و شیون کرد مانند ناله بیمار و نزدیک بود از اثر گرمای آن بسوزد. به او گفتم: ای عقیل! مادران در سوگ تو بگریند! آیا از آهن پاره ای که آدمی آن را برای بازی خود سرخ می کند، ناله می کنی و مرا به سوی آتشی که خداوند قهار آن را برای خشم می افروزد، می کشانی؟ آیا تو از این رنج اندک می نالی و من از آتش دوزخ ننالم؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

hasti

مدیر بازنشسته دین و مذهب
مقامدار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-24
نوشته‌ها
1,992
لایک‌ها
2,969
امتیازها
93
سن
27
کیف پول من
458
Points
7
نظارت همگانی در سیره و سخن امیر مؤمنان علیه السلام



بخش دوم
مراتب نهی از منکر
امام علی علیه السلام در حدیثی طولانی مراتب امر و نهی را با ارزش هر مرتبه، این گونه بیان فرمود:
ء- گروهی از مردم بادست و زبان و قلب به مبارزه با منکرات برمی خیزند. آن ها تمام خصلت های نیکو را در خود به طورکامل جمع کرده اند.
- گروهی دیگر با زبان و قلب نهی از منکرمی کنند. این ها به دو خلصت تمسک جسته ویکی را از دست داده اند.
- گروهی تنها با قلب مبارزه می کنند ولی مبارزه بادست و زبان را ترک کرده اند. این گروه بهترین خصلت را رها کرده و تنها یکی راگرفته اند.
- عده ای هم نه به زبان نه به دست و نه به قلب نهی از منکر نمی کنند. اینها مردگانی درمیان زندگان هستند. (1)
البته مراحل مختلفی برای امر و نهی وجوددارد که در زیر تنها چند مرحله از «برخورد بامنکر» از سیره و سخن امام را مرور می کنیم:
1 - منکر پوشی
اولین گام در برخورد با منکر، رعایت احتیاط و ممانعت از افشای معصیت است.زیرا افشای آن هم موجب نقصان به شخصیت گناهکار شده، او را در جامعه انگشت نما می کند و گاه همین عامل، سبب افتادن درگرداب گناهان دیگر می شود.همچنین موجب شکستن حرمت گناه وعادی شدن آن می گردد. از این روی، وقتی پیامبرصلی الله علیه وآله در مورد گناهکار از علی علیه السلام سؤال کرد، حضرت فرمود: آن را می پوشانم.امام خود می فرماید: پیامبر از من پرسید: اگرمردی را برکار گناه ببینی، چه می کنی؟ گفتم:می پوشانم. آن حضرت باز پرسید، گفتم: می پوشانم بالباسم. بار سوم پرسید، گفتم:بالباس خود می پوشانم. آن گاه فرمود:جوانمردی نیست غیر از علی و فرمود: بربرادرانتان (عیوبشان را) بپوشانید. (2)
آری امام این گفتار خود نزد پیامبرصلی الله علیه وآله رادرعمل نیز به اجرا گذاشت. آنجا که زنی نزدش آمد و اظهار کرد: ای امیرمؤمنان! زنای محصنه کرده ام. شوهرم در خانه نبود، زناکردم و از زنا حامله ام، مرا پاک کن.
امام پاسخ داد: اگر تو را سنگسارکنیم،تکلیف بچه ای که در شکم داری چه می شود؟آن زن رفت و مدتی بعد با بچه ای در ب*غ*ل بازگشت و سخن خود را تکرار کرد.
امام فرمود: این بچه شیر و پرستارمی خواهد. او برگشت و برای سومین بار (چندسال بعد) آمد و باز تقاضایش را تکرار نمود.امام فرمود: نه، هنوز فرزند تو بچه است، برو!!زن با دل شکسته برگشت و در راه با خودمی گفت: خدایا! این سومین بار است که نزدامیرمؤمنان می روم و او مرا از این آلودگی پاک نمی کند. اتفاقا عمروبن حریر (از منافقان)سخن او را شنید و گفت: من آماده ام بچه ات رابپذیرم. آن گاه هردو نزد علی علیه السلام آمدند و زن برای چهارمین بار اقرار کرد وگفت: حالابچه ام سرپرستی دارد. امیرمؤمنان که سیمایش از این کار عمروبن حریر خشمگین شده بود، ناچار به آن زن حد جاری کرد. (3)
آری تاکید علی علیه السلام براین بود که آن زن نزد خدایش توبه کند و از بازگشت مجددبپرهیزد تا گناه او در جامعه زبان به زبان نگردد و نقل مجالس نشود. هرچند سنگسارشدن خود، خوف در دل ها می اندازد ولی صرف افشای معصیت، کار خود را می کند و به مرور آن را از حرمت خود در عرف می اندازد.
2 - چهره درهم کشیدن
نقل است که امام علی علیه السلام و شخصی دیگرنزد عمر (خلیفه دوم) رفتند تا پیرامون موضوعی بین آن دو قضاوت کند. خلیفه به مدعی گفت: رو به روی من بنشین. آن گاه به امام گفت: ای اباالحسن! کنارش بنشین. امام سیمایش برافروخته شد، چنان که از حالت چهره اش عمر فهمید خلافی از او سرزده است. پرسید: یا علی! نمی خواهی کنارش بنشینی؟ فرمود: ناراحتی من از این است که رعایت عدالت را نکردی. مرا با احترام(باکنیه) نام بردی و او را به اسم صدا زدی. (4)
این گونه رفتارعلی علیه السلام برگرفته از تعالیم پیامبرصلی الله علیه وآله بود. امام می فرمود: «امرنارسول الله صلی الله علیه وآله ان تلقی اهل المعاصی بوجوه مکفهره » (5)
پیامبرصلی الله علیه وآله به ما دستور داد با صورت های درهم کشیده و عبوس با گناهکاران رو به روشویم. همچنین امام می فرمود: «ادنی الانکار ان تلقی اهل المعاصی بوجوه مکفهره » (6)
حد اقل نهی از منکر، این است که با اهل گناه، با صورتی گرفته و خشم آلود برخوردشود.
این شیوه نیز همان طور که در حکایت فوق خواندید، موجب بیداری گناهکارمی شود. آن گونه که عمر را متوجه ظلمش به یک طرف دعوی کرد. همچنین در صورت فراگیر بودن این برخورد انزوای گناهکار را درپی خواهد داشت. نمونه چنین روحیه ای درجوامع مسلمان را می توان در ماه رمضان سراغ گرفت که به دلایلی این حس در مردم روزه دار تقویت شده، اهل معاصی و روزه خواری را در انزوا قرار می دهد. حال بایددنبال راهکاری برای دیگر ایام گشت

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

hasti

مدیر بازنشسته دین و مذهب
مقامدار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-24
نوشته‌ها
1,992
لایک‌ها
2,969
امتیازها
93
سن
27
کیف پول من
458
Points
7
3 - نهی گفتاری
نهی گفتاری به صورت های گوناگون می تواند صورت گیرد:

