• خرید مجموعه داستان های درماندگان ژانر تراژدی و اجتماعی به قلم احمد آذربخش برای خرید کلیک کنید
  • دیو، دیو است؛ انسان، انسان. هاله‌های خاکستری از میان می‌روند؛ این‌جا یا فرشته‌ای و یا شیطان. رمان دیوهای بیگانه اثر آیناز تابش کلیک کنید
  • رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید

متفرقه سیره حضرت علی(ع)

  • نویسنده موضوع hasti
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 38
  • بازدیدها 975
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

hasti

مدیر بازنشسته دین و مذهب
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-24
نوشته‌ها
1,992
لایک‌ها
2,951
امتیازها
93
سن
27
کیف پول من
469
Points
7
ج) سفارش به «جهاد با نفس»


تبعیت از خواسته های دل، سرّ تمامی مفاسد و آلودگی هاست و از همین روست که امیرالمؤمنین(علیه السلام) به منظور دستیابی به اصلاحات اخلاقی جامعه، همگی را به مبارزه با نفس فرا می خوانده و به آن تأکید می ورزد:

«آگاه باشید! هیچ طاعتی نیست جز این که طبع انسان از انجام آن ناراحت است و هیچ کدام از گناهان و معاصی یافت نمی شود، جز این که با تمایلات و غرائز حیوانی انسان سازگار است! بنابراین رحمت خداوند بر کسی باد که از شهواتش خودداری کند و هوس های سرکش نفس را ریشه کن سازد؛ زیرا مشکل ترین کار جلوگیری از همین نفس سرکش است که همیشه میل به معصیت و گناه دارد.»9

«انسان باید نفس سرکش را زمام کند و افسار آن را در اختیار گیرد و آن را از طغیان نگاه دارد و از همین راه او را از نافرمانی به اطاعت خداوند بکشاند.»10

امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در عهد نامه خود به مالک اشتر او را چنین توصیه می نمایند:

«... و نیز به او فرمان می دهد که خواسته های نابجای خود را در هم شکند. و به هنگام وسوسه های نفس، خویشتن داری را پیش گیرد؛ زیرا که «نفس اماره» همواره انسان را به بدی وادار می کند، مگر آن که رحمت الهی شامل حال او شود.»11



د) نهی از دنیا زدگی


امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در طول دوران حکومت خود، به مبارزه با «دنیا زدگی» و «رفاه طلبی» که مسلمانان بدان دچار شده بودند، پرداخت و با بیان جایگاه واقعی دنیا، آنان را به زهد و دوری از دنیا و توجه به آخرت ترغیب می نمود؛ چرا که ریشه تمامی مفاسد و گناهان حب دنیاست. در اینجا از میان انبوه کلمات گهربار آن حضرت، تنها به ذکر قسمت هایی از یک خطبه طولانی آن امام که در آن واقعیت «دنیا» را بیان نموده اند، اکتفا می کنیم:

«اما بعد شما را از دنیا بر حذر می دارم؛ زیرا دنیا ظاهرش شیرین و با طراوت است. در لابلای شهوات قرار گرفته و به خاطر نقد بودنش جلب توجه می کند، با این که مواهب آن کم و ناچیز است، دل ها را به خود می کشاند، آرزوهای دنیا پرستان را در خود جمع کرده و خود را بدان آراسته، زیور غرور را به خود پوشیده است، شادمانی و نعمت آن پایدار نیست، از دردها و مشکلات آن ایمن نتوان بود، سخت مغرور کننده و زیانبار است، متغییر است و زوال پذیر، فناپذیر و نابودشدنی است؛ پیوسته کسان را می خورد و هلاک می کند، آن گاه که به حد اعلا برسد و به آرزوی دنیا پرستان جامه عمل بپوشاند و از آن راضی گردند، بیش از آن چه در قرآن ذکر شده، نخواهد بود که:

"زندگی همچون آبی می ماند که از آسمان فرو می فرستیم و به وسیله آن گیاهان فراوان و سر به هم داده و درهم پیچیده به وجود می آید. چیزی نمی گذرد که خشک می شوند و بادها آن ها را پراکنده می سازند و خداوند بر همه چیز قادر است."12»



ه) سفارش به «یاد مرگ»


یاد مرگ در نگاه شخص موحد حرکت زا و نیرو آفرین می باشد. سفارش ها و تذکرهای فراوان و دائمی امیرالمؤمنین(علیه السلام) در مورد یاد مرگ و روز قیامت از همین روست:

«آگاه باشید! که فاصله نگاه های مرگ به شما کوتاه و نزدیک است. و گویا مرگ چنگال هایش را در جان شما فرو برده، کردارهای بد، مشکلات زندگی و کژی ها و ناروایی ها (شما را غافلگیر ساخته مرگ را از شما پنهان داشته اند)، بنابراین علائق و وابستگی های دنیا را از خویش کم کنید و کمر خویش را با توشه تقوا محکم ببندید.»13

امام(علیه السلام) در کلامی دیگر می فرمایند:

«... مرگ، از بین برنده لذات شماست و مکدر کننده تمایلات و فاصله افکن میان شما و اهدافتان، دیدار کننده ای است دوست نداشتنی! پس با جدّیت و کوشش (به انجام اعمال نیک) بپردازید، برای این سفر مهیا و آماده شوید و زاد و توشه از این منزل، فراوان برگیرید؛ دنیا شما را مغرور نسازد... از زرق و برق دنیا بر حذر باشید که غدار است و مکار... .»14



و) سفارش به «توبه»


«توبه» نقش تربیتی بسیاری در جامعه اسلامی دارد و راه اصلاح افراد و جامعه را هموار می سازد و همیشه مورد توجه مصلحان واقعی بوده است. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در این باره خطاب به یاران خود می فرمایند:

«حال که در متن زندگی و حیات هستید، به عمل بپردازید، پرونده ها باز؛ بساط توبه گسترده، فراریان از اطاعت خدا به سوی آن خوانده می شوند، بدکاران امید بازگشت و پاک شدن دارند، پیش از آن که چراغ عمل خاموش گردد، مهلت قطع شود، اجل پایان گیرد و در توبه بسته شود و فرشتگان به آسمان روند (سخت بکوشید و فرصت را غنیمت بشمرید).»15

امام(علیه السلام) در کلامی دیگر می فرمایند:

«تعجب می کنم از کسی که نومید می شود، در حالی که استغفار با اوست.»16

امام باقر(علیه السلام) از جدش امیرالمؤمنین(علیه السلام) چنین نقل می کند که فرمود:

«در روی زمین دو امان و وسیله نجات از عذاب الهی بود که یکی از آن ها برداشته شد. دومی را دریابید و به آن چنگ زنید. اما امانی که برداشته شد، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بود. و امانی که باقی مانده، استغفار است. خداوند تعالی می فرماید:"خداوند آن ها را عذاب نمی کند تا تو در میانشان هستی و خداوند آن ها را هرگز عذاب نمی کند در حالی که استغفار می کنند."
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

hasti

مدیر بازنشسته دین و مذهب
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-24
نوشته‌ها
1,992
لایک‌ها
2,951
امتیازها
93
سن
27
کیف پول من
469
Points
7
مصلحت اندیشی و تکلیف‎محوری در اندیشه و سیره امام علی(ع)

به طور مثال، آیا اجرای حکم قصاص در شرایط کنونی، به مصلحت اسلام و کشور است؟ در هنگام تزاحم احکام بخصوص در مسائل اجتماعی، ترجیح یک امر بر دیگری اغلب مشکل است. منظور ما از مصلحت در این تحقیق، آن نوع مصلحتی است که پایة حکم و احکام حکومتی قرار می‎گیرد. رابطة این نوع مصلحت با تکلیف‎محوری، عموم و خصوص مطلق است. علت اصلی این تسری ناصواب علاوه بر ناآشنایی با مبانی فقهی و حکومتی اسلام و نادیده گرفتن مصلحت، تابع ضرورت وجود مرزهای نزدیک میان مصلحت به معنای منفعت یا اصالت فایده «utility» است که جرمی بنتام و جان استوارت میل از اصحاب آن به شمار می‎روند. همچنین دربارة مصالح حکومتی و مصلحت به معنای منفعت به نحوی که تأیید شدة شرع باشد، می‎توان ‎گفت‎که ‎رابطة آنها با تکلیف‎محوری، عموم و خصوص مطلق است. از نظر امامu این دنیا و اسبابش، وسیله‎ای برای هدف برتر‎ند؛ که همانا اطاعت و بندگی خدا و عمل به تکالیف او است. امام صادقu مصلحت واقعی در این حکم را چنین بیان می‎دارند که چون امامu می‎دانستند که پس از ایشان حکومت در دست دیگران قرار می‎گیرد و اگر امروز سختگیری کنند و دستور پیگیری دهند در آینده به سود شیعیانشان نخواهد بود، بنابراین با در نظر گرفتن این جهت و در چنین شرایطی، فرمان آزادی‎ و بخشش اسرا را صادر کردند. باید به این نکته توجه کرد که مصلحت‎اندیشیها لازم است در راستای روح کلی تکلیف و در جهت حفظ اساس و اصل دین باشد.


