#پارت_381
#پارت_آخر
*** Hidden text: cannot be quoted. ***
بالاخره پیست مرگ هم به پایان رسید.
با تلخیها...
شادیها...
عشق!
جدایی...
درد و غصه و گاهاً شور و شوق و هیجان...
یک سال و شش ماهِ که دارم روش کار میکنم. موفق به گرفتنِ تگ نیمهحرفهای شدم؛ اما با این وجود، باز هم یک سری کم و کاستیها هست. اگرچه من به همراه کارکترها زندگی کردم ( کلی خودم رو جای اونها تصور کردم تا بتونم حسآمیزی درستی از آب دربیارم ) و سعی کردم به نحو اَحسن، عواطف، احساسات، فضا و مکان، شخصیتها و... رو ارائه بدم.
ممنون از همه، به خصوص تیمِ قوی و خوب و سایتِ فوقالعاده و مطمئن تک رمان.
از اونجایی که قرار بود دفترِ پیست مرگ رو فردا که زادروزِ خودم هست، ببندم؛ اما تصمیم گرفتم امشب پستِ آخر رو آپ کنم، باز تاریخِ پایان رو فردا درج میکنم.
و... سخنِ آخر اینکه:
خط به خط موفقیتهای زندگیم، همینطور "پیست مرگ" رو به پدرم تقدیم میکنم. تنها کسی بود که از روزِ اول، خط به خط نوشتههای من رو خوند و تشویقم کرد.
حامیِ همیشگی، بزرگترین قدرت و عشقِ اول و قهرمانِ زندگیم؛
پیستِ مرگِ تقدیمِ وجودِ نابِ تو!
بیستم آذرماه سال هزار و چهارصد.
#صبا_نوشت
#صبا_نصیری