الف - تقبیح منکر
این روش نیز در حقیقت نوعی برخورد باگناه است، تا به این ترتیب شخص گناهکار به صورت غیر مستقیم متوجه قباحت عمل خود شده، از آن روی گردان شود. نمونه ای زیبا از این نوع را می خوانیم:

«اگر برخار مغیلان شب را به روز آورم و به خواب نروم، به غل های آهنی کشیده شوم وبه زنجیرها بسته شوم، برایم دوست داشتنی تر از آن است که در قیامت رسول خداصلی الله علیه وآله را در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ستم کرده یا چیزی از متاع دنیا ازکسی غصب کرده باشم. چگونه به کسی ظلم کنم با این که انسان به زودی به پیری وکهنگی می رسد و ماندگاری اش در خاک طولانی می شود... به خدا قسم! اگر هفت اقلیم با آنچه در زیر افلاک قرار گرفته، به من عطا شود که من خدا را نافرمانی کنم در حق مورچه ای که چیزی به د*ه*ان دارد به ستم ازاو بگیرم، چنین نخواهم کرد. دنیای شما برای من از برگی که ملخی برای خوردن آن را به دهن گرفته و خوردکرده، بی ارزش تر است.علی را چه کار به نعمت فانی و نابود شونده ولذت عیشی را که دوام ندارد، پناه می برم به خدا از خواب رفتن و غفلت عقل و لغزش های زشت و از او یاری می جویم. (7)

در موضعی دیگر امام به عقیل که - برای گرفتن مقداری از بیت المال، بدون آن که حق او باشد، آمده بود و انتظار داشت امام به خاطر برادری مبلغی به او بدهد.- فرمود: من این مقدار پول را ندارم. صبرکن وقع پرداخت حقوق از سهم خود به تو بدهم.عقیل گفت: بیت المال در اختیار توست!حضرت پاسخ داد: من و تو مثل دیگرمسلمانان هستیم و من فقط حق خود رامی توانم به تو بدهم... وقتی اصرار او زیاد شد،امام فرمود: اگر باز اصرار می کنی، در این پایین (بازار کوفه) صندوق هایی هست، وقتی بازار خلوت شد، برو پایین و صندوقها رابشکن و هر چه پول بود، بردار. عقیل شگفت زده، پرسید: این اموال، مال مردم است. امام بی درنگ افزود: پس چگونه پیشنهاد می کنی صندوق بیت المال را باز کنم. پیشنهادمی کنم شمشیر برداریم و به شهر حیره(محله ی بازاریان) شبیخون بزنیم. عقیل بازپرسید: برادر! من برای دزدی نیامده ام. امام فرمود: تو می گویی مال هزاران نفر را بردارم،چگونه ربودن مال یک نفر دزدی است ولی ربودن پول همه دزدی نیست... (8)

ب - نهی مستقیم
در صورتی که چهره درهم کشیدن (ابرازناراحتی درونی) و تقبیح منکر، فایده ای نبخشد، نوبت به اجرای نهی گفتاری مستقیم خواهد شد. البته منظور اعم از سخن گفتن ونوشتن است. چرا که نوشتن نیز همان سخن است. پیرامون قسم اول حکایتی از نهی امام از چاپلوسی را می خوانیم:

شخصی طی کلامی طولانی از امام علی علیه السلام تعریف کرد. امام علیه السلام فرمود:«سخیف ترین حالت زمامداران نزد مردم خوب آن است که گمان برده شود ایشان افتخار طلب هستند و کارشان روی کبر وبزرگ فروشی می گذرد و در حقیقت من کراهت دارم که در اندیشه شما بگذرد که من ستایش خوانی را دوست دارم و از شنیدن مدح و ثنا خوشم می آید. حال این که الحمدلله چنین نیستم. اگرهم بودم، به خاطرتواضع در نزد خدا آن را ترک کرده ام. شمابرمن ثنای جمیل نگویید تانفس مرا از حدخارج نکنید; چون من هنوز حقوقی را که برگردنم دارید، نداده ام و واجباتی را که بایدانجام دهم، به جای نیاورده ام تا مستحق حمدو ثنا شوم. پس با من مانند سخن گفتن باجباران سخن نگویید و به ظاهر سازی و پشت سرهم اندازی با من رفتار نکنید. زیرا کسی که حق گفتن یا عرضه عدالت برایش سنگین است، عمل کردن ازروی عدالت برایش سنگین تر خواهد بود... (9)

آنچه در این شیوه از نهی مشاهده می شود،دریایی از حکمت و دلیل و برهان است. یعنی برخلاف آنچه ما عموما به ذهن داریم، نهی امام به عبارت «نکن » تنها منتهی نمی شود،بلکه چنان تار و پود آن منکر را به وی می نمایاند و فلسفه و علت منکر بودن رابرایش روشن می سازد که گویی شخص پستی آن را به چشم خود می بیند و این است رمز اصلی در موفقیت ناهی از منکر.

نمونه ای مکتوب از این نهی را نیزمی خوانیم: زمانی مردم یکی از شهرها نزدامام آمدند و گفتند: درشهرما نهری وجوددارد که به خاطر گذر زمان ویران شده است.اگر تجدید شود، در آبادی شهر مؤثر است وما خواهیم توانست مالیات خود را نیز بدهیم.امام نامه ای به این صورت به «قرظة بن کعب »فرماندار آن شهر نوشت: «گروهی از شهر توآمده اند و می گویند در شهرما نهری است که اگر تجدید شود، سرزمین شان آباد خواهدشد و آنان خواهند توانست خراج خود رابپردازند. ایشان از من خواستند نامه ای به توبنویسم تا ایشان را به کار بگماری و به کندن نهر مجبور سازی. اما من عقیده ندارم که کسی را به کاری مجبور سازم که دوست نداردآن را انجام دهد. بنابراین مردم را بخواه و اگرموضوع نهر همان طور بود که می گویند،هرکدام را که با اختیار خود خواست کار کند،به کار بگمار ولی وقتی نهر ساخته شد، متعلق به افرادی است که کار کرده اند.» در این نامه حضرت فرماندار خودرا از سلب آزادی افرادبر حذر می دارد و معتقد است خود یاری آنان بی مانع است، اما بیگاری صحیح نیست.

ج - اعلام بیزاری و تاثر
نهی گفتاری درگام سوم به صورت اعلام بیزاری تبلور می یابد. ازجمله آن هاست این روایت که امام صادق علیه السلام فرمود: قال علی علیه السلام: «یا اهل العراق! نبئت ان نسائکم یوافین الرجال فی الطریق اماتستحیون؟ و قال: لعن الله من لایغار.» (10)

ای اهل عراق! شنیده ام در بازار مردان نا*مح*رم به زنان شماتنه می زنند! آیا حیانمی کنید!؟ خداوند لعنت کند کسی را که ازخود غیرت بروز نمی دهد.