مقدمه:
مبحث تکلیف‎محوری و مصلحت‎‎اندیشی، یکی از مباحث مهم در اندیشة سیاسی اسلام است. اهمیت این بحث به این دلیل دو چندان گردیده، که در کشورمان بعد از سالها، حکومت اسلامی برپا شده است. به همین دلیل، گاه در برخی موارد، اختلاف نظر در بعضی احکام پیدا می‎شود. به طور مثال، آیا اجرای حکم قصاص در شرایط کنونی، به مصلحت اسلام و کشور است؟ در هنگام تزاحم احکام بخصوص در مسائل اجتماعی، ترجیح یک امر بر دیگری اغلب مشکل است. این امر، باید به وسیلة فقیه آشنا به مبانی و احکام فقه صورت گیرد و اهمال و بی‎دقتی در این امر، می‎تواند ضربات جبران ناپذیری برپیکرة دین وارد آورد.
در این تحقیق مختصر، سعی برآن بوده است تا ابتدا کلیات مفهومی دو واژة: مصلحت‎اندیشی و تکلیف‎محوری، بررسی شود. بعد از آن، به خاستگاههای فقهی و عقلی مصلحت اشاره‎ای می‎شود. سپس، انواع مصلحت بررسی می‎گردد. همچنین، نگاهی گذرا به رابطة میان مصلحت‎اندیشی و تکلیف‎محوری خواهیم داشت. سپس، نمونه‎هایی از مصلحت‎اندیشی‎های امامu را ذکر کنیم. بعد از آن، جایگاه و نقش تکلیف محوری را در اندیشة امامu بررسی می‎کنیم. همچنین، نکاتی چند دربارة مصلحت و کیفیت بهره‎گیری از مصلحت را ذکر می‎نماییم. در نهایت، به یک نتیجه‎گیری کلی از مباحث مطرح شده می‎پردازیم.
الف کلیات مفهومی
تکلیف و تکلفة مصدر باب تفعیل به شمار می‎روند. به لحاظ لغوی، تکلیف به معنای مشقت و سختی و جمع آن تکالیف می‎باشد. معنای اصطلاحی که از آن مدنظر داریم، عبارت است از: «عمل به یک سلسلة دستور‎ها و قوانین که از طرف شارع مقدس وضع شده و به وسیلة پیامبران به ما ابلاغ شده، که در نتیجة عمل به آن، می‎توان به سعادت دنیا و آخرت رسید.» [2]
در مقابل تکلیف واژة مصلحت است که وزناً و قیاساً هم بر وزن منفعت می‎باشد. به لحاظ لغوی هم، واژه مصلحت به معنای منفعت، سود و بهره است. معنای اصطلاحی مورد نظر این واژه عبارت است از: «جلب منفعت و دفع ضرر، در حدودی که مقاصد شرع حفظ شود.»
مصلحت، تقسیم‎بندیهای گوناگونی دارد. به لحاظ زمانی، می‎توان مصلحت را به مصالح دائمی (ثابت) و موقت (متغیر) تقسیم کرد.
مراد از مصلحت ثابت، مصلحتی همیشگی است، که در همة زمانها ارزش آن محفوظ می‎ماند و بدان عمل می‎شود.
مصلحت متغیر، آن است که در صورت تعارض حکم سابق واخیر، به حکم اخیر عمل کنیم.
ازحیث اعتبار شارع، می‎توان مصلحت را به 3 بخش تقسیم کرد:
1.مصالح معتبره: شارع دلیل اعتبار حکم را ذکر کرده‎است؛ مثل قصاص برای حفظ نفس.
2.مصالح ملغاة: شارع به الغای آن تصریح کرده است؛ مثل ربا.
3. مصالح مسکوت عنها (مصالح مرسله): شارع نه بر الغای آن تصریح کرده و نه بر اعتبار آن.
مصالح مرسله که در فقه اهل سنت یکی از منابع استنباط و اخراج حکم است، به 3 قسمت تقسیم می‎شود:
1. ضروریه: هدف و مقصود اصلی شریعت، بر حفظ آن می‎باشد؛ مثل: دین، نفس و عقل.
2. حاجیه: براساس نیاز جامعه، حکمی جعل گردد، نه براساس ضرورت؛ مانند: احکام بیع و اجاره.
3. تحسینیه (اخلاقیات): نه در حد ضرورت و نه در حد غیرضروری است، که رعایت آن باعث کمال می‎شود.[3]
از حیث دامنه و گسترة تأثیر، می‎توان مصلحت را به مصالح فردیه و نوعیه تقسیم کرد
در تلقی شیعه، مصالح مرسله موجب کنار نهاده شدن نصوص دینی است و موجب می‎شود که عامل به آن، بر آرای شخصی خود تکیه کند و احیاناً فتوای خلاف بدهد. از دیدگاه شیعه، حکم ناشی از مصالح مرسله، به خود شارع انتصاب نمی‎یابد و حکم می‎باشد، نه فتوای کاشف از حکم شرع؛ (اگرچه مانند حکم شرعی لزوم اجرای آن محرز است) و به عنوان اختیارات ولی امر محسوب می‎شود.
منظور ما از مصلحت در این تحقیق، آن نوع مصلحتی است که پایة حکم و احکام حکومتی قرار می‎گیرد. البته، در تعریف خود حکم حکومتی هم اختلاف نظر وجود دارد. برخی حکم حکومتی را در طول احکام اولیه و ثانویه می‎دانند. برخی می‎گویند علاوه بر احکام اولیه و ثانویه، شق سومی به نام احکام حکومتی داریم. مراد از حکم حکومتی، حکمی است که فقیه یا حکومت اسلامی گاهی مصلحت تامة ملزمه یا مفسدة تامة ملزمه‎ای را تشخیص می‎دهد و براساس آن، حکمی صادر می‎کند که از نظر قرآن و روایات، همان حکم الله است. و آن مصلحتی که فقیه در نظر می‎گیرد، گاهی مانند قضیة تحریم تنباکو عنوان ثانوی است یا مثل حکم بر اول ماه ثانوی نیست و[4] همة مصالح یاد شده، در طول تکلیف محوری جا دارند.

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

hasti

مدیر بازنشسته دین و مذهب
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-24
نوشته‌ها
1,992
لایک‌ها
2,951
امتیازها
93
سن
27
کیف پول من
469
Points
7
ب خاستگاههای عقلی و فقهی مصلحت
1. مصلحت و بنای عقلا



بنای عقلا صرفاً در امور اجتماعی و غیرعبادی اهمیت دارد و الا، استحسانات و استنتاجات استقلالی آن، نمی‎تواند تغییر دهندة موضوعات و احکام عبادی باشد؛ چون در احکام عبادی، عقل توان ادراک ندارد. به عبارتی، این نوع احکام حقایق ملکوتی به شمار می‎روند، که ملاکها آن صرفاً الهی است و با عقول عامه درک نمی‎شود. حضرت رسولe و امامان u فقط در امور اجتماعی و در محدودة مصالح بشری، با مردم مشورت می‎کردند و در هیچ یک از احکام تعبدی و موضوعات عبادی مشورت با مردم صحیح شمرده نمی‎شد. از این‎رو، رابطة بنای عقلا در امور اجتماعی با تکلیف‎محوری، عموم و خصوص مطلق است[5].

2. مصلحت و عرف
منظور از عرف، چیزی است که در میان مردم متداول است، با نص شرعی مخالفتی ندارد، مصلحتی را از میان نمی‎برد و مفسده نیز به بار نمی‎آورد. عرف روش عمومی مردم که از مصلحت اندیشی سرچشمه گرفته و برای حفظ فرد یا جامعه سامان یافته باشد، در صورتی معتبر است که برخورد و تعارض با شرع نداشته باشد. رابطة این نوع عرف هم باتکلیف‎محوری، عموم وخصوص مطلق است[6].

3. مصلحت و قاعده لاضرر
پیروی از احکام و دستورهای اسلامی تا جایی لازم است، که مستلزم ضرر و زیان نباشد. در اینجا باید به این نکته اشاره کرد که در ضرر به شخص، مصلحت شخصی و فردی و در ضرر به جمع، مصلحت جمعی منظور است. نفع این قاعده، به کلیت اجتماع مسلمانان برمی‎گردد؛ به طوری که می‎توان گفت که در نهایت، برای «مصالح عمومی» در نظر گرفته شده است. در این موارد، احکام صادره از جانب شرع، براساس لاضرر جمعی ونرسیدن ضرر به جامعه انسانی است. در واقع، مصلحت نوعی لحاظ شده است، نه مصلحت فردی. به طور مثال، پرداخت زکات براساس مصلحت نوعی است، نه فردی.

4. مصلحت و اصل تقدیم اهم بر مهم (تزاحم احکام)


هرگاه دو حکم لازم‎الاتباع شرعی در یک مقام با هم جمع شوند، با هم برخورد کنند و در مقام تزاحم قرار گیرند به طوری که قدرت اعمال و انجام دادن هر دو حکم شرعی را نداشته باشیم، به حکم عقل می‎بایست امر اهم را انجام دهیم. در این باره، علاوه بر اینکه عقل و اجماع برآن صحه می‎گذارد، روایتی از پیامبرe نقل شده است که فرمودند: «اذا اجتمعت حرمتان طرحت الصغری للکبری» (هرگاه دو امر محترم در یک مورد جمع شوند، می‎بایست امر کوچکتر را برای امر بزرگتر رها کرد). اقوا بودن مصلحت در امور اجتماعی، سیاسی و حکومتی، کاری است دشوار که فقط از عهدة فقیه کارشناس بر‎می‎آید. در تزاحم مصالح نوعیه با شخصیه، مصالح نوعیه تقدم دارد. در دل این قاعده یک قاعدة عقلی دیگری به نام «دفع افسد به فاسد» یا «اصل خیر الشرین» نیز مطرح می‎شود. در تزاحم، چه در انتخاب اهم و مهم و چه در انتخاب افسد و فاسد، مکلف باید:

اولاً، حتماً به یکی از آن دو عمل کند.

ثانیاً، انجام آن یک امر، انجام ندادن دیگری را در پی دارد. پس، هیچ امکانی برای انجام هر دو حکم نیست. رابطة این نوع مصلحت با تکلیف‎محوری، عموم و خصوص مطلق است.

ب انواع مصلحت
1. مصالح واقعی

این گونه مصلحتها، در بطن کلیة احکام شریعت نهفته است، و از آنها به مصالح «نفس الامری» تعبیر می‎شود. این نوع مصالح، در مسائل عبادی فردی و شخصی بیشتر وجود دارد.

2. مصالح حکومتی
این نوع مصالح تابع ضرورت است و کاشف آن عقل به شمار می‎رود. در حکومت اسلامی، این نوع مصلحت و تشخیص ضرورت، می‎بایست با روح شریعت هماهنگ باشد. اگرچه این نوع حکم حکومتی و تشخیص موارد ضروری، به عنوان یک حکم «مستنبط» نیست، لیکن از عقل آشنای با مبانی شریعت می‎بایست صادر شود تا همواره در بستر شریعت بوده و با روح شریعت هماهنگی داشته باشد. مصلحت حکومت را یک عقل تزاحم‎شناس می‎تواند تشخیص دهد. در بسیاری از مسائل، چندین مصلحت وجود دارد که باید بهترین را انتخاب کرد. عقل تزاحم‎شناس، باید مصالح مقدر و محقق را درک کند. نه تنها صورتهای فعلی یک قضیه، بلکه عقل تزاحم‎شناس باید زوایای پنهان پیشآمدها و تبعات آینده آن را نیز کاوش کند. از این‎رو، مجتهد باید آگاه به زمان باشد. و فقط عقل شریعت‎آشنا و تزاحم‎شناس که با مذاق شارع و انگیزة او از جعل احکام اجتماعی اسلام آشناست، می‎تواند این مصالح حکومتی را تشخیص دهد[7].

3. مصالح به معنای منافع
تسری و انتقال ناصواب این نوع مصلحت به نوع قبلی (مصلحت تابع ضرورت)، باعث نتیجه‎گیریهای نامیمون، و به دور از حقیقت همچون: «عرفی شدن دین» شده است. علت اصلی این تسری ناصواب علاوه بر ناآشنایی با مبانی فقهی و حکومتی اسلام و نادیده گرفتن مصلحت، تابع ضرورت وجود مرزهای نزدیک میان مصلحت به معنای منفعت یا اصالت فایده «utility» است که جرمی بنتام و جان استوارت میل از اصحاب آن به شمار می‎روند. در این مصلحت که به معنای مفید بودن است، دیگر بحث ضرورت نیست، بلکه بحث بود و نبود است؛ به طوری که یک نوع عملیات کاوشگرانه و کارشناسانة محض است، که چه چیزی به سود جامعة بشری است و چه چیزی به سود آن نیست[8]. پرسش اصلی این است که آیا اگر عقلای عالم به این نتیجه رسیدند که امری به سود آنان است، آیا این امر حجت است؟ آیا در جامعة دینی، چنین امری پذیرفتنی است؟ در پاسخ به آن، 2 نظر وجود دارد:

پاسخ اول: رأی اغلب فقیهان این است که سود‎شناسی مردم، به خودی خود حجت نیست. از منفعتها و سودهایی که مردم از خود بروز داده‎اند، فقط منفعتها و سودهایی حجت است که یا شارع آن را امضا یا دربارة آن سکوت کرده باشد. بدیهی‎ترین نتیجة این سخن، این است که در این معنای خاص از مصلحت، فقط و فقط موارد و مصالحی که زمان شارع اتفاق افتاده و از سوی شارع تقریر شده، حجت است.

پاسخ دوم: مصلحتهایی را که عقلا از آن جهت که عاقل به شمار می‎روند، آنها را یافته‎اند، حجت و پذیرفتنی‎اند. بر

طبق این مبنا، می‎توان مصالح داخل در این محدوده را در یک جامعة دینی در نظر گرفت و برای آن، کارآمدی و کارآیی قائل شد. البته، این امر مشروط به 2 امر است:

1. شرع در این مسائل ساکت باشد؛ چرا که شرع خود رئیس العقلاء است و اگر شرع در خصوص موضوعی سخن بگوید، همان سخن حجت و ملاک است.

2. فقط در خصوص مسائل اجتماعی باشد، نه در حوزة شخصی؛ زیرا حوزة شخصی و فردیات (عبادات فردی) مناطات ملکوتی دارند و فقط شارع است که این مناطات را می‎داند و می‎شناسد. به همین دلیل، فرموده‎اند: «ان دین الله لایصاب بالعقول»[9]

در خصوص مصالح فوق و رابطة آنها با تکالیف محوری، می‎توان گفت که مصالح نفس‎الامری نسبت عموم و خصوص مطلق با تکلیف‎محوری دارند. همچنین دربارة مصالح حکومتی و مصلحت به معنای منفعت به نحوی که تأیید شدة شرع باشد، می‎توان ‎گفت‎که ‎رابطة آنها با تکلیف‎محوری، عموم و خصوص مطلق است.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

hasti

مدیر بازنشسته دین و مذهب
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-24
نوشته‌ها
1,992
لایک‌ها
2,951
امتیازها
93
سن
27
کیف پول من
469
Points
7
خلاصة روابط مصالح مطرح شده را با تکلیف‎محوری، به گونة ذیل می‎توان بیان داشت[10]:



انواع مصلحتدایرة مشمول آنرابطة آن با تکلیف‎محوری
مصالح نفس‎الامریمصالح ثابت، معتبره، ملغاة، لاضررعموم و خصوص مطلق
مصالح حکومتیعرف، بنای عقلا، مصالح متغیر، مصالح مرسلهعموم و خصوص مطلق
مصالح به معنی منافع1. منفعتی که شارع امضا یا تقریر کرده باشد.2. منفعت عقلی به شرطی که شرع ساکت باشد، و نیز در خصوص مسائل اجتماعی باشد.عموم و خصوص مطلق


ر*اب*طه میان مصلحت‎اندیشی و تکلیف‎محوری
دین، برنامه‎ای است که خداوند، خالق هستی، برای هدایت انسانها فرستاده است. این برنامه، به گونه‎ای تنظیم شده است، که متناسب با اوضاع و احوال مختلف باشد، در طول زمان کارآیی لازم را داشته باشد و گذشت زمان نتواند عامل به فراموشی سپردن آن باشد.

این برنامه که تضمین کنندة سعادت دنیوی و اخروی انسانهاست، در آن مکانیزمهایی برای تطبیق دین با اوضاع و شرایط متنوع تاریخی در نظر گرفته شده است؛ به طوری که سبب حفظ و بقای دین در طول سالها و زمانهای متمادی و طولانی خواهد شد. احکام این دین، به 2بخش: اولیه وثانویه تقسیم می‎شود. احکام اولیه، ثابت و همیشگی است ولی احکام ثانویه، در موارد عسروحرج می‎باشد. در دین، به ولی‎فقیه اجازه داده شده است تا در مقاطع حساس برای حفظ اصل دین، حکم حکومتی صادر کند. و در برخی موارد، حتی برای مدت کوتاهی، ولی‎فقیه می‎تواند برخی فروع همچون: نماز و حج را تعطیل کند. این انعطاف‎پذیری، نتیجة همان مصلحت‎اندیشی و آینده‎نگری است، که خداوند علیم و توانا در آیین آسمانی خود لحاظ کرده است. لذا، می‎توان گفت که رابطة میان تکلیف محوری و مصلحت‎اندیشی، همانا عموم و خصوص مطلق است. این مصلحت‎اندیشی، ضامن حفظ دین در شرایط گوناگون است.

بنابراین، مصلحت‎اندیشی، در طول تکلیف‎محوری است. باید توجه داشت که اصالت برتکلیف است. حضرتu با توجه به نگاهی که نسبت به دنیا دارند، در جاهای مختلف متذکر می‎شوند که دنیا محل امتحان و آزمایش است. در نظر حضرتu، دنیا فی‎ نفسه ارزشی ندارد. حداکثر، دنیا از این جهت که مزرعه آخرت است، با ارزش است حضرتu در مذمت دنیا، سخنان فراوانی دارد؛ چنانکه می‎فرمایند:[11] پس دنیا را خرد مقدار‎تر از پرکاه و خشکیدة گیاه ببینید. و از پیشینیان خود پند بگیرید قبل از آنکه پیشینیان از شما عبرت بگیرند. دنیای نکوهیده را برانید، چه اوکسانی را از خود رانده است که بیش از شما عاشق و شیفتة آن بوده‎اند.

دیدگاه حضرتu نسبت به دنیا بخوبی نشان می‎دهد که ایشان نسبت به حکومت، سیاست و دیگر اسباب دنیوی چگونه نگاه می‎کردند. از نظر امامu این دنیا و اسبابش، وسیله‎ای برای هدف برتر‎ند؛ که همانا اطاعت و بندگی خدا و عمل به تکالیف او است. امامu سیاست را وسیله‎أی برای اجرای حدود، احکام الهی و تکالیف اجتماعی دین می‎دانستند. به همین دلیل، حکومت در نظر امامu فی نفسه ارزش نداشت. هنگامی که عبدالله بن عباس، حضرت u را در حال وصله زدن کفش خود می‎بیند، حضرت علیu از عباس سؤال می‎کنند: ارزش این کفش چقدر است؟

عباس پاسخ می‎دهد: ارزشی ندارد.

آنگاه حضرت می‎فرمایند:[12] به خدا سوگند که این کفش پاره نزد من، از حکومت بر شما محبوبتر است، مگر آنکه با در دست داشتن حکومت، حقی را بر دارم یا باطلی را سرکوب کنم.

هنگامی که مردم بعد از قتل عثمان برای بیعت نزد امام آمدند، ایشان فرمودند:[13] اگر این حضور حاضران و بیعت‎کنندگان نبود و حجت بر من تمام نمی‎شد و چنانچه خداوند از دانشمندان ربانی آگاه، پیمانی سخت نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمگر و گرسنگی مظلوم هیچ آرام و قرار نگیرند، بی‎تأمل رشتة این کار را از دست می‎گذاشتم و پایانش را چون آغازش می‎انگاشتم و می‎دیدید که دنیای شما را به چیزی نمی‎شمارم و پشیزی ارزش نمی‎گذارم.

در جایی دیگر، امامu به طلحه و زبیر می‎گویند:[14] به خدا قسم، نسبت به حکومت رغبتی نداشتم و مرا در حکومت نیازی نبود، شما مرا به آن خواندید و شما بار آن را به دوشم نهادید.

به همین دلیل، حضرت حکومت را امانتی می‎دانستند که باید در حفظ آن کوشید؛ چنانکه فرمودند:[15] همانا حکومت در مسئولیت و کاری که بر عهدة تو است، برایت طعمه نیست بلکه امانتی است برگردنت.از جمله مهمترین اهداف حکومت، برقراری عدالت، مساوات و دفاع از حق مظلوم است. در این موارد، حضرتu به هیچ‎وجه درنگ نمی‎کردند؛ هر چند به قیمت از بین رفتن حکومت می‎شد. در نزد حضرتu اجرای احکام اسلام اصالت دارد، نه حفظ حکومت. لذا، حضرت به خاطر سختگیری در این امر، مخالفان زیادی پیدا کردند که در اجرای کارهای امامu مانع تراشی می‎کردند. حضرت دربارة برگرداندن اموال بیت‎المال که عثمان به میل خودش به دیگران بخشیده بود، می‎فرمایند:[16]به خدا قسم، اگر آن املاک را بیابم به مسلمانان برمی‎گردانم؛ اگر چه مهریة زنان شده باشد یا با آن کنیزها خریده باشند، زیرا گشایش امور با عدالت است و کسی که عدالت او را در مضیقه اندازد، ظلم و ستم مضیقة بیشتری برای او ایجاد می‎کند.


 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

hasti

مدیر بازنشسته دین و مذهب
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-24
نوشته‌ها
1,992
لایک‌ها
2,951
امتیازها
93
سن
27
کیف پول من
469
Points
7
لذا، حضرت در امر حکومتداری هیچ وقت تقوا را زیر پا نمی‎گذاردند. از آنجا که حضرتu نمی‎‎توانستند دست به خیلی از کارها بزنند، برخی از مردم نادان گمان می‎کردند که معاویه سیاستمدار‎تر از حضرت است. لذا، آنان در این باره، اعتراض کردند. حضرتu در پاسخ چنین فرمودند:[17] سوگند به خدا، که معاویه از من سیاستمدار‎تر نیست. ولی او نیرنگ می‎کند و گناهکار است. و اگر نیرنگ و حیله ناشایسته نبود، من سیاستمدار‎ترین مردم بودم. اما هر نیرنگی، خود گناهی است و هر گناهی، یک نوع کفر است. و روز رستاخیر برای هر نیرنگ بازی و مکاری، نشانه‎ای است که به آن شناخته می‎شود. به خدا سوگند، من با کید و مکر اغفال نمی‎شوم، و در سختی وگرفتاری عاجز و ناتوان نمی‎گردم.

همچنین، امام روزی از فرار مردم به سوی معاویه، نزد مالک اشتر شکایت کردند. مالک گفت: اینها از عدالت شما به تنگ آمده‎اند. اگر صلاح بدانید، مقداری سرکیسه را باز کنید. آنان به سوی شما باز خواهند گشت، نسبت به شما حمیت نشان خواهند داد و دوستی‎شان بر شما خالص خواهد گشت.

حضرتu در پاسخ فرمودند: اما از اینکه از طرز عمل و روش ما در بارة عدالت سخن گفتی، خداوند متعال می‎فرماید:[18] هر آن‎کس که عمل صالحی انجام دهد و یا به عمل زشتی روی آورد، در حقیقت بر خود کرده است و خدا بر بنده‎ای ظلم نمی‎کند.[19]

امیرمؤمنانu سیاست را در معنای والا والهی می‎شناختند و از سیاستهای رایج و پیشین که همگی در خدمت قدرت و مکنت سیاستمداران بود، بشدت بیزار بودند. ایشان همة وجود خود و حکومتش را برای هدایت کردن مردمان به سوی خدا می‎خواستند. امام u در نامناسبترین اوضاع و احوال و تحت بیشترین فشارها، اجازة خودکامگی و بهره‎گیری از استبداد را برای گشودن راهها وحل مشکلات به کسی ندادند و خود از این ‎گونه روشها بشدت پرهیز می‎کردند.[20]

د نمونه‎هایی از مصلحت‎اندیشی در سیرة امام‎علی ع
1. خانه نشینی امام علیu

یکی از بزرگترین نمونه‎های عمل به مصلحت از سوی حضرت علیu، خانه‎نشین شدن ایشان پس از رحلت پیامبرe بود. حضرتu در این‎باره می‎فرمایند:[21]هان به خدا قسم، ابوبکر، پسر قحافه، جامة خلافت را پوشید در حالی که می‎دانست جایگاه من در خلافت، چون محور سنگ آسیا به آسیاست. سیل دانش از وجودم همچون سیل سرازیر می‎شود، و مرغ اندیشه به قلة منزلتم نمی‎رسد. اما از خلافت چشم پوشیدم و روی از آن برتافتم. و عمیقاً اندیشه کردم که با دست بریده وبدون یاور بجنگم یا آن عرصه‎گاه ظلمت کور را تحمل نمایم؛ فضایی که پیران در آن فرسوده و کمسالان در آن پیر ومؤمن تا دیدار حق دچار مشقت می‎شود. دیدم خویشتنداری در این امر عاقلانه‎تر است. پس، صبر کردم در حالی که گویی در دیده‎ام خاشاک و در گلویم استخوان بود. می‎دیدم که میراثم به غارت می‎رود.

همچنین، حضرت علیu در پاسخ به ابوسفیان و عباس که بعد از سقیفه می‎خواستند با امام بیعت کنند، فرمودند:…[22] ای مردم! با کشتیهای نجات امواج فتنه‎ها را بشکافید، از جادة دشمنی و اختلاف کنار روید، تاجهای مفاخرت و برتری‎جویی را از سر بیندازید. رستگار گردد آن که با داشتن یار قیام نماید، یا در بی‎قدرتی راه سلامت گیرد و دیگران را راحت گذارد. حکومت بدین صورت، آبی متعفن و لقمه‎ای گلوگیر است. و هر کس میوه را به موقع نچیند، چون کشاورزی است که بذر را در زمین دیگری بپاشد. اگر از قدر و منزلتم بگویم، تهمتم می‎زنند که برحکومت حریص است و اگر ساکت بمانم، می‎گویند از مرگ ترسیده. هرگز، آنهم با آن مبارزات و جنگها! به خدا قسم، عشق پسر ابوطالب به مرگ، از علاقة کودک شیرخواری به پستان مادر بیشتر است. سکوتم محض اسراری است که در س*ی*نه دارم که اگر بگویم، همة شما مردم همچون ریسمانهای بسته در دلو در اعماق چاه، به لرزه خواهید افتاد.

آن زمان، هنوز اسلام واقعی در دل همة مسلمانان وارد نشده بود، و اسلام را هنوز خیلیها به صورت سطحی ‎پذیرفته بودند. همچنین، در آن دوران با ظهور پیامبران دروغین و مرتد شدن گروهی از مسلمانان[23]وقوع جنگ داخلی و محو کلیت دین هر لحظه انتظار می‎رفت. همین امور موجب شد که حضرت با وجود اینکه می‎دید میراثش به غارت می‎رود و حقش غصب می‎شود، امر اهم (حفظ اصل دین) را بر امر مهم (خلافت و پیشوایی مسلمانان) ترجیح دادند.

2. عفو مجروحان و آزادی امیران
در روایتی از حضرت امام صادقu دربارة اسیران امیرمؤمنانu آمده است که پس از ورود لشکر سپاه امامu به بصره و اتمام جنگ حمل، امام علیu به عفو مجروحان و آزادی اسراء دستور دادند. امام صادقu مصلحت واقعی در این حکم را چنین بیان می‎دارند که چون امامu می‎دانستند که پس از ایشان حکومت در دست دیگران قرار می‎گیرد و اگر امروز سختگیری کنند و دستور پیگیری دهند در آینده به سود شیعیانشان نخواهد بود، بنابراین با در نظر گرفتن این جهت و در چنین شرایطی، فرمان آزادی‎ و بخشش اسرا را صادر کردند. در ادامة روایت، امام صادقu می‎فرمایند:[24] هنگامی که حضرت حجت بیایند با اسرای جنگی به غیراز آن سیره (حضرت علی) رفتار خواهند کرد؛ چرا که دیگر هیچگاه قدرت و دولت به دست دشمنان نخواهد افتاد.

3. تخریب خانه‎ها و مغازه‎ها
از جمله موارد توجه به مصلحت در امور حکومتی، دستور حضرتu برای تخریب مغازه‎ها و دکانهایی بود، که خارج از محدودة مقرر ساخته شده بودند[25]. همچنین، امامu دستور داد تا منازل کسانی که به سوی معاویه می‎گریختند، خ*را*ب شود[26].

4. ازدواج اجباری
همچنین، حضرت علیu برای حفظ مصالح جامعة مسلمانان و پالایش جامعه از فساد، به ازدواج اجباری زنان فاحشه و زناکار دستور دادند، با رهنمون کردن آنان به کانونهای خانواده، ایجاد علقه و دلبستگی خانوادگی میان آنان و خانواده، هم آنان و هم جامعه، از ورطة هلاکت و فساد خارج شوند.

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

hasti

مدیر بازنشسته دین و مذهب
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-24
نوشته‌ها
1,992
لایک‌ها
2,951
امتیازها
93
سن
27
کیف پول من
469
Points
7
5. توقف جنگ در صفین
در ماجرای جنگ صفین و بالا بردن قرآن بر سرنیزه‎ها، در‎خواست کنندگان توقف جنگ، دور امامu را گرفتند و تهدید کردند که او را تنها خواهند گذاشت. حتی آنان تهدید کردند که با تمام نیرو با امامu خواهند جنگید. آنان از علیu خواستند تا به مالک اشتر دستور دهند که حمله را متوقف کند. امام u خود را بر سر دوراهی دیدند، که راه سومی وجود نداشت. امامu یا باید می‎جنگیدند که در این صورت ناچار به نبرد با دشمنان و جمعی زیاد از سپاه خودی بودند؛ آنهم با اندکی از افراد آگاه، که همواره سر به فرمان او داشتند یا اینکه نبرد را متوقف کنند و پیروزی ا زدست لشکریان حق خارج شود. امام به دلیل اینکه مبادا پیروان بیداردلش پیش از رسیدن به نتیجه‎ای که پایه‎های حق استوار گردد محاصره شوند، راه متوقف کردن جنگ را برگزیدند. امامu خود را در مقابل شورش دیدند که به خاتمة قدرت او منجر می‎شد. امامu به مالک اشتر که نزد ایشان برگشت و پیشنهاد کرد تا با افراد زیر فرمانش با عاصیان مبارزه کند، فرمودند: نه، ای مالک! من فرمانده بودم، و اینک فرمانبر شده‎ام.»[28]

نتیجه‎گیری
به طورکلی، می‎توان گفت که از این جهت که تکلیف محوری اعم از مصلحت‎اندیشی است، پس حضرتu تکلیف‎محور بودند. باید به این نکته توجه کرد که مصلحت‎اندیشیها لازم است در راستای روح کلی تکلیف و در جهت حفظ اساس و اصل دین باشد. در مقام تزاحم احکام بویژه در مسائل اجتماعی، ترجیح یک مصلحت اغلب دشوار است. یک عقل تزاحم‎شناس و آگاه به مبانی و اصول فقهی، می‎تواند با لحاظ مسائلی که دربارة مصالح طولی، تقدم مصالح نوعیه بر شخصیه و مردم سالاری ذکر شد، بهترین گزینه و تصمیم ممکن را انتخاب و اتخاذ کند.

در واقع، مصلحت‎اندیشی وسیله‎ای برای حفظ و بقای دین در زمانها و مکانهای گوناگون است که نوعی انعطاف‎‎پذیری به دین و احکام اسلامی می‎دهد تا در شرایط مختلف و حساس، اصل آن حفظ شود. لذا، اصالت برانجام دادن تکالیف اولیه است. پس، نباید مصلحت به وسیله‎ای برای حفظ حکومت و قدرت تبدیل شود و به بهانة حفظ آن، احکام دین به تعطیلی کشانده شود. در اسلام، حکومت تا جایی معتبر است که عامل و ابزاری برای اجرای احکام باشد. اگر قرار باشد خود آن به تعطیل دین بپردازد، از نظر اسلام مشروعیت ندارد و نقض غرض خواهد شد.

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

hasti

مدیر بازنشسته دین و مذهب
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-24
نوشته‌ها
1,992
لایک‌ها
2,951
امتیازها
93
سن
27
کیف پول من
469
Points
7
الگوی آرمانگرایی و واقع‎بینی در اندیشه و سیره امام علی(ع)

یکی از معضلات فکری ما در سیاست، چه داخلی و چه خارجی، به عنوان نظامی که بعد ایدئولوژیکی در آن مطرح بوده، این است که در اتخاذ سیاستها آیا باید صرفاً به «آرمانها» (Ideals) اندیشید یا اینکه صرفاً به منافع ملی توجه کرد و «واقعگرایی» (realism) را در پیش گرفت؟ جامعة ما بعد از انقلاب اسلامی، همواره با این چالش روبرو بوده است؛ به طوری که دوره‎ای صرفاً در جهت گسترش اسلام و اهداف آرمانی قدم بر می‎داشته، و گاهی هم فقط بعد منافع مادی را در نظر داشته است. عدالت در منظر علی (ع)، آنقدر پر اهمیت جلوه می‎کند، که قبول حکومت را فقط برای اجرای حق و عدل بیان می‎کنند: «به خدایی که دانه را کفید و جان را آفرید، اگر این بیعت‎کنندگان نبودند و یاران حجت بر من تمام نمی‎نمودند و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکمباره را برنتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده نشتابند، رشتة این کار را از دست می‎گذاشتم پایانش را چون آغازش می‎انگاشتم و چون گذشته به کناری می‎داشتم. نکته مهمی که در اینجا باید به آن اشاره کرد، این است که زمانی که خود مردم به کاری تمایل نداشتند، حضرت علی(ع) به آنان فشار نمی‎آوردند. چنانکه درباره نظریة آرمانگرایی واقع‎بینانه گفته شد، آن نظریه همان تلفیق آرمانگرایی و واقعگرایی است که البته آرمانها را اصل قرار می‎دهد و در مواقع لزوم بدون در نظر گرفتن اصولی که برای این هدف و آرمان متصور است، دست به اعمالی می‎زند که گاهی متضاد با اهداف آرمانی نیز می‎باشد


مقدمه
یکی از معضلات فکری ما در سیاست، چه داخلی و چه خارجی، به عنوان نظامی که بعد ایدئولوژیکی در آن مطرح بوده، این است که در اتخاذ سیاستها آیا باید صرفاً به «آرمانها» (Ideals) اندیشید یا اینکه صرفاً به منافع ملی توجه کرد و «واقعگرایی» (realism) را در پیش گرفت؟ جامعة ما بعد از انقلاب اسلامی، همواره با این چالش روبرو بوده است؛ به طوری که دوره‎ای صرفاً در جهت گسترش اسلام و اهداف آرمانی قدم بر می‎داشته، و گاهی هم فقط بعد منافع مادی را در نظر داشته است. علاوه بر دو نظر فوق، نظر سومی نیز مطرح شده است، به تلفیق این دو دیدگاه معتقد است. البته، نظریات مختلفی در باب تلفیق آرمانگرایی و واقعگرایی مطرح شده است که از جملة آنها می‎توان به نظریة: ام‎القری، نظریة وسع و تدرج، نظریة طولی، نظریة بعد مشروعیت و مقبولیت، نظریة سطح تحلیل منطقه‎ای و جهانی، و در نهایت به نظریة آرمانگرایی واقع‎بینانه اشاره کرد. هر یک از این نظریات کوشیده‎اند تا راه‎حلی، برای چالش مورد نظر ارائه کنند. در آرمانگرایی و واقعگرایی در اندیشه و سیرة حضرت علی(ع)، به نظر می‎رسد که نظریات فوق خالی از اشکال نباشند و منظور حضرت علی(ع) را برآورده نسازند. بنابراین، برای یافتن منظور امام(ع)، به نظر می‎رسد که باید به اندیشه و سیرة آن امام همام(ع) رجوع شود. از این‎رو، ابتدا به بیان شاخص‎های آرمانگرایی و واقعگرایی می‎پردازیم و سپس، نظر آن حضرت را دربارة نظریة آرمانگرایی واقع‎بینانه بیان می‎داریم.
الف کلیات مفهومی
1. تعریف و شاخصهای واقعگرایی

واقعگرایی یا رئالیسم به معنای گرایش به تحلیل اجتماعی، مطالعه و تجسم زندگی انسان در جامعه، مطالعه و تجسم روابط اجتماعی، روابط میان فرد و جامعه و ساختمان خود جامعه است، به صورتی که وجود دارد و نه آن‎گونه که باید باشد.[1] پیروان این مکتب، کسب نفع شخصی و تلاش برای کسب قدرت و ازدیاد آن را، واقعیات جهان سیاست می‎دانند. آنان معتقدند که همیشه، کشورها در صدد نفع خود و کسب و اعمال و افزایش قدرتند و منافع ملی خود را بالاتر از همة ایده‎ها، اصول و اخلاق قرار داده‎اند و خواهند داد.[2]
شاخصهای واقعگرایی نیز عبارتند از:
قدرت، مرکز ثقل و هستة اصلی سیاست است. بی‎اعتقادی به قدرت در سیاست، مثل اعتقاد نداشتن به اصل جاذبه در علوم است.
قدرت، فقط به وسیله قدرت قابل مقابله، کنترل و محدود شدن است.
منافع ملی در صحنة بین‎المللی راهنما، انگیزه و معیار رفتار کشورهاست.
بشر، طبعی نیکو نداشته است و ندارد. برعکس، افراد همیشه نفع طلب، قدرت طلب، ستیزه‎جو و خودخواه بوده‎اند و خواهند بود.
در یک کلمه می‎توان گفت که واقعگرایی، مساوی با منافع و حرکت در جهت به دست آوردن منافع بدون در نظر گرفتن آرمانها و ایده‎هاست.
2. تعریف و شاخصهای آرمانگرایی
در مقابل اندیشة رئالیستی، اندیشة آرمانگرایی یا ایده‎‎آلیسم وجود دارد که بشر را ذاتاً خوب و خیرخواه فرض می‎کند، و این نظر را که همگان در تلاش برای کسب قدرتند، مردود می‎داند. ایده‎آلیستها امور و روابط بین‎الملل را برمبنای اخلاق، عدالت، اعتماد و تعهد در نظر می‎گیرند. به اعتقاد آنان، سیاست باید مطابق آرمانها یا اصول متعالی عمل کند[3] شاخص‎های آرمانگرایی عبارتند از: عمل کند
قدرت فی نفسه محلی از اعراب ندارد، بلکه فقط در جهت خیر و نیکو از آن استفاده می‎شود.
در این اندیشه، بیشتر به اعمال مسالمت آمیز تکیه می‎شود و راه‎حل اختلافات از طرق آشتی‎جویانه دنبال می‎گردد.
آرمانها و اخلاق در صحنة بین‎المللی راهنما، انگیزه و معیار رفتار کشورهاست.
این اندیشه، بشر را ذاتاً خوب و خیرخواه فرض می‎کند.
ب آرمانگرایی در اندیشه و سیرة حضرت علی(ع)
1. دلایل آرمانگرایی حضرت علی(ع)

دلایلی را که می‎توان برای آرمانگرا بودن حضرت علی(ع) ذکر کرد، عبارتند از:

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

hasti

مدیر بازنشسته دین و مذهب
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-24
نوشته‌ها
1,992
لایک‌ها
2,951
امتیازها
93
سن
27
کیف پول من
469
Points
7
اول: مکتب‎سازی

یکی از دلایل اصلی و شاید مهترین دلیل که می‎توان با استفاده از آن آرمانگرایی حضرت‎ علی(ع)را اثبات کرد، همین مکتب‎سازی است. اگر حضرت‎ علی (ع) با علم و زیرکی خاص خودشان می‎خواستند مانند معاویه عمل کنند، به نیکویی می‎توانستند از عهدة آن برآیند، همچنانکه خود ایشان می‎فرمایند: «به خدا سوگند، معاویه زیرکتر از من نیست، لیکن او پیمان‎شکنی و گناهکاری می‎کند. اگر پیمان‎شکنی ناخوشایند نمی‎نمود، زیرکتر از من کسی نبود.»[4] همة اینها، حاکی از آن است که ایشان به واقعیاتی که در جامعه به خود در آن زمان جریان داشت، کاملاً واقف بودند و شرایط را کاملاً درک می‎کردند. ایشان که می‎دیدند انسانها چطور خود را برای مسائل که اهمیت این دنیا فریفته‎اند، نمی‎خواستند خودشان را همانند این مردمان آلوده کنند، و وجود آن دنیایی خود را به مظاهر این دنیا آلوده سازند. خداوند می‎خواست که به وسیلة بهترین بندگان خود، جریان فکری و مکتبی ارائه دهد که از اول تا به آخر آن، همه‎اش چیزی جز حقیقت و راستی نیست. بالطبع، طلایه‎داران و مکتب سازانی چون مولی علی(ع) که سلسله‎جنبان این حرکت به شمار می‎روند باید آنچنان این معارف و اصول را به مرحله اجرا در آورند، که کوچکترین خللی در آن راه نیابد. اگر مولی علی(ع) هم مانند معاویه می‎خواست برای دو روز دنیا با استفاده از «قاعدة اهم و مهم»، «قاعدة تزاحم» و دیگر قواعد کاری بکنند، حرف دروغی بزنند، وعده وعید نامربوطی به کسی بدهند و بی‎وفایی کنند تا روز حکومت دنیا را صاحب شوند، دیگر با کسانی همچون معاویه فرقی نمی‎کردند و امروز شیعة علی(ع) از شیعة معاویه تشخیص داده، نمی‎شد. پس، علی(ع) باید این گونه رفتار کنند، تک‎تک اصول آرمانی را به مرحلة اجرا در آورند و این مکتبی را که قرار است در دنیا برای ابد باقی بماند کامل کنند و به یادگار بگذارند تا راهروی تمامی عاشقان و شیفتگان به آن مکتب باشد و براحتی قابلیت شناسایی داشته باشد.[5] بعد از ساخت این مکتب با ستونهای بسیار محکم آن، که دیگر از بین بردن آن از دست کسی ساخته نیست، می‎توان از قواعدی همچون اهم و مهم، دربارة ضرورتهای اجتماعی بهره برد. در واقع، اینها همانند استثنائاتی می‎مانند که بریک اصل زده می‎شوند تا به هنگام ضرورت از این امکانات برای حل مشکلات بهره برد. اما همچنانکه گفته شد کسی همچون علی(ع) ، نباید از این امکانات استفاده کند، زیرا به عنوان یک مکتب‎ساز به اصل لطمه می‎زند.

دوم: سازگاری آرمانها و منافع براساس رویکرد عاقبت اندیش:

دومین دلیلی که در اینجا می‎توان ذکر کرد که البته اهمیت آن کمتر از مورد اول نیست در خود آرمانگرایی نهفته است. موقعی که از آرمانگرایی صحبت می‎شود، سریعاً به ذهن ما مفاهیمی ایده‎آلی، دست‎نیافتنی و نشدنی متبادر می‎شود؛ مفاهیمی همچون: عدالت، وفای به عهد و جوانمردی که فرای واقعیات زندگانی (منافع) ما تلقی می‎شوند با عقل ما سازگاری ندارند. به عبارت دیگر، منفعتی از ملتزم بودن به اینها، حاصل نمی‎شود؛ چرا که آرمانگرایی را مقابل واقعگرایی می‎گیریم، واقعگرایی را همان طرفداری از منافع بر می‎شماریم. اگر ما بتوانیم ثابت کنیم که مفاهیمی همچون: عدالت، تعهد و وفای به عهد نیز منافعی را در بردارند، در این صورت به واقعگرایی می‎رسیم. شاید برای اینکه موضوع قریب به ذهن بشود، این طور بتوان گفت که این عقلی که منافع ما در هرکاری لحاظ می‎کند، خود این عقل دارای سلسله مراتبی است. مثلاً با عقل در مرحلة اول، منافعی را از نظر زمانی بسیار نزدیک می‎باشند، به دست می‎آوریم. به طور مثال، در یک بار خرید و فروش یک ج*ن*س، سودی را به دست می‎آوریم و منفعت به‎دست‎آمده را احساس می‎کنیم. در مرحلة دوم عقل، به منافعی که کمی دورتر از منافع مورد اول می‎باشد، می‎رسد. یعنی، دست به کاری می‎زنیم که با اندک تأخیری، شاهد سود و منفعت کار خود خواهیم بود. مثلاً، در یک معاملة سلفی معامله‎‎ای را انجام می‎دهیم که بعد از 6 ماه، شاهد به دست آوردن سود و منفعت این معامله خواهیم بود.

در مرحلة بعد، دست به معامله‎ای می‎زنیم که نتایج آن معامله از نظر زمانی، دیرتر از مورد اولی و دومی است. مثلاً، مقداری پول در بانک می‎گذاریم به امید اینکه 5 یا 6 سال آینده بتوانیم با اضافه پولی که می‎گیریم، صاحب خانه شویم. در واقع، بعد از 5 یا 6 سال آینده، شما به سود منفعت خود خواهید رسید؛ هر چند سود و منفعت را فوری به دست نیاورده‎اید. پس، مدت زمانی صرف شد تا توانستید صاحب خانه شوید. اگر این مراتب را همچنان ادامه بدهیم، در نهایت یک عقل دوراندیش می‎رسیم. با استفاده از این عقل دوراندیش، می‎توان معاملة کلان‎تری کرده، که سود آن را کمی دیرتر به دست می‎آوریم. به طور مثال، اگر شما به مفاهیمی همچون: عدالت، جوانمردی و وفای به عهد، اعتقاد داشتید، پس اگر در مقابل دشمن خود پیمان متارکة جنگ بستید، دیگر این پیمان را نمی‎شکنید؛ چرا که معتقدید: «المؤمن إذا وعد وفا» یا «أوفوا بالعقود» حال، اگر آمدید و پیمان را برای هدفی کوچکتر و این دنیایی‎تر شکستید، در واقع مرتکب گناهی شده‎اند. البته، ممکن است منفعت مختصری در کوتاه مدت نصیب شما بشود، اما در بلند مدت قطعاً به ضرر شما تمام خواهد شد. هنگامی که بر پیمان خود بودید و برای امروز دنیا پیمان شکنی نکردید، در واقع ممکن است در کوتاه مدت متضرر شوید، ولی در بلند مدت شما به سود کلانی دست خواهید یافت. این مورد با موارد قبلی که گفته شد، هیچ فرقی نخواهد داشت؛ زیرا در همة این موارد، در نهایت سود و منفعت است که حاصل می‎آید. با استفاده از این عقل دوراندیش است که می‎توان به اموری همچون عدالت، اخلاق، وفای به عهد و جوانمردی دست یازید. پس، پایبند بودن به اینها، چیزی از سود و منافع آنها نمی‎کاهد. در نهایت، می‎توان بدین نتیجه رسید که آرمانگرایی و واقعگرایی در عرض یکدیگر نیستند، بلکه در طول یکدیگرند. پس، آرمانگرایی، همان واقعگرایی است؛ بدین‎گونه که واقعگرایی مراتبی دارد، که آرمانگرایی در این سلسله مراتب در درجات بالا قرار خواهد گرفت. به عبارت دیگر، هر دو منفعت است؛ یکی منفعت مادی، و دیگری منفعت معنوی. پس، اگر هر دو را یکی گرفتیم، دیگر اشکال ما که معتقدیم آرمانگرایی در مقابل واقعگرایی است، منتفی خواهد بود و آرمانگرایی نیز همان عاقبت اندیشی یا دور‎اندیشی است. پس، وقتی مولا علی(ع) همانند معاویه نیرنگ به کار نمی‎بردند و پیمان شکنی نمی‎کنند، در واقع امام(ع) با دوراندیشی خودشان می‎خواهند سود و منفعت بیشتری به دست آورند.

به عبارت دیگر، معاویه که بی‎قرارتر و بی‎صبر‎تر است، سریعتر می‎خواهد به هدف خود برسد و منفعت خود را به دست آورد. امام علی(ع) که عاقبت‎اندیش و صبورند، دست به معامله‎ای می‎زنند که سود بیشتری در آن نهفته است.

سوم: کلان‎نگری

دلیلی دیگر برای اثبات آرمانگرایی علی (ع)، دید کلان داشتن و کلی‎نگری در امور است. این مطلب، مانند در نظر گرفتن یک واقعه در یک ظرف بزرگتری است. پس، نتیجة نهایی که در پایان کار گرفته می‎شود مهم است، نه نتایج مقطعی و جزئی در یک دورة خاص. به طور مثال، شاید دربارة معاویه بگوییم که چون در مدت حکومتش توانست همه چیز را به دست آورد، پس او برندة نهایی است. اصولاً، این‎گونه ارزیابی کردن، باطل است، و باید فراتر از این قطعی‎نگری اندیشید. بسیار اتفاق افتاده که گروههای مختلفی در مسابقات بین‎المللی شرکت کرده‎اند و با وجودی که تعداد از اعضای گروه موفق به دریافت بالاترین رتبه در رشته خود شده‎اند، اما از نظر گروهی نتایج کمتری به دست آورده‎اند.

ما باید دامنة تصمیم‎گیری خود را، به اندازة 14 قرن فراتر بیاوریم. و در این چهارده قرن به عملکرد هر دو گروه به قضاوت بنشینیم. اگر در مجموع این 14 قرن نتایج حاصله مثبت بود، برندة واقعی معاویه است. و الا نه. در این مورد اگر کسی همچون معاویه را شاهد مثال بیاوریم، شاهد خواهیم بود که معاویه بجز چندین سال حکومت خود، موفقیت چندانی به دست نیاورده اما بعد از آن تا قرن حاضر بر جلال وشکوه او افزوده نگردیده که هیچ، بلکه منفورتر و خوارتر نیزگردیده است چه افرادی که با خواندن سرگذشتشان، آنها را نفرین کرده‎‎اند و مظهر حیله‎کاری و دغل‎بازی و عیاشی و شهوترانی می‎دانند. قصری که داشت در زمان خود در سراسر بلاد معروف بود اکنون جز خرابه‎ای بیش نمانده و به مخروبه‎ای بدل گشته است. اما هر چند ممکن است دربارة مولی علی(ع) گفته شود که حضرت علی(ع) نتایج چشمگیری در درون حکومت خود به دست نیاورد، اما در یک کلان هزار و چهارصد ساله شاهد خواهیم بود که سال به سال به ارج و قیمت او افزون گشته است. چه افرادی که با خواندن حکایتها و رویدادهای آن دوران و کارهایی که حضرت علی(ع) کردند، زبان به تحسین آن حضرت گشوده‎اند، چه مکانها و مقبره‎هایی که برای آن حضرت ساخته شده است، چه انسانهایی که وقتی به یاد امام (ع) می‎افتند به او می‎نازند و او را در همة اسوه و الگوی خود قرار می‎دهند. حال، آیا باز می‎توان در این دید کلان گفت که علی(ع) در مقابل معاویه به سود و منفعت کمتری نائل گردیده است وسود، بیشتر از آن معاویه بوده، حاشا که چنین نتیجه‎ای نمی‎توان گرفت.

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

hasti

مدیر بازنشسته دین و مذهب
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-24
نوشته‌ها
1,992
لایک‌ها
2,951
امتیازها
93
سن
27
کیف پول من
469
Points
7
2. شاخصهای آرمانگرایی
عدالت، اصل پایندی به عهد و پیمان، صدق و راستی، مساوات و جوانمردی، از جمله شاخصهای آرمانگرایی است.

اول: عدالت

یکی از شاخصهای آرمانگرایی، عدالت و عدالت‎پیشگی است. عدالت در منظر علی (ع)، جایگاه ویژه‎ای دارد؛ به طوری که ایشان را، کشتة عدالت می‎دانند. امام (ع) به عدالت شهره است. ایشان در اجرای عدالت، حاضر نبودند کمترین نرمش حتی به خویشاوندان و نزدیکا‎نشان از خود نشان بدهند، حضرت علی(ع) در قطعیت برپا داشتن حق و درهم شکستن ظلم می‎فرمایند: «به خدا، چون کفتار نباشم که با آهنگ به خوابش کنند و فریبش دهند و شکارش کنند. من تا زنده‎ام به یاری جویندة حق، رویگردان از آن را می‎زنم و با فرمان یکدل، نافرمان به دل را.[6]

عدالت در منظر علی (ع)، آنقدر پر اهمیت جلوه می‎کند، که قبول حکومت را فقط برای اجرای حق و عدل بیان می‎کنند: «به خدایی که دانه را کفید و جان را آفرید، اگر این بیعت‎کنندگان نبودند و یاران حجت بر من تمام نمی‎نمودند و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکمباره را برنتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده نشتابند، رشتة این کار را از دست می‎گذاشتم پایانش را چون آغازش می‎انگاشتم و چون گذشته به کناری می‎داشتم. و می‎دیدید که نیای شما را به چیزی نمی‎شمارم و حکومت را پشیزی ارزش نمی‎گذارم.»[7]

امام (ع) در پافشاری بر عدل، در جای دیگری می‎فرمایند: «به خدا قسم، اگر ببینم که به مهر زنان، یا بهای کنیزان رفته باشد، آن را باز می‎گردانم که در عدالت گشایش است. آن که عدالت را برنتابد، ستم را سخت‎تر یابد.»[8]

حضرت علی (ع) درجای دیگری، از عدالت چنین تعبیرهایی دارند: «معیار سیاست، عدالت است»[9]، «عدالت، نظام بخش حکومت است»[10] و «عدالت، نگهدارندة مردم است.»[11]

دوم: اصل پایبندی به عهد و پیمان

هرگاه حضرت علی (ع) باکسی پیمانی می‎بستند، به هیچ وجه و یا هیچ عذر و بهانه‎ای آن را نمی‎شکستند همواره، امام(ع) خود را ملزم به پایبندی به پیمان خود می‎کردند، ودیگران را نیز به آن سفارش می‎نمودند. حضرت علی (ع) از وفا، به سپر یاد می‎کنند: «همانا، وفا همزاد دوستی است. و من هیچ سپری، نگهدارند‎ه‎تر از وفا سراغ ندارم. آن که می‎داند او را چگونه بازگشتگاهی است، بی‎وفایی نکند. در روزگاری به سر می‎بریم که بیشتر مردم بی‎وفایی را، زیرکی می‎دانند و نادان آن مردم را، چاره‎اندیش خوانند. خدایشان کیفر دهد، چرا چنین می‎پندارند.»[12]

حضرت علی (ع) تا بدانجا به وفای به عهد اهمیت می‎دهند که آن را بنیاد دینداری معرفی می‎کنند:«بنیاد دینداری، امانت را بجا آوردن و پایبندی به عهد و پیمان است.»[13] حضرت علی (ع) در نامة خود به مالک اشتر، وفای به عهد را این‎گونه بیان می‎دارند: «در میان واجبات الهی، هیچ موضوعی همانند وفای به عهد در میان مردم جهان با تمام اختلافاتی که دارند مورد اتفاق نیست، حتی مشرکان زمان جاهلیت علاوه بر مسلمانان آن را رعایت می‎کردند، زیرا عواقب پیمان‎شکنی را آزموده بودند.»[14] حضرت در جای دیگری در نامه‎ای به مالک اشتر، وفای به عهد و پیمان و بر پا داشتن آن را به طور مبسوط شرح می‎دهند و می‎گویند: «اگر میان تو و دشمنت پیمانی بسته شد، یا تعهد پناه دادن به او را دادی، جامة وفا را به عهد خویشتن بپوشان و تعهدات خود را محترم بشمار. و جان خود را سپر تعهدات خویش قرار ده …. هرگز، پیمان شکنی مکن، و در عهد خود خیانت روامدار و دشمنت را مفریب، زیرا غیر از شخص جاهل و شقی، کسی برخداوند گستاخی روا نمی‎دارد. خداوند عهد و پیمانی را که با نام او منعقد می‎شود با رحمت خود، مایة آرامش بندگان و حریم امن برای آنان قرارداده تا به آن پناه برندو برای انجام دادن کارهای خود، به جوار او متمسک شوند. بنابراین، فساد، خیانت و فریب در عهد و پیمان راه ندارد.»[15]

سوم: صدق و راستی

حضرت علی (ع) همان‎گونه که در رفتار صادق بودند، دیگران را هم به آن توصیه و سفارش می‎کردند. پس از بیعت مردم با امام (ع) در مدینه، حضرت علی(ع) در خطبه‎ای فرمودند: «پیمان من بدانچه می‎گویم در گرو است و به درستی گفتارم متعهد و کفیلم. به خدا سوگند، هرگز حقیقتی را کتمان نکرده‎ام و هیچگاه دروغی نگفته‎ام.»[16]

حضرت علی(ع) معتقدند: «صدق، سید صلاح هر چیز و دروغ، سید تباهی هرکاری است.»[17]

در جای دیگر، امام (ع) خود را مقدم در کارها قبل از امر کردن به دیگران برمی‎شمردند: «ای مردم به خدا سوگند من شما را به هیچ طاعتی وادار نمی‎کنم، مگر اینکه پیش از شما خود به عمل می‎کنم. و شما را از معصیتی نهی نمی‎کنم، مگر اینکه خودم پیش از شما، از آن کناره‎گیری می‎نمایم.»[18]

چهارم: مساوات

حضرت علی(ع) در همه شرایط برابری و مساوات را رعایت می‎کردند، و و معتقد بودند که عامل برتری دهنده، فقط تقوای الهی است. حضرت علی (ع) در این باره می‎فرمایند: «روزی، تقسیم شده است و روزگار می‎چرخد و مردم تا به آدم همه مساویند.»[19]

حضرت علی(ع) پس از فرستادن محمد بن ابی‎بکر به فرمانداری مصر، به او چنین خطاب می‎کند. :«و همه را به یک چشم نگاه کن تا بزرگان در تبعیض تو طمع ستم بر ناتوان نبندند، و ناتوان از عدالتت مأیوس نگردد.»[20]

در جای دیگر، امام (ع) فرمودند: « و برای همه مردم خود آنچه را دوست بدار، که برای خود و خاندانت دوست می‎داری. و آنچه را که برای خود و خاندانت نمی‎پسندی، برای آنان مپسند.»[21]

پنجم: جوانمردی

حضرت علی (ع) را، آخر جوانمردی و مردانگی گفته‎اند. دربارة امام (ع)، این عبارت معروف است: «لا فتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار» این عبارت، بخوبی گویای جوانمردی حضرت علی (ع) است. امام (ع) در مقابل دشمنان خدا، همچون کوهی استوار می‎مانست. هرگز دیده نشد که حضرت علی (ع) در جنگی به دشمن پشت کند؛ حتی گفته شده، که زره حضرت پشت نداشته است.

از سوی دیگر، همین حضرت در مقابل یتیمان به خاک می‎افتادند، و حتی به آنان سواری می‎دادند تا دلشان را به دست آورند. امام (ع) شبها کیسه‎ای از مواد غذایی بردوش می‎کشیدند تا به نیازمندان بدهند. حضرت علی(ع) در دنیا مالی نیندوختند، و غذایشان از فقیرترین مردم هم پایین‎تر بود به گفتة شهید مطهری، امام علی(ع) شخصیتی دو نیرویی است، که هم جاذبه دارد و هم دافعه. و جاذبه و دافعه امام (ع) نیز سخت نیرومند است.[22]

حضرت علی(ع) صداقت را همبستة جوانمردی برمی‎شمرند و می‎فرمایند: «ارزش مرد، به اندازة همت اوست. و صدق او، به مقدار جوانمردی‎اش. و دلیری او، به میزان ننگی که از بدنامی دارد. و پارسایی او، به مقدار غیرتی که آرد.»[23]

امام علی(ع) ،در جای دیگری می‎فرمایند: «از شریفترین کردار مرد بزرگوار آن است، که از آنچه می‎داند غفلت نماید.»[24]

و نیز، حضرت علی(ع) در جای دیگری می‎فرمایند: «سزوارترین مردم به کرم، کسی است که کریمان بدو شناخته شوند.»[25]

ج واقع‎بینی در اندیشه و سیرة حضرت علی ع
1. دلایل واقع‎بینی حضرت علی ع

اول: مصلحت اندیشی

یکی از دلایل مهم برای اثبات واقع‎بینی، مصلحت‎اندیشی است. هنگامی از مصلحت اندیشی استفاده می‎شود، که فرد نسبت به واقعیات و اوضاع و احوال اجتماع خود کاملاً آگاه باشد

حضرت علی (ع) شخصیتی بودند که مصالح جامعه اسلامی را کاملاً تشخیص می‎دادند، و براساس آن عمل می‎کردند. 25 سال سکوت حضرت علی (ع) گواه گویایی برای این مدعاست.درآن دوران حضرت ‎علی(ع) صلاح جامعة اسلامی را در آن دیدند که با ابوبکر بیعت کنند و سکوت برگزینند؛ زیرا ماجرای مرتدان و مسائل و مشکلات به وجود آمده پس از درگذشت پیامبر e ، جامعة اسلامی را بشدت تهدید می‎کرد. حضرت علی(ع) در جای جایِ نهج‎البلاغه تأکید ‎می‎کنند که حکومت حق ایشان است که فقط به خاطر مصالح جامعة اسلامی، از آن چشم پوشیدند. در جریانی که در سقیفة بنی‎ساعده اتفاق افتاد و ابوبکر خلیفه شد، ابوسفیان و عباس عموی پیامبر نزد امام(ع) می‎روند و از او می‎خواهند که برای گرفتن حق خود، قیام کنند، اما حضرت علی(ع) نمی‎پذیرند و می‎فرمایند: «… هر که با یاوری برخاست، روی رستگاری بیند و گرنه، گر*دن نهد و آسوده نشیند، که خلافت بدینسان همچون آبی بدمزه و نادلپذیر است و لقمه‎ای گلوگیر. و آن که میوه را نارسیده چیند، همچون کشاورزی است که زمین دیگری را برای کشت گزیند. اگر بگویم، گویند خلافت را آزمندانه خواهان است. و اگر خاموش باشم، گویند از مرگ هراسان است. هرگز، من و از مرگ ترسیدن؟[26]

«در واقع، حضرت علی(ع) مصلحت را در آن دیدند که سکوت کنند. این انتخاب، واقع‎بینی حضرت را نسبت به اوضاع و احوال جامعة خود نشان می‎دهد.

دوم: شرایط زمان و مکان

از جمله دلایل دیگری که می‎توان برای واقع‎بینی بیان داشت، بحث شرایط زمان و مکان است. هرکاری، مقتضای زمانی و مکانی خاصی دارد. یعنی، هرکاری را نمی‎توان در همة شرایط انجام داد. چه بسا، در بعضی مواقع نتوان با آن وسیله، به هدف رسید. به طور مثال، حکومت هم چنین وضعی دارد. کسی که رهبری یک حکومت را به دست دارد، همیشه و در همه حال، نمی‎تواند از یک ابزار و وسیله برای رسیدن به هدف خود استفاده کند. حضرت علی(ع) نیز با مقتضیات زمانی و مکانی آشنایی داشتند و در موقع لزوم نیز از آن وسایل بهره می‎برند. به طور مثال، درباب زکات آمده است که زکات به 9 چیز (شتر، گاو، گوسفند، طلا، نقره، گندم، جو، خرما و کشمش) تعلق می‎گیرد.[27] در حالی که حضرت علی(ع) در زمان خود، بر اسبان نیز زکات بستند؛ زیرا تشخیص دادند که این کار، لازم است.

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

hasti

مدیر بازنشسته دین و مذهب
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-24
نوشته‌ها
1,992
لایک‌ها
2,951
امتیازها
93
سن
27
کیف پول من
469
Points
7
سوم: امکان روی آوردن به فشار

یکی دیگر از موارد دلایل بر واقع‎بینی، استفاده از فشار است. یعنی، گاهی لازم است کسی که در رأس جریانی قرار می‎گیرد، برای مصلحت جامعه، بر فرد یا گروه خاصی فشار آورد تا به سر منزل مقصود برسد. در واقع، چون رهبر جامعه در راه رسیدن به هدف خود به موانعی بر می‎خورد، سعی می‎کند آنها را با روشهای مختلف از جمله فشار صحیح که موجب تعالی و رشد جامعه و افراد است بر دارد. چه بسا فشار نیاوردن و سستی کردن، باعث صدمات جبران‎ناپذیری گردد. پس، این واقع‎بینی و آگاه بودن نسبت به شرایط اجتماعی است، که رهبر را برآن می‎دارد تا در مواقع لزوم از عامل فشار بهره گیرد. در تاریخ زندگی حضرت علی(ع) بویژه در دوران خلافت ایشان، از این مصادیق، به فور یافت می‎شود. حضرت‎علی (ع) در راهی که برگزیدند و به آن ایمان داشتند، لحظه‎ای از برپاداشتن حق نمی‎ایستادند. هر چند عزم محکم امام گاهی موافق و گاهی مخالف، خواست افراد بود، ولی حضرت علی(ع) با اصرار و پافشاری تلاش می‎کردند تا آن را انجام دهند. نکته مهمی که در اینجا باید به آن اشاره کرد، این است که زمانی که خود مردم به کاری تمایل نداشتند، حضرت علی(ع) به آنان فشار نمی‎آوردند. به طور مثال، در ماجرای حکمیت چون اکثر سپاه حضرت به حکمیت تن دادند، ایشان هم به اکراه پذیرفتند. اینکه دیگران خود دست به کار نمی‎شدند و فرمان نمی‎بردند، نباید با پافشاری حضرت و فشاری که ایشان برای اجرای فرمانهای الهی داشتند، خلط شود.

هدف ما هم همین است که نشان بدهیم واقع‎بینی حضرت، ایجاب می‎کرد که دست به چنین کارهایی بزند؛ اگرچه نخواستن مردم، مقولة دیگری است.

2. شاخصهای واقع‎بینی
از جمله شاخصهای واقع‎بینی، می‎توان به سماحت، فرافکنی و بیانات اشاره کرد،

اول: سماحت
یکی از شاخصهای واقع‎بینی، سماحت است، که در لغت اجازه دادن و گذشت کردن معنا می‎دهد.[28] از جمله مصادیقی که دراینجا می‎توان به آن اشاره کرد، ماجرای اجازه گرفتن طلحه و زبیر از امام (ع) است. آنان برای رفتن به مکه و انجام دادن حج، نزد حضرت آمدند و از او اجازه خواستند. با اینکه حضرت علی (ع) از قصد و نیت آنان آگاه بودند و می‎دانستند که آنان برای ایجاد فتنه‎ای به مکه می‎روند و دروغ می‎گویند، لیکن به آنان اجازه دادند تا به مکه بروند. علامه محمد تقی جعفری نیز در کتاب نگاهی به علی (ع)، به این موضوع اشاره کرده است.[29] در واقع، حضرت علی(ع) با آگاهی از شرایط و اهداف کار آنان، سماحت می‎کنند و نمی‎خواهند که مجرم را قبل از جنایت محاکمه کنند. امام (ع) می‎خواهند کاری کنند تا فسق آنان علنی شود و بعد با آنان مبارزه کنند.

دوم: فرافکنی
مورد دیگری که با استفاده از آن می‎توان به واقع‎بینی حضرت علی (ع) اشاره کرد، بحث فرافکنی است. فرافکنی، به معنای دورکردن بحران از خود می‎باشد. به عبارت دیگر، درباب سیاست و حکومت گفته شده است که برای اینکه شما در جنگ با دشمن در داخل کشور خود، متضمن خسارات و زیانهای سنگین نشوید، لازم است بحران را به خارج از مرزهای خود بکشانید و خسارات را در خارج از مرزهای خود و درحیطة دشمن به دشمن تحمیل کنید. حضرت علی(ع) به این نکته، بدین صورت اشاره می‎کنند: «فوالیه ما غزی قوم قط فی عقر دارهم الا و قد ذلوا.[30]»

(به خدا سوگند، هیچ قومی در سرزمین خود نجنگیدند، مگر اینکه ذلیل و خوار شدند.) و در واقع، این عبارت واقع‎بینی ایشان را نشان می‎دهد.

سوم: بیانات
بیانات خود حضرت شامل: خطبه‎ها، نامه‎ها، کلمات قصار و … در شرایط زمانی و مکانی مختلف، حاکی از دقت نظر و ژرف‎نگری ایشان در مسائل زمان خودشان است. مطالبی که در جریان خطبة شقشقیه بیان شده، حاکی از عمق نظر حضرت دربارة واقعیات جامعه است: «هان! به خدا سوگند، جامة خلافت در پوشید و می‎دانست خلافت جز مرا نشاید، که آسیا سنگ تنها گرد استوانه به گردش درآید. کوه بلند را مانم که سیلاب از سیتغ من ریزان است، و مرغ از پریدن به قله‎ام گریزان. چون چنین دیدم دامن از خلافت در چیدم و پهلو از آن پیچیدم. و ژرف بیندیشیدم که چه باید کرد، و از این دو کدام شاید؟ با دست تنها بستیزم یا صبر پیش گیرم و از ستیز بپرهیزم؟ که جهانی تیره است و بلا بر همگان چیره بلایی که پیران در آن فرسوده شوند و خردسالان پیر، و دیندار تا دیدار پروردگار در چنگال رنج امید. چون نیک سنجیدم، شکیبایی را خردمندانه‎تر دیدم و به صبر گراییدم حالی که دیده از خار غم خسته بود، و آو در گلو شکسته. میراثم ربودة این و آن و من بدان نگران. تا اینکه نخستین، راهی را که باید، پیش گرفت و دیگری را جانشین خویش گرفت. شگفتا! کسی که در زندگی می‎خواست خلافت را واگذارد. چون اجلش رسید کوشید تا آن را به عقد دیگری در آورد خلافت را چون شتری ماده دیدند و هر یک به پستانی از او چسبیدند و سخت دوشیدند و تا توانستند نوشیدند پس آن را به راهی درآورد ناهموار، پر آسیب و جان‎آزار که رونده در آن هر دم به سر درآید، و پی‎در‎پی پوزش خواهد، و از ورطه به درنیاید. سواری را ما سنت که بارگیر توسن نشیند اگر مهارش بکشد، بینی آن آسیب بیند و اگر رها کند، سرنگون افتد و بمیرد. به خدا که مردم چونان گرفتار شدند که کسی براسب سرکش نشیند و آن چارپا و به پهنای راه نرود و راه راست را نبیند. من آن مدت دراز را با شکیبایی به سر بردم، رنج دیدم و خون دل خوردم. چون زندگانی او به سرآمد، گروهی را نامزد کرد و مرا در جملة آنان در آورد، خدا را چه شورایی! من از تحسین چه کم داشتم که مرا در پایة او نیندیشند و درصف اینان داشتند. ناچار، با آنان انباز و با گفتگوشان دمساز گشتم. اما یکی از کینه راهی گیرند و دیگری داماد خود را بهتر دید و این دوخت و آن برید، تا سومین به مقصود و همچون چارپا بتافت، و خود را در کشتزار مسلمانان انداخت و پیاپی دو پهلو را آکنده کرد و تهی ساخت. خویشاوندانش با او ایستادند و بیت‎المال را خوردند و بر باد دادند. چون شتر که مهار برد و گیاه بهاران چرد چندان اسراف ورزید که کار به دست و پایش بپیچید و بر پرخوری به خواری و خواری به نگونساری کشید. و ناگهان دیدم مردم از هر سو روی به من نهادند و چون یال کفتار پس و پشت هم ایستادند؛ چندانکه حسنان فشرده گشت و دو پهلویم آزرده. به گرد من فراهم و چون گلة گوسفند سرنهاده به‎هم. چون به کار برخاستم، گروهی پیمان بسته بشکستند، و گروهی از جمع دینداران بیرون جستند، و گروهی دیگر با ستمکاری دلم را خستتند. گو اینکه هرگز کلام پروردگار را نشنیدند یا شنیدند و به کار نبستند که فرماید: «سرای آن جهان از آن کسانی است که برتری نمی‎جویند و راه‎ تبهکاری نمی‎پویند و پایان‎ کار ویژه پرهیز‎کاران است.»[31] آری به خدا دانستند، لیکن دنیا در دیدة آنها زیبا بود و زیور آن در چشمهایشان خوشنما. به خدایی که این دانه را کفید و جان را آفرید، اگر این بیعت‎کنندگان نبودند و یاران حجت برمن تمام نمی‎نمودند و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکمباره را بر نتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده بشتابند، رشتة این کار را از دست می‎گذاشتم و پایانش را چون ‎‎‎آغازش می‎انگاشتم. و چون گذشته، خود را به کناری می‎داشتم. و می‎دیدید که دنیای شما را به چیزی نمی‎شمارم و حکومت را پشیزی ارزش نمی‎گذارم.»[32]

د الگوی آرمانگرایی واقع‎بین در اندیشه و سیرة حضرت علی ع
1. نظریات مختلف دربارة نحوة تلفیق آرمانگرایی و واقع‎گرایی
تعاریف و شاخصهای هر دو مکتب آرمانگرایی، نشان از تفاوتهایی بین این دو دیدگاه دارد. همین امر، سبب شده است که عده‎ای به مکتب آرمانگرایی صرف، متوسل شوند و از منافع غافل گردند؛ همان‎‎طوری که عده‎ای صرفاً معتقد به واقع‎گرایی محض شده و آرمانها را نادیده گرفته‎اند. در این میان، گروه سومی معتقد به تلفیق این دو نظر می‎باشند. آنان در عین پایبند بودن به آرمانها و اصول اعتقادی، از منافع نیز غافل نیستند. گروه سوم نظریاتی را در این باب مطرح کرده‎اند، که به طور خلاصه به آنها اشاره می‎شود.[33]

اول: نظریة ام القری
یکی از نظریات موجود، نظریة «ام القری» است که آقای محمد اردشیر لاریجانی بیان داشته است. در این، «ام القری» کشوری شمرده می‎شود که، رهبرش پذیرفتة جهان اسلام باشد، بتواند مسلمانان را هدایت و رهبری کند و نزد کشورهای اسلامی معتبر باشد. او معتقد است که ایران، ام‎القرای جهان اسلام است. پس، در صورت تعارض بین‎منافع ملی و اهدف آرمانی، اولویت با حفظ ام‎القرای اسلام است. یعنی، امنیت ام‎القری باید حفظ شود. ام‎القری در 2 صورت به حمایت از دیگر کشورها می‎پردازد:

اول، هنگامی که مردم آن کشور، حاضر به جانفشانی و فداکاری در راه حفظ ام‎القری باشند.
دوم، در صورتی که توان و وسع کمک به آن کشور را داشته باشند؛ چنانکه قرآن می‎فرمایند: «لاتکلف الله نفساً الا وسعها».[34]

دوم: نظریه وسع و تدرج
نویسنده‎ای دیگر معتقد است که این امر مشروط به دو شرط وسع و تدرج، اولویت، با اهداف آرمانی است. یعنی، ابتدا باید توان داشته باشیم، و دیگر اینکه کم‎کم کمک کنیم. در واقع، این به لحاظ منافع ملی خودمان باشد، نه دیگر کشورها.

سوم: نظریة مقبولیت و مشروعیت.
نظریةدیگر این است که ساختار نظام، دو بعد مقبولیت و مشروعیت دارد که باید بین این دو نظام، تعارض قائل شویم. مشروعیت، از قانون شرع است و مقبولیت نظام، کارآمدی آن است. سلسله مباحثی که به کارآمدی کشور مربوط می‎شود، باید با منافع ملی بسنجیم. و آن سلسله مباحثی را که مربوط به اسلام می‎شود، لازم است با شرع بسنجیم. پس، اگر به باب مشروعیت بر می‎گردد، شرع مقدم است و اگر به باب مقبولیت برمی‎گردد، منافع ملی مقدم است.

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا