دیگر فراموش کردن را فراموش کرده‌ام؛ دارم عادت می‌کنم به عادت کردن!
-
رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید -
رمان ترسناک.فانتزی.عاشقانه مَسخِ لَطیف به قلم کوثر حمیدزاده کلیک کنید
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an alternative browser.
You should upgrade or use an alternative browser.
محبوب | صنـدیـد |
- نویسنده موضوع atena.vd
- تاریخ شروع
- پاسخ‌ها 65
- بازدیدها 3K
- Tagged users هیچ
ساعت تک رمان
چی یواشکی به خوردمون دادن که از زندگی سیر شدیم؟
امضا : atena.vd
نبودنم را جشن بگیرید، آری بُرید مبارک باد!
امضا : atena.vd
زیبایی؛ اما غم انگیز!
امضا : atena.vd
عشق تعریف ساده‌ای دارد:
چشمانت
چشمانت
امضا : atena.vd
دیدی که مرا هیچکسی یاد نکرد؟!
امضا : atena.vd
تو، معصوم‌ترین گناه منی.
امضا : atena.vd
باید حرف زد، یک چیزی گفت.
تا نکند یک دفعه آدم گریه‌اش بگیرد!
آن هم بی صدا؛ طوری که حتی اگر کسی پهلوی آدم نشسته باشد، نشنود!
تا نکند یک دفعه آدم گریه‌اش بگیرد!
آن هم بی صدا؛ طوری که حتی اگر کسی پهلوی آدم نشسته باشد، نشنود!
امضا : atena.vd
زمان خیلی آروم‌تر میگذرد؛ وقتی دلتنگ کسی می‌شوی که دوستش داری.
امضا : atena.vd
دلتنگی چرا هیچ درمانی نداره؟ بابا پیر شدیم چروکیده شد روحمون؛ انگار نه انگار!