نمونه ای دیگر را سوده دختر عماره همدانی نقل می کند و می گوید: نزدعلی علیه السلام رفتم تا از متصدی مالیات شکایت کنم. او باکمال آرامش پرسید: چه کار داری؟ من شکایت خود را مطرح کردم، علی علیه السلام بلافاصله گریست، اشک در چشمانش حلقه زد، رو به آسمان کرد و فرمود: خدایا! من به آنان دستور نداده ام برمردم ستم کنند و حق تو را ترک کنند. پس ورقه ای از جیب خود درآورد و به متصدی مالیات نوشت: «پیمانه وترازوی خود را درست کنید و کم فروشی وتقلب ننمایید و در روی زمین فساد برپانسازید وقتی این نامه به تو رسید، آنچه را درتحت اختیارداری، حفظ کن تاکسی بیاید وتحویل بگیرد.» (11)

همین زن در دوره معاویه نزد اورفت و ازفرمانده سپاه او (بسربن ارطاة) شکایت کرد.معاویه گفت: تو را نزد او می فرستم تا خودش هرجور خواست درباره تو تصمیم بگیرد.سوده بی درنگ به یاد علی علیه السلام افتاد و این شعر را خواند:

صلی الاله علی روح تضمنه قبر فاصبح فیه العدل مدفونا قد حالف الحق لایبغی به بدلا فصار بالحق والایمان مقرونا

درود و رحمت خدا برآن روح والایی که قبر اورا دربرگرفت و عدل و داد با او مدفون شد. باحق و حقیقت مصاحب شده است که اونظیری ندارد و در واقع خود با حق و ایمان مقرون شد.

معاویه پرسید: سوده! منظورت کیست؟

او گفت: علی بن ابی طالب علیه السلام.

آن گاه حکایت خودرا بازگفت. (12)

4 - تهدید
زیادبن ابیه، جانشین ابن عباس، فرمانداربصره بود. او به اموال بیت المال دست* د*رازی و در آن خیانت کرده بود. امام نامه ای به اونوشت و او را در برابر این منکر تهدید کرد:

«من سوگند راست به خدا یاد می کنم که اگربه من خبر برسد تو از غنیمت مسلمانان به چیزی کوچک یا بزرگ خیانت کرده ای، به توچنان سخت خواهم گرفت که کم مال و گران پشت و ناچیز شوی.» (13)

5 - خلع عامل منکر از موقعیت
بی گمان بسیاری از گناهکاران به دلیل احساس اطمینان ازعواقب گناه خود، دست به گناه می زنند. این امر در گناهان اجتماعی البته بیشتر از دیگر موارد است. تلاش امام براین بود که در چنین مواردی، با حذف پایگاه آنان، جلو منکرگرایی شان را بگیرد. ازجمله می توان به تلاش امام برای عزل مروان اشاره کرد. حضرت که در انحراف خلیفه سوم ازمسیر حق، دست مروان را در کار می دید ومی دانست او به دلیل تقرب نزد خلیفه، ازطرفی خلیفه را به مسیر انحراف می کشاند و ازسوی دیگر خود به راحتی به منکرات دست می زند، نزد خلیفه رفت و فرمود: «آیا دست ازمروان برنمی داری؟ او تو را از دین و عقل منحرف ساخته وتو را مانند شیر فرمانبر به هرسو می کشد. به خدا قسم! مروان مردصاحب تدبیری در دین، بلکه در امور شخصی خود نیست. به خدا قسم! من می بینم که تو رابه پرتگاه می برد و تو قدرت نجات نداری.آبروی خود را برده ای و در کار خود مغلوب شده ای!» (14)

یک باردیگر نیز که مردم به صورت دسته جمعی به عنوان اعتراض نزد امام آمدند و ازعثمان شکایت کردند. امام این بارهم نزداورفت و فرمود: «زمام اراده ات را به دست مروان نده، چون تو را با این کهولت سن به هرسو که دلش خواست، می کشاند.» (15)

نمونه دیگر عزل معاویه ازحکومت بود که امام فرمود: «والله لا ادهی فی دینی و لااعطی الدنی فی امری.»; به خدا سوگند! دردینم مداهنه نمی کنم وامور مملکت را به دست فرد پست نمی سپارم
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

hasti

مدیر بازنشسته دین و مذهب
مقامدار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-24
نوشته‌ها
1,992
لایک‌ها
2,969
امتیازها
93
سن
27
کیف پول من
458
Points
7
6 - اجراء حد و مجازات
قبل از اجرای حد، امام راه های ممکن برای رهایی از حد را پیش روی شخص قرار می دادتا اصولا خود را در معرض حد نیاندازد. اما درهنگامه لازم نیز براجرای حد اصرار می ورزید.در تاریخ می خوانیم: قرار بود به دستورحضرت، مردی از طایفه بنی اسد را به خاطرگناهی که مرتکب شده بود، حد بزنند. بزرگان بنی اسد نزد امام حسین علیه السلام آمدند ودرخواست کردند برای رهایی مرد، با امام گفتگو کند. اما حضرت نپذیرفت. لذا آنان خودنزد امام علی علیه السلام آمدند. حضرت فرمود:هرچه در اختیار من باشد و شما بخواهید،انجام می دهم. بنی اسد خوشحال و شادمان ازمحضرش خارج شدند. آنان در راه به امام حسین علیه السلام برخوردند و ماجرا را بازگو کردند.او فرمود: اگر نیازی به رفیقتان دارید، برگردیدشاید حد بر او جاری شده باشد. آنان برگشتندو در کمال ناباوری دیدند دوستشان حدخورده است. از حضرت پرسیدند: مگر به ماوعده ندادی؟ فرمود: قول دادم اگرچیزی دراختیارم بود، انجام دهم ولی این حد وظیفه الهی است و من اختیاری ندارم. (17)

امام به اجرای حدود در خصوص کارگزاران بسیار دقیق و حساس بود و هرگز چتر امنیتی برای آنان به وجود نیاورد. به مالک اشترنوشت: «مراقب یاران خودباش و هرگاه یکی ازآنان مرتکب خیانتی شد وگزارش های متعددبازرسان به تو آن را تایید کرد، همین برای توکافی است و احتیاج به شاهد دیگری نداری. اورا به کیفر برسان و به اندازه ای که خیانت کرده است، مجازاتش کن. مقامش را خوار وخیانتش را افشا و ننگ کار زشت را چون قلاده ای به گ*ردنش بیانداز.» (18)

7 - سکوت
سکوت در واقع زمانی است که امر و نهی نتیجه ای نداده است، نه در مرحله قلب، نه درمرحله زبان و نه در مرحله عمل. و چون آمر وناهی توان مقابله را ندارد، ناچار سکوت اختیار می کند و در این وقت هیچ ملامتی شایسته او نخواهد بود. البته می توان گفت سکوت، دیگر مرحله ای از امر به معروف ونهی از منکر نخواهد بود. چون عملی و اقدامی درآن صورت نمی گیرد ولی حقیقت این است که اندکی ژرف نگری ما را به قرار دادن در سکوت به عنوان آخرین مرحله و یا مرحله انتخاب ازامر و نهی به وظایف دیگر قرار داد.

امام نیز بارها چنین رفتاری را از خود نشان داد. از جمله، وقتی که با انتخاب خلیفه، امام را در برابر عمل انجام شده، قرار دادند و به اوفشارهای زیادی وارد کردند، امام برای رفع این منکر رو به استدلال آورد. وقتی استدلال فایده بخشید، سراغ مردم رفت. او گاه باهمسرش فاطمه علیها السلام و فرزندانش حسن وحسین علیهما السلام به کنار خانه مسلمانان مدینه می آمد و از آنان کمک می خواست. (19)

سلمان می گفت: «علی علیه السلام، فاطمه علیها السلام رابرالاغی سوار کرد و دست دو فرزندش را گرفت و به درخانه اهل بدر رفت و حق خود را یادآوری کرد و طلب کمک نمود. تنها چهل و چهار نفر جواب مثبت دادند، امام دستوردادصبح هنگام با سرهای تراشیده و سلاح برای بیعت با ایشان تا حد مرگ حاضر شوند.سپیده صبح تنها من، ابوذر، مقداد و زبیرحاضر بودیم.» (20) بنابراین امام در مقابل این منکر چاره ای جز سکوت نداشت. زیرا برای رعایت مصالح دین از جمله حفظ وحدت حاضر به نبرد و جنگ هم نبود.

8 - جنگ و محوسازی
بهترین نمونه تاریخی را می توان ازسخنان خود حضرت پیرامون خوارج به دست آورد. حضرت فرمود: «(بعد از واقعه حکمیت) زبان مردم به سرزنش گشوده شد وهرکس دیگری را به باد ملامت گرفت که چراکار را به حکمین واگذار کردند، اما دیگر دیرشده بود و کاری از آنان ساخته نبود. درمیان خود گفتند: پیشوای ما نمی بایست از کارخطای ما پیروی می کرد. بلکه او وظیفه داشت طبق نظر خود عمل کند (حکمیت رانپذیرد،) هرچند به قیمت کشته شدن خود وکسانش تمام می شد. اما او چنین نکرد و تابع نظر ما شد. نظری که خود از روز نخست آن راخطا می پنداشت. پس او کافر شد و کشتن کافر برما رواست. با ظهور این فکر آن ها باسرعت هرچه تمام از میان لشکربیرون رفتندو با صدای بلند فریاد کشیدند که داوری فقطمخصوص خداست. پس دسته دسته به هرسو پراکنده شدند. گروهی به «نخیله » وعده ای به «حروراء» و برخی به سوی مشرق رفتند و از دجله گذشتند. در بین راه به هرمسلمانی می رسیدند و او را مخالف نظرخود می یافتند، می کشتند. من از ابتدا نزد دودسته اول رفتم و چون به غیر جنگ راضی نشدند، هردو را بعد از دعوت به صلح و آشتی که نپذیرفتند، کشتم. برای دسته سوم نامه نوشتم، آنان نیز راه دوستانشان را رفتند وهرمسلمان مخالف نظر خود را کشتند. گزارش این اخبار پی در پی به من می رسید.من از دجله گذشتم و نزد آنان رفتم و پیش ازهر اقدامی، نمایندگانم را نزدشان فرستادم وتا آن جا که در توان داشتم، تلاش کردم. امانپذیرفتند و بر ادامه پستی و شرارت تاکیدکردند. این شد که با آن ها جنگیدم و تمام چهارهزار نفر بلکه بیشتر کشته شدند. (21)

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

hasti

مدیر بازنشسته دین و مذهب
مقامدار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-24
نوشته‌ها
1,992
لایک‌ها
2,969
امتیازها
93
سن
27
کیف پول من
458
Points
7
ویژگی های رفتاری علی علیه السلام
1. ایثار جان
پس از گذشتن از مرز سخاوت و کرم، پای «ایثار» به میان می آید. علی علیه السلام در این زمینه تا آنجا پیش رفته است که این آیه شریفه تا ابد مدال افتخار آن حضرت است: «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغآءَ مَرضاتِ اللّه...»5 از میان مردم کسی است که برای کسب رضایت خداوند، از جان خویش می گذرد.

خود حضرت چنین می فرماید: «... در جاهایی که شجاعان باز می ماندند، با جانم پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را یاری می نمودم.»6

حضرت به جایی رسید که قبل از آنکه فرزندش، «ثاراللّه» باشد، ایشان به این فضیلت و برتری دست یافت.

2. ایثار مال
خداوند متعال در معرّفی امیرمؤمنان علیه السلام ویژگی خاصّی را بیان می فرماید که در باره کسی سابقه نداشت و آن، عبادت (نماز)، انفاق و ایثار مال در حال رکوع است.7ده ای پس از نزول آیه شریفه در شأن حضرت، سعی نمودند با کار مشابهی، افکار عمومی را متوجّه خویش سازند؛ ولی غافل از اینکه عمل ریاکارانه و به دور از اخلاص، سرابی بیش نیست.

همچنین روایت شده که امیرمؤمنان علیه السلام تنها چهار درهم داشت؛ درهمی را در شب، درهمی را در روز، درهمی را در نهان و درهمی را در آشکار صدقه داد.8 که این آیه نازل شد:

«اَلّذین یُنفقون اموالهم باللیل و النّهار سرّاً و علانیةً فلهم اجرهم عند ربّهم و لاخوفٌ علیهم و لاهم یحزنون»9.

این خصلت نیک برای اهل بیت عصمت امری عادی است. قرآن کریم از اهل بیت عصمت؛ یعنی حضرت امیرالمؤمنین و سیدة النساء العالمین و سیّدا شباب اهل الجنّة علیهم السلام و خادمه ایشان (فضّه) به عنوان ابرار یاد فرموده و ماجرای انفاق و برگزیدن دیگران بر خودشان را بیان می فرماید.10

به راستی چه کسی می تواند الگوی «برّ و نیکی» باشد جز اهل بیت؟ و چه کسی توان ایثار خالصانه را در این حدّ دارد؟

حال اگر جامعه اسلامی ما، که مدّعی پیروی از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است (همان گونه که بارها ایثارگری خویش را به اثبات رسانده)، این راه را یگانه راه سعادت دنیوی و اخروی خویش می داند، دیگر چه نیازی است تا برای تشویق مردم به انفاق و ایثار و برگزیدن دیگران بر خویش، به راه های کاذب ـ و در بعضی موارد خلاف شرع ـ روی آورد که نه تنها اخلاص در عمل وجود ندارد؛ بلکه همین انفاق هم به جنبه شخصی تبدیل می گردد! این، نه تنها انفاق نیست؛ بلکه راهی برای کسب منافع شخصی است!

3. جهاد و شجاعت بی نظیر
خداوند متعال می فرماید: «آیا رتبه و امتیاز آب دادن به حجّاج و تعمیر مسجدالحرام را همچون کسی قرار دادید که به خداوند و روز قیامت ایمان آورده و در راه خداوند جهاد کرده است؟ نزد خداوند یکسان نیستند.»11 روایات متعدّدی نقل شده است که این آیه در شأن علی بن ابیطالب علیه السلام نازل گشته است.12

آن حضرت در خطبه «قاصعه» چنین می فرماید: «من در نوجوانی، بزرگان و شجاعان عرب را به خاک افکندم.» حضرت بارها قسم یاد کرده اند که از مرگ و شهادت در راه خداوند نهراسیده؛ بلکه مشتاق آن است. این مطلب ایشان با جمله فزت و ربّ الکعبة در آن لحظات حسّاس و مهیبِ ضربت خوردن، به اثبات رسیده است.

امیرمؤمنان علیه السلام درباره قدرت فوق العاده خویش می فرماید: «واللّه درِ قلعه خیبر را با نیروی جسمانی نکندم؛ بلکه با نیروی الهی ازجا در آوردم.»

یک نکته مهم
امام راحل قدس سره می فرماید:

«... من گاهی فکر می کردم که حضرت امیر و همین طور در بین انبیا هم همین طور، در بین ائمه هم همین طور، گاهی از خودشان تعریف می کنند. این چیه؟ این مبدأش همانی است که خدای تبارک و تعالی به آدم گفت. وادارش کرد به این که آن اسمائی را که خدا به او تعلیم کرده است، امر بهش کرد که باید بگویی. اگر این امر را نکرده بود، آدم نمی گفت.

اینها مأمورند که چون مقام، مقام بزرگی است، به مردم معرفی کنند این مقام را، برای تبعیت مردم، نه برای اینکه می خواهند خودشان را چه بکنند. حضرت امیر که در بسیاری از جاها از خودش تعریف می کند... او مأمور است این را بگوید. بهش هم سخت است این...»13

ارزش به آن است که در قلب علی بن ابیطالب علیه السلام چه می گذشته است و مرتبه اخلاص او چه اندازه بوده است!؟ آن مرتبه اخلاص است که یک ضربت را عبادت ثقلین، عبادت جنّ و انس، مقابل کرده است.

درباره عظمت جهاد مخلصانه و شجاعت مولای مؤمنان، روایاتی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده است که از آن جمله است:

«لمبارزة علیّ بن ابیطالب علیه السلام لعمرو بن عبدودّ یوم الخندق افضل من عبادة امّتی الی یوم القیامة14؛ هر آینه مبارزه علی بن ابیطالب با عمرو بن عبدود در روز خندق، از عبادت امت من تا روز قیامت، برتری دارد.»

امام نکته سنج مان قدس سره می فرماید:

«شمشیر علی بن ابیطالب علیه السلام و فرود آوردن شمشیر، و به دشمن آن شمشیر را ضربه زدن و او را کشتن، این امری است که در همه جا واقع می شود و بسیاری از اشخاص این اعمال را کرده اند و می کنند. ارزش به اینها نیست؛ ارزش به آن است که در قلب علی بن ابیطالب علیه السلام چه می گذشته است و مرتبه اخلاص او چه اندازه بوده است!؟ آن مرتبه اخلاص است که یک ضربت را عبادت ثقلین، عبادت جنّ و انس، مقابل کرده است.»15

آری! ملکوتیان هم به عظمت وجودی و شجاعت و بی باکی آن حضرت اعتراف دارند، به طوری که طبق روایتی از امام صادق علیه السلام ملکی در روز بدر (احد) از آسمان ندا سرداد: لاسیف الاّ ذوالفقار و لافَتی الاّ علیّ16

لا فتی الاّ علی، لاسیف الاّ ذوالفقار18
«مفتقر» گر می کند بایک زبان مدحت گریمی کند روح الأمین با صد نوا مدح و ثنا17
گوش جان بگشا و بشنو از امینِ کردگار
در این قسمت به نمونه ای از رفتار امام علیه السلام در جهاد می پردازیم:

روش آن حضرت در جهاد و نبرد با دشمنان، همچون رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم بود. چه در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و چه بعد از رحلت آن حضرت، روش برخوردشان با دشمنان بر اساس نصیحت دلسوزانه و صبر و بردباری و حتی دعا برای هدایت شدن گمراهان بود. حضرت در صح*نه های جنگ با آنکه شجاعت و دلاوری بی نظیری داشت و هرگز پشت به دشمن نکرد، اخلاص همراه با جوانمردی و غیرتش نیز زبانزد دوست و دشمن بود. یکی از این نمونه ها در جریانی است که حضرت در جنگ خندق با عمرو بن عبدود رو به رو شد و بعد از چیرگی بر عمرو، او بر صورت مبارک حضرت آب د*ه*ان انداخت. آن حضرت از روی س*ی*نه او برخاست و چندم قدم دور شد و دوباره برگشت و سر از تن آن دشمن خدا جدا کرد. زرهی گران قیمت و بی نظیر بر تن عمرو بود و انتظار همه این بود که آن حضرت زره را به عنوان غنیمت از تن عمرو، به در آورد؛ ولی ایشان بدون برداشتن غنیمتی، از کنار جسد عمرو عبور کرد و به لشکرگاه مسلمانان بازگشت.

وقتی به خواهر عمرو ماجرای کشته شدن وی به دست امیرمؤمنان را گفتند، گفت: هرگز برای برادرم گریه نخواهم کرد؛ زیرا خوشحالم و افتخار می کنم که قاتلش یک جوانمردِ شجاع است که حتی از زرهش چشم پوشی کرد!19

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

hasti

مدیر بازنشسته دین و مذهب
مقامدار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-24
نوشته‌ها
1,992
لایک‌ها
2,969
امتیازها
93
سن
27
کیف پول من
458
Points
7
سفارش حضرت در مورد جهاد
علی علیه السلام در دوران حکومت خود نیز روش های انسانی را به کارگرفت. حضرت در جنگ جمل، صفّین و نهروان هرگز در شروع جنگ، پیشقدم نشد، بلکه به نصیحت و خیرخواهی گمراهان پرداخت. حتّی وقتی آن حضرت آگاهی یافت که عدّه ای از یاران ایشان قبل از جنگ به اهل شام دشنام می دهند، آنها را نهی کرد و فرمود:

«بهتر آن است که به جای دشنام، بگویید: خدایا! خون ما و آنها را حفظ کن و بین ما و آنان صلح بر قرار فرما و آنها را از گمراهیشان به هدایت آور تا آنان که حقّ را نمی شناسند، بشناسند و دست از دشمنی و گمراهی بردارند.»20

دلسوزی و جوانمردی حضرت باعث کوتاهی در دفاع از دین اسلام و جهاد در راه خداوند نشد؛ بلکه فرمود: «تا وقتی دشمن (لشکریان معاویه) با شما جنگ را آغاز نکرده، شما به جنگ و کشتار آنان برنخیزید.»21

حضرت به فرزند ارشد خود، امام حسن مجتبی علیه السلام می فرماید: «تو هرگز کسی را به مبارزه دعوت نکن؛ ولی اگر به مبارزه دعوت شدی، اجابت کن؛ چرا که دعوت کننده به جنگ، سرکش است و انسان سرکش، مغلوب می گردد.»22

امیرمؤمنان علیه السلام هنگام مبارزه، همچون رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم درباره ضعیفان، زنان و کودکان و حتّی اموال مردم سفارش می فرمود که به آنها تعرّضی نشود. ماجرای صفین هم نمونه ای از همین جوانمردی هاست. معاویه دستور داد اطراف چاه های آب را به محاصره در آورند. تشنگی بر یاران امیرمؤمنان علیه السلام فشار آورد و با فرمان آن بزرگوار، یاران آن حضرت حمله نموده و چاه ها را از تصرّف شامیان جفاکار و سنگدل در آوردند. ولی امام در مقابل درخواست یاران خویش برای مقابله به مثل، فرمود: «واللّه! رفتار آنها را انجام نمی دهم.» و سپس فرمان داد تا برای آب برداشتن لشکر معاویه، راهی باز کنند.

حتی در ماجرای صلح تحمیلی، وقتی به آن حضرت پیشنهاد شکستن عهدنامه و ادامه جنگ شد، نپذیرفت. حضرت همیشه به حفظ پیمان سفارش می کرد؛ اگرچه یاران خود را به هنگام صلح از نیرنگ دشمن برحذر داشته و آنها را به هوشیاری سفارش می فرمود.

رحم و شفقت امام تا بدان حدّ است که به هنگام شهادت، درباره قاتل خویش ـ که شقی ترین انسان ها است ـ سفارش می فرماید: «اگر از این ضربه جان باختم، تنها یک ضربه به او بزنید و هرگز او را مثله نکنید.»

به جز از علی که گوید به پسر که قاتل منچو اسیر توست اکنون، به اسیر کن مدارا
و حقیقت آن است که کسی جز معصوم توان بیان فضایل آن حضرت را ندارد، چه رسد به درک آن فضایل و واقعیات. اما آیا این عُذر، می تواند مجوّز باشد تا به کندوکاوِ هرچند کم و ناقص، در حدّ توان خویش، نپردازیم؟

متأسّفانه جای سیره مولا در جامعه اسلامی و علوی خالی است. و ایشان را حتی به عنوان الگوی واقعی آن طور که هست نه، شناخته ایم و نه، معرّفی کرده ایم! بی جهت نیست که سلاله پاک آن حضرت؛ یعنی امام راحل قدس سره می فرماید:

«حضرت امیر ـ سلام اللّه علیه ـ حقیقتاً مظلوم است و مظلوم بوده است! حتی در بین شیعیان هم مظلوم بوده است! وقتی می خواهند تعریف کنند از حضرت امیر، تعریف می کنند به چیزهایی که برخلاف واقع است و توهین به حضرت است...»23

تا چه رسد به اینکه برخی به واسطه جهل و نفهمی، افراد دیگری را که ضدّ دین و معنویت و گاهی شخصیتی خیالی و غیر واقعی اند، به عنوان الگوهای قهرمانی مطرح ساخته و از آنان ترویج می کنند!

چه نسبت است با هما، بهائم و وحوش را؟به بی خرد مکن قرین، صاحب عقل وهوش را24
4. خُلق نیکو
در ر*اب*طه با اخلاق شایسته و اعجاب انگیز آن امام هدی علیه السلام که دوست و دشمن بدان اعتراف دارند، علاوه بر آیات الهی، روایات و شواهد فراوانی وجود دارد.

به اتّفاق مفسّران شیعه و سنّی، خداوند متعال «آیه تطهیر» را در حقّ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم ،علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام نازل فرموده و آنها را از هر آلودگی و پلیدی روحی و اخلاقی دور ساخته است.25

علاوه بر این، آیاتی در قرآن کریم بر صفات و اخلاق نیک و فضایل روحی و معنوی امام علیه السلام دلالت دارد؛ همچون آیه آخر سوره فتح که می فرماید: «... و کسانی که همراه و یار رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم هستند، بر دشمنان سخت گیر بوده و با یکدیگر مشفق و مهربانند...»

حال چه کسی از مولا به «نبیّ رحمت» نزدیک تر و یار و صمیمی تر است؟ آن شخصیتی که در قرآن به عنوان «نفس پیامبر»مطرح شده است.

امام علیه السلام در خطبه «قاصعه» می فرماید:

«... از زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از شیر خوارگی گرفته شد، خداوند بزرگ ترین فرشته از فرشتگانش را نزد او فرستاد تا شب و روز آن حضرت را به طریقه کرامت ها و نیکی های اخلاقِ عالَم روان سازد. و من از کودکی به دنبال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم حرکت کرده و ایشان هر روز نکته و نشانه ای را از اخلاق نیکشان برایم آشکار ساخته و مرا به پیروی از خودشان امر می فرمود.»

آن اسوه بشریت به هنگام حضور در شورای خلافت می فرماید:

«هیچ کس در دعوت به حقّ و صله رحم و پیوند خویشاوندی و احسان و کرم، بر من پیشی نگرفته است...»

حضرت در جای دیگر می فرماید: «... من با گفتار و کردارم نیکی ها را برایتان گستراندم و اخلاق پسندیده و انسانی را به واسطه خودم به شما نشان دادم. پس در آنچه چشم ژرفای آن را نمی بیند، نظر ندهید و فکرتان را در آن جَوَلان ندهید.»26

نمونه هایی از رفتار قدسی و آسمانی امام علیه السلام را در داستان های زیر می خوانیم:

الف) برخورد با مردم مستضعف
شبی آن حضرت به زن مسکینی که کودکانی گرسنه داشت، برخورد کرد. کودکان آن زن از گرسنگی گریه می کردند. زن دیگی را که فقط آب در آن بود، بر آتش نهاده بود تا کودکان خیال کنند مادر برایشان غذا می پزد. زن آنقدر با آنها بازی کرد تا به خواب رفتند.

آن فریادرس گرفتاران، به همراه قنبر به منزل آمد و ظرفی از خرما و آرد و مقداری دنبه و برنج و تعدادی نان بردوش مبارک نهاد. قنبر خواست آن را حمل کند؛ ولی حضرت قبول نکرد. آن وجود مبارک وقتی به درب منزل زن فقیر رسید، اجازه خواست و وارد شد. آنگاه مقداری برنج و دنبه در دیگ ریخت و پس از پخته شدن، آن را نزد کودکان آورد و به آنها فرمود تا بخورند. پس از آنکه کودکان سیر شدند، در اتاق چون برّه ای حرکت کرد و صدا درآورد و در این هنگام، کودکان شروع به خندیدن نمودند.

وقتی از منزل آن زن بیرون آمد، قنبر عرض کرد: ای مولای من! امشب چیز عجیبی دیدم. علت برداشتن توشه را دانستم که برای ثواب بردن بود؛ اما راز بر روی دست و پا حرکت کردن و صدا در آوردن را، نفهمیدم برای چه بود؟!

وصیّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «ای قنبر! نزد کودکان رسیدم؛ در حالی که از شدّت گرسنگی گریه می کردند. پس دوست داشتم از نزدشان بروم در حالی که با شکم سیر می خندند و هیچ راهی جز آنچه انجام دادم، برای آن نیافتم!»27

ب) معاشرت با یاران و همنشینان
از ضرار بن ضمرة نقل شده که: بعد از شهادت حضرت امیرمؤمنان علیه السلام نزد معاویه رسیدم. معاویه گفت: از علی برایم بگو!

گفتم: معافم بدار.

گفت: باید از او بگویی.

گفتم: حال که ناچارم، پس به خدا قسم! آن حضرت دارای روح دست نایافتنی و توانایی های استوار و گفتار حق و حکم عادلانه و... بود. در میان ما همچون یکی از ما بود و جوابمان را می داد و تقاضایمان را انجام می داد. به خدا قسم! با آنکه ایشان همدم ما بود؛ ولی ما به خاطر شکوهشان توانِ تکلّم با ایشان را نداشتیم. اهل دین را بزرگ داشته و با مستمندان همدم می شدند...

در این هنگام، معاویه گریست و گفت: خداوند، ابوالحسن را رحمت کند. به خدا قسم! او این چنین بود.28

آری! حتی سرسخت ترین دشمنان امام الصّالحین، در مقابل عظمت روحی و کمالات و اخلاق کریمه آن حضرت، ناخواسته سر تعظیم فرود می آوردند.

معاویه به قیس بن سعد گفت: خدا ابوالحسن را رحمت کند که بسیار خندان و خوش طبع بود.

قیس گفت: آری، چنین بود و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نیز با اصحاب، خوش طبعی می نمود و خندان بود. ای معاویه! تو به ظاهر چنین وانمود می کنی که آن حضرت را مدح و ثنا می گویی؛ ولی قصد مذمّت آن جناب را داشتی. واللّه! آن جناب با آن خندانی و شکفتگی، هیبت و شکوهش از همه بیشتر بود و آن، هیبتِ تقوای آن سرور بود، نه مثل هیبتی که اراذل و اوباش شام از تو دارند!

این نوع اظهار نظرها، بارها از سوی ارادتمندان امام علی علیه السلام در مرکز حکومت بنی امیّه اعلام شده است و در هر بار نیز معاویه رسوا گشته، در حالی که قصد وی خودنمایی و تحقیر بهترین شاگرد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بوده است.

شیخ مفید در کتاب الارشاد می گوید: از شعبی (یکی از علمای اهل سنّت) نقل شده: از خطیبان بنی امیه می شنیدم که بر منبرهایشان امیرمؤمنان علی بن ابیطالب علیه السلام را دشنام می دهند؛ ولی گویا بازوی آن حضرت را گرفته و به آسمان می برند. از آنها می شنیدم که بر روی منبرهایشان گذشتگان خود را ستایش می کنند؛ ولی گویا پرده از روی مرداری بر می دارند

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

hasti

مدیر بازنشسته دین و مذهب
مقامدار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-24
نوشته‌ها
1,992
لایک‌ها
2,969
امتیازها
93
سن
27
کیف پول من
458
Points
7
ج) برخورد با خانواده
انسان های عادّی و معمولی در محیط خانه و خانواده، رفتار و عکس العمل های متفاوتی با محیط اجتماعی و بیرون از منزل دارند. اما انسان های والامقام، بر اساس ملکات فاضله نفسانی خویش و آن گونه که مورد پسند و رضایت معبود است، عمل می نمایند.

طبق روایات و شواهد گوناگون، زندگانی حضرت امیرمؤمنان علیه السلام با حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام با ارزش ترین دوران زندگانی مشترک آن دو موجود الهی بوده است و طرفین از خود ایثار، فداکاری و گذشت فراوان نشان داده اند.

همین بس که مولایمان امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید:

«به خداوند سوگند! هرگز حضرت فاطمه علیهاالسلام را به غضب در نیاوردم و او را مجبور به کاری که مایل نبود، ننمودم تا آنکه به جوار خداوند عزّوجلّ رفت. و هرگز حضرت فاطمه علیهاالسلام مرا به غضب در نیاورد و هرگز از امر من سرپیچی نکرد. و وقتی به او نگاه می کردم، تمام غم و اندوه هایم برطرف می شد.»

در برخی روایات آمده است: کار بیرون از منزل، مربوط به امیرمؤمنان علیه السلام و امور خانه بر عهده حضرت فاطمه علیهاالسلام بود.

امیرمؤمنان علیه السلام هیزم می آورد و از چاه آب می کشید و منزل را جاروب می کرد و حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام آرد را خمیر کرده، نان می پخت.29

این زندگانی، نمونه و بی همتاست. در روایات آمده است: اگر خدای تبارک و تعالی امیرمؤمنان را نمی آفرید، برای حضرت فاطمه همتایِ لایق و شایسته بر روی زمین وجود نداشت.30

امّا تربیت فرزندان در دامن پرمهر حضرت زهرا و علی علیهماالسلام ثمره اش در دشت کربلا و در مدینه منوّره ظاهر گشت که فرزندانی والا مقام در جهان درخشیدند و همچنان نور افشانی می کنند.

به جز از علی که آرد، پسری ابوالعجائبکه عَلَم کند به عالَم، شهدای کربلا را
و هان! روانشناسان، جامعه شناسان و متخصّصان علوم تربیتی، هرچه یافته اند اگر با معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام همآهنگ باشد، قابل اجراست و اگر از مکاتب مادّی و الحادی الهام گرفته، جز ظلمت و تباهی، عاقبتی ندارد.

و در آخر، همراه با سروده شاعر قرن یازدهم، طالب آملی، به درگاه منوّر و ملکوتی مولا می رویم:

خاکِ صحرای نجف را ز افتخاربر سر کُحْلِ صفاهان می زنم
... طالبم، لیک از صفای اعتقاددر ولایش دم ز سلمان می زنم
... آهوی آواره ام، فالِ وطندر پناهِ شیر یزدان می زنم
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

hasti

مدیر بازنشسته دین و مذهب
مقامدار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-24
نوشته‌ها
1,992
لایک‌ها
2,969
امتیازها
93
سن
27
کیف پول من
458
Points
7
آداب و شرایط دوستی در سیره امام علی علیه السلام

مرد یهودی او را نمی شناخت و نمی دانست که او امیرالمؤمنین (علیه السلام) است اما چون راهشان یکی بود با او همراه شد و با هم به راه خود ادامه دادند و در بین راه به گفت و گو پرداختند تا این که به یک دو راهی رسیدند که یکی راه به کوفه و دیگری به حومه آن می رفت. آن گونه که سروده اند:دوست آن باشد که گیرد دست دوستدر پریشان حالی و درماندگییکی از آداب دوستی این است که وقتی کسی بیمار می شود و نیاز به توجه عاطفی بیشتری دارد دوستان به عیادتش بروند. حارث چشمان خود را گشود و دید مولایش امیرالمؤمنین(علیه السلام) در کنار بستر او نشسته است. حارث که دیگر از دنیا بریده بود پرسید: «مقاسمه چیست؟» امام فرمود: «مقاسمه، تقسیم کردن مردم با آتش است. سپس دست حارث را در دست خود گرفت و فشرد و گفت: «روزی همین طور که دست تو را گرفته ام پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) نیز دست مرا گرفته بود.
دوستی نیز مانند دیگر مفاهیم اخلاقی دارای ضوابط، شرایط و آداب خاصی است. چه این که دوستی تنها مسئله ایی دنیایی برای پر کردن اوقات فراغت نیست و همان گونه که گذشت در روز رستاخیز از دوستی ها و همنشینی ها نیز سؤال می شود.

1- رعایت صداقت در دوستی

راستگویی امر مهمی در دوستی با افراد است چرا که سبب ارتقاء روحیه صداقت در فردمی شود. نوشته اند: مردی بسیار به امام مجتبی (علیه السلام) علاقه مند بود. خدمتامام آمد و از او خواست که دوست و همنشین او باشد. امام مجتبی با چهره ای گشاده بهاو تبسم نمود و پاسخ مثبت داد و فرمود: «من تو را به دوستیِ خود بر می گزینم اماچند شرط دارد که باید در دوستی با من رعایت نمایی». مرد گفت: «هر چه باشدمی پذیرم». امام فرمود: «اگر می خواهی با من دوست باشی نباید مرا مدح نمایی زیرا منخود را بهتر از تو می شناسم؛ مبادا به من دروغ بگویی زیرا دروغ را ارزش و اعتبارینیست؛ و مبادا نزد من از کسی غیبت نمایی». مرد اندکی سکوت کرد و چون آن شرایط را درخود نمی دید به امام گفت: «ای فرزند رسول خدا! به من اجازه بده تا باز گردم». امامبا لبخندی فرمود: «اگر این گونه می خواهی اشکالی ندارد.»[1]

2- احترام به دوست

رعایت احترام، از دیگر آداب و شرایط دوستی است. چرا که افراد، در نتیجه دوستی، نسبت به همدیگر حقوقی پیدا می کنند که باید به این حقوق احترام بگذارند. گذشته از آن، از جمله وظایفی که مسلمان دارد حفظ احترام دیگران است و چه بسا که تغییر رویه ها و اصلاحات رفتاری، به همین طریق اجرا می شود زیرا احترام، سبب هدایت دیگران می شود. امام علی (علیه السلام) روزی در بازگشت از سفر، آرام آرام به کوفه نزدیک می شد و از سفر دور خود به سوی خانه برمی گشت. اما هنوز راه زیادی تا کوفه مانده بود. در بین راه، مردی یهودی را دید که او نیز به سوی کوفه حرکت می کرد اما مقصد او اطراف و حومه کوفه بود. مرد یهودی او را نمی شناخت و نمی دانست که او امیرالمؤمنین (علیه السلام) است اما چون راهشان یکی بود با او همراه شد و با هم به راه خود ادامه دادند و در بین راه به گفت و گو پرداختند تا این که به یک دو راهی رسیدند که یکی راه به کوفه و دیگری به حومه آن می رفت. امام به جای این که راه کوفه را انتخاب نماید راه دیگر را برگزید و همچنان مرد یهودی را همراهی کرد. مرد یهودی که می دانست او می خواهد به کوفه برود از او پرسید: «مگر نگفتی که می خواهی به کوفه بروی؟» امام پاسخ داد: «آری، گفتم». مرد یهودی با تعجب پرسید: «تو که راه کوفه را می دانی پس چرا با من می آیی؟» امام فرمود: «ما در این مسیر با هم دوست شدیم و این کار برای نیکو پایان دادن به این هم سفری است چرا که انسان برای احترام، رفیق راهش را، هنگام جدایی، چند قدمی دنبال می کند و او را بدرقه می نماید. این دستور پیامبر ماست». مرد یهودی پرسید: «آیا پیامبر شما به راستی این چنین دستور داده است؟» امام فرمود: «آری» مرد یهودی به خاطر این اخلاق نیکو و رفتار پسندیده مسلمان شد.[2]

3- تداوم دوستی در سختی ها

از دیگر وظایف و آداب دوستی، تداوم بخشیدن به آن در گرفتاری ها است. آن گونه که سروده اند:

دوست آن باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی

یکی از آداب دوستی این است که وقتی کسی بیمار می شود و نیاز به توجه عاطفی بیشتری دارد دوستان به عیادتش بروند. امیرالمؤمنین(علیه السلام) وقتی شنید دوستش «حارث هَمدانی» بیمار است و در بستر مرگ افتاده تصمیم گرفت به عیادت او برود. وارد خانه شد و کنار بالین حارث نشست. حارث چشمان خود را گشود و دید مولایش امیرالمؤمنین(علیه السلام) در کنار بستر او نشسته است. امام با او احوال پرسی کرد و برای خشنودی او گفت: «ای حارث! من به تو بشارت می دهم که تو در وقت مرگ و هنگام عبور از پل صراط و در کنار حوض کوثر و در موقع «مُقاسمه» مرا می بینی». حارث که دیگر از دنیا بریده بود پرسید: «مقاسمه چیست؟» امام فرمود: «مقاسمه، تقسیم کردن مردم با آتش است. روز قیامت، من با آتشِ جهنم، مردم را تقسیم می کنم. من به آتش می گویم: ای آتش! این دوست من است او را رها کن و این دشمن است او را بسوزان». سپس دست حارث را در دست خود گرفت و فشرد و گفت: «روزی همین طور که دست تو را گرفته ام پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) نیز دست مرا گرفته بود. من از کارشکنی و دشمنی قریش به او شکایت کردم و او به من فرمود: هنگامی که قیامت برپا می شود من ریسمان خدا را می گیرم و تو ای علی! دامن مرا می گیری و شیعیان دامن تو را می گیرند». سپس سه بار به حارث فرمود: «ای حارث! در آن دنیا هر کس با آن کسی که دوست است خواهد بود و او را همراهی خواهد کرد». حارث که بسیار دوستدار امام بود از این جمله خوشحال شد و برای لحظه ای حالش بهبود یافت و نشست و گفت: «بعد از این هیچ باکی ندارم که من به سوی مرگ روم یا او به سوی من آید.» و اندکی بعد از دنیا رفت.[3]
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا